فریدون جنیدی؛ زبانشناس، پژوهشگر و نویسنده در گفتوگو با همدلی:
امروز جوانان ما چیزی از ایران باستان نمیدانند
همدلی| رضا نامجو: چند سالی است به کوشش تعدادی از کسانی که خودش آنها را «فرزندان بنیاد نیشابور» میداند، توانسته کلاسهایش را بهصورت آنلاین ارائه دهد و معتقد است با استفاده از چنین ابرازی دوستداران شاهنامه در سرتاسر جهان میتوانند از آن امکان استفاده کنند. او سالهاست چند کلاس در طبقات مختلف زبان پهلوی دارد و یک کلاس را هم به آموزش زبان اوستایی اختصاص داده است. در این سالها بخش نخست بزرگترین کاری را که در طول زندگی در حال انجامش بوده به ثمر نشسته است. «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی» نام این اثر است. با فریدون جنیدی؛ پژوهشگر و رئیس بنیاد نیشابور به گفتوگو نشستهایم تا برایمان از مسیر طی شده از سوی او در این سالها بپرسیم؛ مردی که به برگزاری کلاسهای افتخاریاش (بدون پرداخت شهریه از دانشجویان) افتخار میکند و ایران برایش یعنی همهچیز. در ادامه شرح گفتوگو با این زبانشناس نامآشنا را میخوانید:
درجایی گفتهاید زمان پیرنیا که تاریخنگاری معاصر در ایران شروع شد، تمام منابع و مأخذها، کتابها و نوشتههای خارجی بوده است. از سوی دیگر درباره اهمیت انتشار «داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی» هم این موضوع را مطرح کردهاید که چنین کاری درواقع مقابله با همان سبک از تاریخنگاری است. میشود دراینباره توضیح دهید؟
پیرنیا دری را در استفاده از کتابهای بیگانگان گشود و پس از او هر که خواست درباره تاریخ ایران بنویسد همین راه را دنبال کرد و این روش نوشتهها را نیازمند تایید از منابع و شبه استادان خارجی کرد. حال این پرسش مطرح میشود که اصلاً این شبه استادان خارجی چه کسانی هستند؟
افرادی مثل آندره گودارو و رومن گریشمن که بهجز غارتگران و سارقان جهانی چیز دیگری نبودند و بر پایه همین رفتارها دست به کتابسازی بردهاند برای نوشتن تاریخ ما محل رجوع بودهاند.
متأسفانه در حال حاضر هم استفاده از نوشتههای این افراد در دستگاههای فرهنگی ما فراگیر هست. هنوز در دانشگاههای ما در برخی از رشتهها دانشجویان باید کتابهای رومن گریشمن را بخوانند و از آن نمره بیاورند. نگاه به نوشتههای این افراد و بیتوجهی به نوشتههای باستانی در ایران در طول هشتاد سال اخیر بسیار مایه ننگ بوده است.
اما نگرش ما در کتاب داستان ایران بهگونهای دیگر است. همانطور که از نام این کتاب هم پیداست داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی در این کتابها نوشته شده است. ایرانیان از حدود 4000سال پیش میدانستند که زمین کروی است و به دور خودش میچرخد. شما با این شگفتی چگونه روبهرو میشوید؟ جهان غرب این موضوع را کی فهمید؟وقتیکه نوشتههای ایرانیان پس از اسلام ترجمه شد. وقتی دستگاه دانشی اروپا نظریه گرد بودن زمین را بیان کرد، بازرگانان اروپایی به این اندیشه افتادند که به سفر در سطح جهان بپردازند تا به منابع و ثروتهای ناشناخته دست پیدا کنند.
فکر حرکت با کشتی و دور زدن زمین برای رسیدن به هندوستان و تجارت ادویه، وقتی در بین تاجران اروپایی ایجاد شد که فهمیدند زمین کروی شکل است.افرادی هم که در اروپا حکم اعدام گرفته بودند و باید کشته میشدند را بهعنوان خدمه کشتی در نظر گرفتند تا اگر کشتی غرق شد گناهکاران کشته شده باشند.
پاروزنان که پاهایشان در غل و زنجیر بود بهجایی رسیدند که ناگهان با فریاد به کریستف کلمپ گفتند: الآن از لبه دریا پرت خواهیم شد. ما دیگر پارو نمیزنیم. در همین حال تکه چوبی در آب دیدند و دانستند که به جنگل نزدیک شدهاند. اروپاییها هنوز هم به مردمان سرخپوست میگویند ایندین من. گمان کردند سرزمینی که به آن رسیدهاند هندوستان است.
البته اروپا در سرزمین آنها فجایع زیادی مرتکب شد و بسیاری از آثار فرهنگی سرخپوستان را از بین برد. رفتار آنها در آمریکا را میتوان با حمله مغول در ایران مقایسه کرد. سرخپوستان در انتظار سوشیانتی بودند که از شرق ظهور خواهد کرد و سودرسان آنها خواهد بود، بنابراین با لبخند و گل و مهر به سمت فاتحان اروپایی رفتند و با تفنگ و گلوله و شمشیر پاسخشان داده شد.
درهرحال کاری که اروپا انجام داد لکه ننگی برای جهان غرب است هرچند اروپا همه ننگها را میپوشاند و خودش را موجه جلوه میدهد. نیاکان ما در حدود همان 4000 سال پیش شرقیترین جزایر ژاپن و غربیترین جزایر در اروپا و افریقا را اندازهگیری کردند و اندازه زمین را 180درجه ثبت کردند.
حد نیمروز در بین این دو منطقه تا جزیره فاروق که خط استوا از آن عبور میکند و بسیاری دیگر از یافتهها و دلایل علمی در این گفتارها دیده میشود. دریاچه آرال که در نوشتههای گذشته ما از آن با عنوان دریای خوارزم نام برده شده و متأسفانه همچون چیچست ما امروز در حال خشک شدن است، سومین نقطهایست که خط نیمروز ما از آن عبور میکرده است.
میدانید که اندازهگیری خط استوا دانش ریاضی در سطح بالایی میخواهد و نیاکان ما این دانش را داشتهاند. زمانی که ما در خواب بودیم- همان خوابی که ناشی از حمله مغول و200سال پسازآن حکومت ایلخانان و صفویان بود که با فرهنگ کاری نداشتند- آنها بسیاری از داشتههای ما را به نام خود سند زدند. در دوران قاجار هم واقعاً حکومتی ضد ایرانی بود، انگلیسیها کتابهای ما را خواندند و اندازه 180درجه از یکسو و 180درجه از آنسو را که با مجموع 360 درجه در کتابهای ما آمده است، تایید کردند.
البته واژه نیمروز مرسوم نشد، چون ایرانیان در دورهای از زمان به عربی مینوشتند و واژه نصفالنهار کاربردی شد. اروپاییان نصفالنهار را به «مید دی» ترجمه کردند.
این روش را روی یکی از شهرهای خودشان قرار دادند و الآن جهان محاسبات را برحسب خط نیمروز آنها انجام میدهد. درحالیکه سرزمین آنها مرکز باستانی نیمروز نیست. نیمروز واقعی همانی است که نیاکان ما دقیق حسابش کردهاند و آنها به نام خودشان تمامش کردند.
تا امروز هم هیچکس از ایران نگفت که این محاسبه از آن نیاکان ما بوده است و همه در جهان گمان میکنند که این کار را انگلیسیها انجام دادهاند. این خواب عمیق زیانبخشی است که سالها فرهنگ ایران را گرفتار کرده بود.
عدهای معتقدند ازایندست اتفاقات علیه فرهنگ ما یا به نفع فرهنگ غرب در طول تاریخ کم رخ نداده است. وضع زمانی ترسناک جلوه میکند که نیرویی برای مقابله وجود نداشته باشد به نظر میرسد این خواب بیشازحد معمول طولانی شده است...
نه، گمان میکنم توجه مردم ایران به فرهنگ بیشتر شده و برای بیداری کامل پس از خوابی هزارساله ناگزیر به زمان بیشتری احتیاج داریم. آغاز رهایی از خمار این خواب بین جوانان ایرانی دیده میشود و من امیدوار هستم.
نگاهی معتقد است فاتحان تاریخ را مینویسند، هرچند شاید این پیروزی ناشی از خواب مردمان سرزمینهای شکستخورده باشد. در این وضع امکان دارد بگویند شکست خوردگان در حال مرور گذشتهاند، زیرا از این طریق میخواهند به خودشان دلداری بدهند. در این شرایط، کسی چون شما که درزمینه تاریخ موی سپید کرده باید چه کند تا مشخص شود آنان که سرگرم تاریخسازیاند، دیگرانند؟
از دست تنگ ما بیشتر از این کاری که انجام میدهیم، برنمیآید. ما در دوران پیش از کرونا، در اتاقی که طولش 6متر و عرضش 4متر است در هفته 11کلاس برگزار میکردیم و الآن بیشتر تمرکزمان را روی برگزاری کلاسها به شکل آنلاین گذاشتهایم.
بنیاد نیشابور در مقایسه با همه دانشگاهها در رشته زبانهای باستانی در ایران دانشجویان بیشتری دارد. این کار، البته کار کوچکی نیست. دانشگاهها مثلاً 7 نفر دانشجو میگیرند و با شیوه نادرست که در استفاده از آن، وامدار غربیها هستند، این تعداد هم به دو یا سه نفر کاهش مییابد. شاگردی در آموزشگاه داشتم که در همین رشته در یکی از دانشگاههای کشور پذیرفته شده بود. خودش میگفت با کلاسی هفت نفره کار آغاز شد، اما کمکم کار بهجایی رسید که دو نفر در کلاس باقی ماندند.
در این کلاس چند استاد هم تدریس میکنند که قطعاً میلیونها تومان باید حقوق بگیرند برای آموزش دادن به تنها دو نفر.
درحالیکه بنیاد نیشابور شرایط را برای تمامی فرزندان ایران فراهم کرده تا با زبان و فرهنگ باستانی خود آشنا شوند؛ آنهم بدون هیچ هزینهای.
یعنی واقعاً در این دوره، این کلاسها دارد به شکل رایگان برگزار میشود؟
البته بهکارگیری کلمه رایگان درست نیست. این دورهها دارد به شکل افتخاری برگزار میشود. من از سالها قبل با خودم عهد بستم تا وجودم را فدای فرهنگ ایرانمان کنم.
تعداد دانشجویان بنیاد نیشابور با توجه به فضای کوچکی که ما در اختیار داریم، قابلتوجه است، اما با تعداد آرمانی دانشجویان این رشته هنوز فاصله دارد.
حتماً اگر سالنی بزرگ در اختیارمان بود و امکانات تبلیغ هم برایمان فراهم بود، تعداد کسانی که در این دورهها شرکت میکردند، با تعداد آنان در حال حاضر اصلاً قابلمقایسه نبود.
امروز و کمی مانده تا آغاز قرن پانزدهم چطور میشود تاریخ ایران را با بهرهگیری از منابع ایرانی و نه با الگوبرداری ناروا از روی دست بیگانگان نهفقط به فرزندان این خاک، که به مردمان جهان شناساند؟
«سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل/ بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران»؛ به این سخن زیبای سعدی فکر کنید. اگر با این مهر قهر کنید باید بگویید: «سعدی به روزگاران قهری نشسته بر دل/ بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران». چه بپذیریم و چه نپذیریم، در دوره هزارسالهای که حکومت ایران به دست بیگانگان بود تنها یک بازه زمانی درخشان که البته آنهم کوتاه بود در کشور تجربه شد؛ در دوره کریمخان زند.
کریمخان لر و ایرانی بود. بهجز این بازه زمانی کوتاه تا پایان دوره قاجار کشور ایران به دست غیر ایرانیها اداره میشد. در دوره پهلوی هم که نفر اول فرمانبر انگلیس بود و نفر دوم هم بعد از کودتای 28مرداد از آمریکا دستور میگرفت.
در آن زمان هم اوضاع بهتر از قبل نشد و طی آن سالها حتی یک کلمه از زبان و فرهنگ ایرانی در دانشگاههای این کشور به دانشجویان ایرانی آموخته نشد؛ هر چه گفتند از غرب بود و آنچه هم تاریخنگاران نوشتند از روی نسخههای غربی بود.
در این وضع، دانشجوی ایرانی نمیدانست ایران باستان چه درخشش و عظمتی داشته است.
امروز هم جوانان و دانشجویان ما از ایران باستان چیزی نمیدانند. زمانی هم که یک غارتگر کشوری را نابود میکند ما ناچاریم از پایه دوباره دست به سازندگی بزنیم. در این وضع، امکان ایجاد یکباره بنا برای ما وجود ندارد.
ازجمله افکاری که جهان غرب امروز به آن افتخار میکند پدید آوردن اندیشهای به نام حقوق بشر است. این حقوق بشری که به آن مینازند، همانی است که لایه اوزون را پاره کرده، دریاها را آلوده کرده، جنگلها را از بین برده، به مردمان کشورها ظلم کرده و همچنان میکند و ویروس جدیدی به نام کرونا را به مردمان ساکن روی این کره خاکی هدیه کرده است.
در کتاب حقوق جهان در ایران باستان با نگرش و عقیده غربیان به مقابله پرداختم. جالب اینکه بهجز خوانندگان این اثر هیچکس متوجه نشد باید به این کتاب توجه کرد و این نوشته را بهعنوان حداقل یک منبع درسی در رشته حقوق ارائه دهد تا دانشجویان در این رشته بدانند آنچه باید در جهان مطرح باشد، حقوق تمام جهان است؛ حقوقی که زندگی یک مورچه هم در آن پیشبینیشده باشد.
بنابراین آن مورچه هم حق زندگی دارد و کسی اجازه ندارد حیاتش را با خطر روبهرو کند. وقتی دانشکده حقوق ما درباره این موضوع بیتفاوت است، ناچاریم تنها امیدمان استقبال مردم باشد. این کتاب باید در شمار چند میلیون به چاپ میرسید و در اختیار همه مردم قرار میگرفت.