غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نمی‌توانستیم بخوابیم

خیام واحدیان (نویسنده)

جا نبود بخوابیم و از بس هوا گرم بود عین دلمه بادمجان شده بودیم. اگر یک روز برق می‌رفت یا کولر خراب می‌شد که دیگر جهنم واقعی و ملموس بود. هنرمان این بود که لخت بشویم و از دست لباس‌های مان راحت باشیم، اما مگر فایده‌‌ای داشت. گاهی وقت‌ها که سخت به هم می‌چسبیدیم جداشدنمان مصیبتی بود نگفتنی. باید کاری می‌کردم که از این بلا خارج می‌شدم چون نفسم بند می‌آمد و هر آن امکان داشت از هوش بروم. چند دقیقه‌‌ای یک بار بیرون می‌پریدم و بلند داد می‌زدم و دوباره از شدت گرما به داخل می‌پریدم و این وضعیت همه را آشفته و شاکی کرده بود اما مگر راه دیگری داشتم. چند بار با دیگران دست به یقه شدم ولی به علت بی‌حالی و کم رمقی توان ادامه دعوا را نداشتیم و زود ول می‌کردیم. تابستان آن سال دیوانه کننده بود. نمی‌دانم چطور جان سالم به در بردم و همان روزها نمردم. بعدها فهمیدم که خیلی سخت جان‌تر از این هستم که با این شرایط بمیرم حتی اگر نتوانسته باشم یکی دو هفته به راحتی بخوابم. زندگی آن تابستان جهنمی از نخوابیدن و آتش گرفتن بود. نمی‌دانم چه عذابی دیگر از این بدتر می‌توانست باشد ولی هر چه بود گذشت و من سخت جان‌تر از گذشته به زندگی ادامه داده‌ام و هنوز نفس می‌کشم.