غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


فرهود جلالی کندلوسی، شاعر و پژوهشگر فرهنگ مردم در 56 سالگی براثر عارضه قلبی درگذشت

غزل‌خوان سرزمین نیما

همدلی|  عادل جهان‌آرای: بی‌تردید یکی از غم‌انگیزترین خبرهای آخر هفته گذشته در حوزه فرهنگ و هنر کشور و خصوصا فرهنگ و آیین مازندران، درگذشت مردی بود که در طول بیش از دو دهه اخیر یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های فرهنگی، ادبی و هنری این سرزمین بود. نوشتن از «فرهود جلالی کندلوسی»، خصوصا وقتی که او را بشناسی و از نتیجه و تأثیر تاریخی آثار و اندیشه‌اش آگاه باشی، خیلی راحت نیست. در یکی‌دو روز اخیر فضای مجازی در استان‌های شمالی و حتی دیگر استان‌ها بیشتر متأثر از خبر درگذشت ناگهانی «فرهود جلالی کندلوسی» بودند. سیل پیام‌ها را با نگاهی گذرا می‌توان در سایت‌ها دید. هر کس که کمی او را می‌شناخت یا در جریان برگزاری جشن‌های آیینی در طول یکی دو دهه اخیر قرار داشت، از سکته قلبی او غمگین شدند.  او را نمی‌توان با شعر وصف کرد یا در باره‌اش دفترها نوشت، که بی‌تردید این‌ها در حق او کم است. کسی که شادی را برای مردمش می‌خواست می‌خواهم که من هم برای او مدیحه نخوانم، بلکه گوشه‌ کوچکی از کارهای او تصویر کنم.  او فقط یک شاعر، نویسنده، پژوهشگر، نوازنده لـله‌وا(نی مازندرانی) یا خواننده نبود، کار سترگ او حفظ و احیای فرهنگ بومی و مهم‌تر، ساختن آیین‌هایی برآمده از سنن و باورهای مردم منطقه و برپایی جشن‌هایی ویژه در مناطق مختلف مازندران و حتی استان‌های دیگر بود. در زمانه‌ای که بسیاری صفحه‌های دور و دیر تاریخ کشور یا منطقه‌ای را می‌کاویدند تا روزی برای اشک‌ریختن مردم پیدا کنند، اما «فرهود جلالی» با درک آداب و سنن مناطق مختلف از جمله مازندران، جشن‌هایی تازه، نو و بشکوه را خلق می‌کرد و در مقابل همه حسادت‌ها، تملق‌ها و چاپلوسان و مهم‌تر از آن مخالفان شادی ایستادگی می‌کرد، تا بتواند با برپایی جشن‌هایی، مردم منطقه و خصوصا مازندرانی‌های مقیم تهران یا تهرانی‌ها را در پارک‌ها و فرهنگ‌سراها شاد کند. او جشن می‌ساخت، او شادی خلق می‌کرد، او خنده و سرور را برای مردم امری حیاتی می‌دانست. او معتقد بود که حتی در جامعه غم‌زده می‌توان شادی تولید کرد. از دیدگاه خلق شادی برای جامعه غمگین یک نیاز است. او هیچ‌گاه برای گریستن مردم قدم برنداشت، همه داشته‌های فکری و مالی خود را برای آنکه بتواند مردم را شاد کند، خرج می‌کرد. از آبرویش هزینه می‌کرد، زندگی خانوادگی و حرفه‌ای و شغلی خود را فدا می‌کرد تا جشنی برگزار کند. نه تنها مازنی‌ها، بلکه تهرانی‌ها در یک دهه اخیر بخصوص، شاهد جشن‌هایی بودند که زاییده تخیل و  اندیشه «فرهود جلالی» بود، جشن‌هایی که در فصل‌هایی از سال برگزار می‌شد، مانند «جشن سلام»، «جشن روشنا»، «جشن فردینه‌ما شو»، «جشن تیرماه‌سیزه‌شو» و تشویق به برگزاری جشن‌های بومی مثل «جشن خرمن» در شهرستان‌ها و روستاهای استان از یادگارهای اوست.  او به همراه برگزاری مراسم‌های مختلف در تالارهای بزرگ کشور که با اجرای برنامه‌های شاد توأم بود، اقوام مختلف ساکن در تهران را زیر یک سقف جمع می‌کرد. در جشن‌های او ترک و فارس و بلوچ و مازنی و گیلک و لر حضور می‌یافتند. او جشن‌ها را براساس بنیان‌های ملی و محلی اجرا می‌کرد، سعی می‌کرد نسل جدید و جوانان را با المان‌ها و الگوهای بومی آشنا کند. او طراح همه جشن‌ها بود؛ تأکید می‌کرد که مجریان با پوشیدن لباس‌ها و پوشش‌های خاص هر منطقه و برگزاری آیین‌های مخصوص، هم آیین‌های بومی خود را حفظ کنند و هم با تکرار آیین‌ها آنها را برای نسل جدید به یادگار بگذارند. کارهای او چنان تأثیرگذار بود که برخی از اقوام در تهران به برگزاری مراسم مشابه اقدام کنند و حتی در شهرها و شهرستان‌ها نیز در فصل‌های سال بدون آنکه فرهود در آنجا حضور داشته باشد، برنامه‌های مختلفی برگزار می‌شد.    فرهود جلالی کندلوسی در وانفسای گمشدگی و خودباختگی و هجوم رسانه‌ها و آیین‌ها و زبان‌های بیگانه، به شعر بومی تشخص بخشید و همچون نیما یوشیج سعی داشت زبان مادری خود را برای آیندگان حفظ کند و نگذارد که این زبان به فراموشی سپرده شود. او یکی از بانیان و مدافعان شعر طبری در سه دهه اخیر بود. کندلوسی شاعر، نوازنده لَلِه‌وا و خواننده موسیقی بومی مازندران بود و در دهه ۷۰ و ۸۰ با انتشار آلبوم‌های پارپیرار ۱، ۲، ۳ و ۴ که شامل شعرخوانی‌های محلی او بود نظر علاقه‌مندان به فرهنگ و هنر مازندرانی را به خود جلب کرد. او علاوه بر چهارگانه پارپیرار که به ترتیب پارپیرار ۱ (۱۳۷۸)، ناری‌ناری‌کا(۱۳۸۰)، شیوَنگ( ۱۳۸۲)و اسری نام داشتند، در سال ۱۳۸۳ آلبوم از کپاچین‌های البرز  را نیز منتشر کرده بود.
فرهود جلالی پنجشنبه ۱۷تیر1400، در سن ۵۶ سالگی بر اثر ایست قلبی در روستای خود در کندلوس درگذشت و روز گذشته(18تیر) با حضور صدها تن از دوستداران و همشهریانش بعد از تشییع در نوشهر، در کندلوس در آغوش خاک آرمید.