غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


بیهقی؛ تاریخ‌نگاری که جانب انصاف را رها نکرد

جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)

بیهقی علی‌رغم اینکه در دربار سلطان مسعود غزنوی است و طبعا التزام داشت به رعایت رسم و روش در دربار زیستن - که این نیز جبر زمانه و روزگار بود و اتفاقا همین در کانون مرکزی دیوان رسالت و مکاتبات، اخبار و دستورات بودنش، امکان چنین نگارش وسیع و واقعی را به وی داده است) اما در تاریخش جانب داد و حق را رها نمیکند و با قلم خویش از قربانیان ظلم و ستم دفاع می‌کند و آنجا که پای حقانیت در میان است، جوهره قلم و فصاحت و بلاغت کلامش را به اوج می‌رساند و آگاهانه آن را بسطی به‌سزا و شایسته می‌دهد و چه زیبا و دل‌انگیز می‌نگارد. در مرگ نیکان چه تحسین برانگیز به گفته خودش ‌«می خواهم قلم را لختی بگریانم‌» 
از طرف دیگر زشت‌اندیشی و کینه‌ورزی کور و بهیمی و غیر آدمی بودن و سعایت پیشگی بوسهل زوزنی را بر نمیتابد. حتی مکر و ترفند سلطان مسعود را که روز بر دار رفتن حسنک وزیر به شکار می‌رود و دو نفر از ماموران ناشناخته خود را ملبس به پیک خلیفه بغدادنشین عباسی می‌کند که  مثلا حامل دستور قتل حسنک‌اند و من بی‌تقصیر، را نیز ماهرانه برملا می‌کند. قرمطی خواندن حسنک را نمیپذیرد و‌ لج‌بازی و استبداد سلطان را هم بیان می‌کند. در واقع دسپوتیسم شرقی (استبداد شرقی) که شهره آفاق جهان است و مایه و سرچشمه عقب ماندگی و عدم توسعه و پویایی شرقیان بوده و هست را بیان می‌کند. همچنین انزوا و قتل برمکیان توسط خلیفه عباسی را  ظالمانه می‌داند و نقل می‌کند که حاکمِ جابر خراسان هدیه‌‌های فراوان و بیش از انتظار از قبیل کنیزان و غلامان زیاد و سیم و زر و اسبان و قماش گوناگون برای خلیفه بغداد می‌آورد و موجب ذوق و شوق فراوان خلیفه عباسی می‌شود. خلیفه به طعنه به یحیی برمکی می‌گوید چرا وقتی پسر تو حاکم خراسان بود نتوانست چنین هدایای ارزشمندی برای من بیاورد؟ یحیی برمکی جوابی دندان‌شکن بدین مضمون به خلیفه می‌دهد که موجب غضب وی می‌شود. می‌گوید قربان این اموال به اجبار از مردم ستانده شده و به بهای نارضایتی آن‌‌ها فراهم گشته است و پسر من نخواست چنین ظلمی کند و موجب نارضایتی مردم شود.
 اما هزاران دریغ که در طول تاریخ خلیفه عباسی و کسانی چون او گوشی شنوای چنین اندرزهایی را نداشته و ندارند. گرچه بیهقی این اثر را در قرن پنجم هجری نوشته و در دربار می‌زیسته و به طور کلی نمیتوانست از چارچوب یک مورخ سنتی خارج باشد و امکانات تجزیه و تحلیل تاریخ‌نگاری نوین هم فراهم نبوده، اما  این اثر به طور نسبی رگه‌‌هایی  از عناصر تاریخ‌نگاری نوین را در بطن خود دارد؛ از جمله عدم چشم‌پوشی بر بعضی حقایق، بیان وضع زندگی مردم، ارتباط و پیوند غزنویان با دیگر مراکز قدرت، شرح وجود معادلات قدرت و تاثیرات متقابل آن‌‌ها، شرح و بسطی فراتر از وقایع‌نگاری صرف و توصیف صرف زندگی و عمل شاهان یا شاهنامه‌نویسی خشک و بی‌روح، عدم نگارش صرفا فرمایشی، بیان گوشه‌‌هایی از لجبازی و استبداد سلطان غزنوی، بهره‌مندی از آثار پیشینیان و پرداختن به تجارب وشواهد تاریخی، شرح مناسبات اقتصادی – اجتماعی و سیاسی زمانه خویش، مشکلات زیستی و زندگانی مردم، رواج هجوم و چپاولگری و توضیح سلسله مراتب ارتباط سیاسی–اقتصادی غزنویان و دیگر مراکز قدرت دنیای اسلام با خلفای بغدادنشین و به طور محدود دنیای پیرامونی (همسایگان). به نظر نمیرسد که بیهقی این تاریخ را صرفا به دستور مستقیم سلطان یا به خاطر خوشامد و پاداش کسی نوشته باشد. 
و درپایان افسوس که بخش اعظم این اثر ارزشمند از بین رفته است و به بیان زیبای خودش زوایا وخبایای بی‌شماری از یک برهه زمانی تاریخ ما سربه مُهر ماند.