بررسی واکنش اصولگرایان به یک اتفاق در فاصله 22سال
اهانت به مصباح از کفنپوشی تا تذکر شفاهی
همدلی| در بهمن ۱۳۷۸ بود که در اوج تنشهای مربوط به بحرانهای مخالفان دولت اصلاحات، انتشار کاریکاتوری در یک روزنامه منتسب به جناح اصلاحطلب سبب شد تا بخشی از مخالفان دولت و همچنین برخی از طلاب روحانیون در تجمعاتی که در چند شهر برگزار شد و سه روز به طول کشید، آن را اهانت به آیتالله شیخ محمدتقی مصباح یزدی بدانند و خواستار اشد مجازات برای کاریکاتوریست آن شدند.
این اتفاقات در زمانی رخ داد که آیتالله مصباح یزدی پس از سکوت طولانی سیاسی، پس از ارتحال امام(ره) از حجره درس و بحث به فضای عمومی و سیاسی کشور گام نهاده بود و حضورش در فضای سیاسی پس از دوم خرداد به عنوان وزنهای سیاسی و تئوریک مورد نظر جناح راست آن زمان بود و رسانههای این جناح و صداوسیمای جمهوری اسلامی بخش زیادی از امکانات خود را در خدمت انتشار منویات ذهنی و افکار سیاسی او، که عمدتا در مخالفت با ادبیات سیاسی دولت اصلاحطلب بود، قرار میدادند و از این منظر مخالفانی را در میان بدنه اصلاحطلبی و البته هوادارانی را در میان اصولگرایان برایش به ارمغان آورده بود.
اکنون و بیست و چند سال بعد یک بار دیگر این روحانی مشهور، این بار اما در حالی که خودش در قید حیات نیست، در کانون جدالی بیسابقه قرار گرفته است، آن هم درحالی که دوطرف این جدال اصولگرایانی هستند که یا اکنون یا زمانی در شمار مقلدان سیاسی و ارادتمندان او و اندیشهاش بوده یا هستند.
اگر بیست و چندسال پیش ماجرا از یک کاریکاتور و برداشت توهینآمیز از آن و از سوی یک فرد منتسب به جناح اصلاحطلب آغاز شد، اما این بار داستان با توهین بیسابقه و صریح یک نویسنده مستقر در طیف انقلابی جناح اصولگرا شروع شد؛ اتفاقی که سبب صفآرایی درونی در جناح اصولگرا پیرامون آیتالله مصباح یزدی شد.
ماجرا از آنجا آغاز شد که یک روزنامهنگار آتشینمزاج اصولگرا که در یک دهه گذشته در پیشانی خط حمله این جناح به رهبران جناح اصلاحطلب و چهرههایی چون خاتمی و موسوی و کروبی حضور داشت، آتشبیار این معرکه شد. حسین قدیانی چهره رسانهای این جناح که در پی اختلافاتش با جبهه پایداری با صریحترین و شدیدترین الفاظ به رهبر معنوی این جناح یعنی مصباح یزدی اهانت کرد. اهانتی که با توجه به حکم 6ماه زندانی که در بیست ودوسال پیش دادگاه برای «نیکآهنگ کوثر» کاریکاتوریست آن ماجرای جنجالی صادر کرده، باید بسیار شدیدتر باشد.
با این همه این جناح و طلاب و روحانیون معتقد به آیتالله مصباح یزدی و البته بزرگان این جناح، بهتر دیدند که ماجرا به خیابان و اعتراض علنی و کفنپوشی درخواست اشد مجازات نکشد، بلکه با پادرمیانی و نامهپراکنی و در نهایت نامه اعتراضی ماجرا را مدیریت کنند.
از همینرو برخی از بزرگان این جناح تلاش کردند که حسین قدیانی را وادار به عذرخواهی کنند. به همین دلیل ابتدا حسین شربعتمداری مدیرمسئول روزنامه کیهان و مرجع رسانهای جناح اصولگرا و روزنامهنگاران انقلابی با انتشار نامهای سرگشاده و با لحنی ملایم از قدیانی خواست که عذرخواهی کند.
در ادامه قدیانی نیز متنی را با عنوان «عذرخواهی بهعلاوه یک نکته از سر خیرخواهی» منتشر کرد و نوشت: «اختلافم با پایداری و اساسا مشرب غلط مخلصسازی کور و ریاکارپرور -که همه را جز خود فاسد میخواند و همه را کلیشه میداند و همه را در همه حالتی، آنجور میخواهد که خود میپسندد- سرجای خود محفوظ. این مهم و نیز بداخلاقیهای فراوان اعوان و انصار خرد و کلان این گروه -که در صدق دوستیشان با علامه مصباح و موسسه امامخمینی تردید جدی وجود دارد- هرگز بهانه نمیشود که حقیر بخواهم برخلاف یادداشتهای متعدد قبلیام، قلم را در مذمت «مطهری زمان» بچرخانم.»
با این همه حسین شربعتمداری این را کافی ندانست ودر نامهای دیگر به او نوشت:«شما در اهانت به حضرت آیتالله مصباح یزدی مرتکب گناه بسیار بزرگی شدهاید که قلمیکردن چند جمله در پوزش از آن بزرگوار هرگز نمیتواند جبران آن گناه بزرگ باشد. حتماً میدانید که شرط توبه در آموزههای اسلامی و در کلام خدا اولاً؛ بازگشت خالصانه و خاضعانه از آن گناه است و عزم جزم که هرگز به تکرار ننشیند، ثانیاً؛ اصلاح خود و پالایش قلب از آنچه باعث آن گناه شده است و ثالثاً بیان صریح و روشن واقعیت و حقی که انکار کردهاند.»
این موضوع سبب شد تا برخی دیگر از تشکلها و چهرههای روحانی و سیاسی جناح اصولگرا نیز وارد میدان شوند و با گفتوگو با رسانهها و نوشتن نامه نسبت به اقدام حسین قدیانی اعتراض خود را بیان کنند.
اکثر این فعالان به صورت هماهنگ، قدیانی و اقدامش را تقیبح کردند و با اعتراضاتی شفاهی و کتبی با موضوع برخورد کردند. در این میان یک فعال رسانهای جناح اصولگرا به نام میثم رمضانعلی، لبه انتقاد را متوجه خود اصولگرایانی کرد که در همه موارد از فحاشی و هجمه به جناح اصلاحطلب و شخصیتهایش به صرف مخالف بودن با اصولگرایی حمایت میکردند.
او نوشت:«داستان قدیانی، داستان دیروز و امروز نیست. بیش از ده سال است باد شده است. از همان ده یازده سال پیش، برجستههای کوتهاندیشِ حاکمیت، به خاطر هیجان چهار تا لیچار بار کردنش به اصلاحطلبان، چشم روی فحاشیهایش بستند و هر نقدی را حسودی خواندند. کرور کرور پول بیتالمال خرجش شد تا همینجا. فکر میکنید قدیانی یک استثناست؟ نه! همالان هم بابت هر چه لاتتر بودن و فحاشبودن و تندخوتر بودن هزینه میشود و اسم بیادبی و توهین و دریدگیهای باقی را، غیرت انقلابی میگذارند و خرجشان میکنند. بنیان، غلط است. دیروز و امروز و قدیانی و دیگران ندارد. همانوقت، خصوصی و با واسطه تذکر دادیم. گفتند باید بگذریم که زمانه جنگیم و به او نیاز داریم. مثل منافقین بودند: هدف وسیله را توجیه میکند. در وبلاگ نوشتم و نوشتیم. کمپین اخلاق رسانه راه افتاد و کلی نوشتند. گوشی بدهکار نبود. هم برای او هورا کشیدند، هم برای فحاشیهای روضهخوانها.»
این موضع نشاندهنده وضعیت روابط بزرگان و پدرخواندههای جناح اصولگراست که فحاشان و ناسزاگویان به جناح مقابل را تکریم میکنند و میاندیشند که همیشه این افراد پیاده نظام منویات و خواستههایشان خواهند بود، اما تجربه همین دو دهه اخیر نشان داده است که تقریبا همه این افراد با فراموش کردن حمایتهای همهجانبه حامیان سابق خود، تیغ از نیام برکشیده و برچهره همانها خراش ایجاد کردهاند؛ بدون تردید محمود احمدینژاد صریحترین مصداق این وضعیت است. همو که همین آیتالله مصباح منتخب امام زمانش خواند و اطاعت از او را تا حد اطاعت از خدا دانست، اما او در زمان درگذشتش حتی از ارسال یک پیام تسلیت نیز دریغ کرد.
اما نکته مهم دیگر این ماجرا مقایسه برخوردی است که با دو اهانت میشود. در اولی که یک کاریکاتوریست در لفافهای ابهام و ایهام به آیتالله مصباح یزدی اهانتی کرد و علیرغم عذرخواهی او ، اعتراضاتی سراسری در برخی شهرهای بزرگ سامان داده شد و تنها با درخواست برخی بزرگان، حاضر به پایان آن شدند، اما در حال حاضر که یک فعال همقطار به صریحترین زبان ممکن، نه تنها انتقاد که زبان به ناسزا گشود، فضا را به گونهای مدیریت کردهاند که در فضای عمومی تنشآفرین نباشد. اقدامی که بدون تردید قابل ستایش است، اما این سوال همچنان خود را نشان میدهد که اگر به جای قدیانی، روزنامهنگاری از جناح مخالف بود، آیا به همین پیامهای شفاهی بسنده میشد؟ آیا نهادهای حاکمیتی را به خط نمیکردند تا او را به جناح مخالف و رهبران آن و در ادامه به استکبار جهانی مرتبط نمیکردند، آیا خواستار محاکمه فوری آن روزنامهنگار، مدیرمسئول و تعطیلی رسانهاش نمیشدند؟ سابقه این جناح در استفاده از امکانات حاکمیت برای سرکوب آزادی بیان و رسانهها و به انزواکشاندن جناح مخالف نشان میدهد که پاسخ همه این سوالات مثبت است.