ایران، آمریکا و مسئله طالبان
حمید تقوی فر (دانش آموخته تاریخ)خروج آمریکا از افغانستان و ظهور مجدد و قدرتمند طالبان در سکوت کامل جوامع جهانی به اندازه انفجار برجهای دوقلو در جهان فردا تاثیرگذار است. به نظر نگارنده اگر تاریخ اروپا که تاکنون به چهار دوره 1)قرون قدیم تا ۴۷۶م. 2) قرون وسطی تا ۱۴۵۳م، 3) قرن جدید تا ۱۷۸۹م و4) قرن معاصر تاکنون تقسیم میشد، از سقوط برجهای دوقلو در نیویورک آغاز قرون پسامدرن یا پسامعاصر خوانده خواهد شد.
آمریکا با ترک افغانستان درصدد است که جنگ را خاورمیانهای کند. با نگاهی به تجربه ویتنامیکردن جنگ ویتنام در اوایل دهه 50میلادی. بر اساس این ذهنیت، خاورمیانه در آتش شعلههای جنگ مذهبی و جنگ آب خواهد سوخت. برای این اتفاق نیز ظرفیتهای تاریخی و شرایط محیطی کاملا مهیاست.
نفت خاورمیانه با توجه به تولید آمریکا و گسترش عصر سایبر و استفاده از سوختهای غیرفسیلی در دهه آینده اهمیتاش را به عنوان یک انگیزه بزرگ برای جانبازی سربازان آمریکا از دست خواهد داد و این هند، چین و اروپاست که محتاج مصرف آینده خود هستند. اروپای سایبر به حداقلی از آن نیازمند است، چین به سختی وابسته است و اقتصاد نوظهور هند که وضعیتش مشخص است. بنابراین درگیریهای خاورمیانه از فهرست دغدغه آمریکا خارج میشود و برعکس متحد خاورمیانهایاش یعنی اسراییل آنرا نعمت میداند. از این رهگذر آمریکا فرصت بازسازی خود و پیش افتادن از چین و هند را خواهد یافت. روسیه از این شرایط بهره بسیار خواهد برد و با فروش نفت و گاز به اروپا و سایر نقاط، قدرت چانهزنی خود برای تاثیرگذاری در فضای بینالملل را افزایش میدهد.
ظهور طالبان بنیادگرا در شرق ایران و پشتیبانی قطر و عربستان از آنها، نحلهای از اهل سنت را در شرق بر سر کار میآورد که در مبانی ایدئولوژیکش، دشمن شماره یک خود را - قبل از کفار،یهودی و نصارا- شیعیان رافضی میداند. «سن بارتلمی» یا همان کشتار قرون شانزدهم و هفدهم اروپا میان کاتولیکها و پروتستانها، میتواند الگویی برای کشتار شیعیان در شرق ایران ایجاد کند. ایران امروز به واسطه تغییرات اقلیمی نظیر خشکسالی وکمآبی و آثار ویرانکننده تحریمها بر وضعیت اقتصادی و اجتماعیاش دچار مشکلات عدیده اقتصادی و گرایشهای گریز از مرکز و بروز برخی نارضایتیهای عمومی و عدم انسجام سیاسی است. در برخی مناطق شرقی و جنوب شرقی کشور نارضایتیهایی وجود دارد که بخشی از آنان را وامیدارد تا با گروههای برهمزننده آرامش ونظم موجود – که نزدیکی آیینی نیز دارند - همدلی پیدا کند. از منظر علمای علم سیاست حس «انتقام» وقتی با اعتقاد مذهبی توام شود «وحشت» و«پاکدامنی» را شعلهور میکند که هیچ منطقی جلودار آن نیست. سیاست ایران در همراهی با آمریکا برای ساقط کردن طالبان، سیاست بهینه و درستی بود. اما هم اکنون برخی محافل متنفذ در سیاست ایران به این نتیجه رسیدند که چون ایران با طالبان دشمن مشترکی به نام آمریکا دارد و قاعده نه چندان متقن «دشمن دشمن من، دوست من است» را پیشه کرده است. موضوعی که اگر منحصر به همین ذهنیت باشد، اشتباهی مهلک و فداکردن استراتژی به پای تاکتیک است. افکار عمومی ایران کنونی فاقد شرایط پذیرش یک جنگ دیگر در مرزهای کشور است. ظهور ریشوهای واپسگرای مجهز به تسلیحات مدرن، سرمایه شیوخ و راهبرد اسراییل، بهترین فرصت را برای بروز یک جنگ مذهبی در مرزهای ایران فراهم خواهد ساخت. باید باور کنیم که ایران در خطر است. در صورت بروز جنگ در این منطقه، قرون وسطای خاورمیانه همچون اروپا با کشتارهای مذهبی وحشتناکی همراه خواهد شد، و این گوشمالی سرانجام خاورمیانه رنجور، زخمی و فروپاشیده را به سوی وضعیتی جدید رهنمون خواهد شد که درآن ملتهایی بر خواهند افتاد و ملتهای دیگری بر خواهند خاست. اگر خاورمیانه غرق جنگهای داخلی و مذهبی شود، روزی خواهد رسید که چین، هند، اروپا و ملل خاورمیانه از آمریکا خواهند خواست تا چون جنگ جهانی دوم یا همچون بحران دهههای اخیر صربستان و کوزوو، در نقش یک منجی وارد شده و استفاده از منابع دست نخوردهاش دخالت کرده و این فرصت مجددی برای سروری مجدد او خواهد بود. ما باید هوشیار باشیم و ایران را دریابیم.