غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


و شعر چیست؟( ۷ ) بیان اضطراب از اعماق وجود

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

به نو کردن ماه /بر بام شدم /با عقیق و سبزه و آینه /داسی سرد بر آسمان گذشت /که پرواز کبوتر ممنوع است /صنوبرها به نجوا چیزی گفتند /و گزمگان به هیاهو شمشیر در پرندگان نهادند /ماه بر نیامد (شاملو)
شاعر با استقبال از «برج» نو با «عقیق و سبزه و آینه» به پیشواز می‌رود. مثل آن که با هفت سین به پیشواز سال نو می‌روند. همین استفاده کردن از «سنت» است که تفاوت شاملو را با لورکا و الوار و مایاکوفسکی معلوم می‌کند. شاعر به استقبال ماه می‌رود اما  این روزگار سیاه به تو حلوا‌ نمی‌دهد. شاعر سرخورده می‌شود و ماه را به داس تشبیه می‌کند. لورکا هم آن را به خنجر تشبیه می‌کند چرا که داس غربی‌ها هلالی نیست: «از «سویل» تا «کارونا» هیچ خنجری نیست /ماه می‌برد / و هوا زخم خورده می‌گذرد.» داس ماه پرواز کبوتر را ممنوع کرده است، پرواز ممنوع است. گزمگان به هیاهو شمشیر بر پرندگان نهادند. حالا دیگر نه کبوتر که سمبل آشتی است که همه پرندگان در بیم مرگ اند و هلال ماه در این زمانه تاریک برآمدنی نیست. «ماه برنیامد». داس شاملو می‌کشد و داس حافظ  محصول را برداشت می‌کند:«مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو/یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو». حافظ ما را به کشتزار می‌برد و شاملو به کشتارگاه و داس فروغ: «ایمان بیاوریم به ویرانه‌های باغ‌های تخیل /و داس‌های واژگون شده‌ی بیکار /و دانه‌های زندانی...» شاعر امروز آلام امروز خود را با زبانی بیان می‌کند که مظهر اضطراب اعماق وجود اوست. زبان هیجان زده و نگران در شعرهای خوب شاملو در شکلی متعال عرضه می‌شود. تقی رفعت می‌گوید:«مریض و مضطربیم. دوای درد و اضطراب مان در این اشعار که اجدادمان را پیر کرده‌اند موجود نیست.»