روایت مهدی حبیبی؛ خواننده و رئیس شرکت صوتی تصویری «سروش» سیما از بیمهریها به موسیقی در رسانه ملی
مردم به دنبال موسیقی پاک هستند
همدلی| علی نامجو:کمتر کسی اسمش را شنیده، حتی در میان دغدغهمندان موسیقی اصیل ایرانی هم نامآشنایی نیست. سالها پیش موسیقی را به شکل جدی و نزد استادان بزرگی آموخت، هم فنون آواز را فراگرفت و هم زیروبم نوازندگی و آهنگسازی را از برکرد. در دهه هفتاد قطعات بسیاری با صدایش منتشر شد که تعدادشان از مرز صد اثر هم گذشت ولی احساس کرد در مقام خواننده نمیتواند به موسیقی سرزمینش کمک کند، تصمیم گرفت مسیرش را بهسوی سطوح بالا تغییر دهد، ساز را زمین گذاشت و دیگر آواز را درون حنجرهاش سُر نداد، تحصیلاتش را تا مقاطع عالیه پیگیری کرد و شد یکی از مدیران عالیرتبه موسیقی در سازمان صداوسیما. دفاع میکند از عملکرد رسانه ملی در تلاش برای حفظ موسیقی ایرانی ولی درعینحال معتقد است صداوسیما نتوانسته بهخوبی از میراث غنی موسیقایی خود محافظت کند. صحبت از مهدی حبیبی است؛ خواننده موسیقی اصیل ایرانی. حبیبی نزدیک به 30سال در رسانه فعالیت کرده و درعینحال صحنههای کنونی را صحنههای درخوری نمیبیند. با او به گفتوگو نشستیم تا از فرازوفرود موسیقی در دهههای اخیر بهویژه در صداوسیما صحبت کنیم. متن کامل این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
شما سابقه بیش از دو دهه فعالیت در موسیقی را دارید، اما چرا در فضای عمومی رسانه حضور نداشتهاید؟ عدم حضورتان، خودخواسته بوده یا دلایل دیگری داشته است؟
سابقه من در موسیقی به سال 1371 برمیگردد. حدود بیست سال سن داشتم که در سازمان، اولین کارم را با ارکستر سمفونیک انجام دادم. هیچکسی باور نمیکرد یک جوان 20 ساله با ارکستر سمفونیک صداوسیما کار کند. فعالیتم ادامه پیدا کرد، تولیدات من انبوه شده و از رسانه پخش شد. تولیدات من در طول هفت یا هشت سال به مرز صد تا 150 قطعه رسید. به مناسبتهای مختلف آثاری را هم آهنگسازی کرده و هم میخواندم. «سروش» تصمیم گرفت اثری از من ضبط کند و حجم کارهای من زیاد شد. اساتید موسیقی و آهنگسازان آن دوره هم محبت داشته، به صدای من علاقهمند شدند و همکاریهای ما گسترش پیدا کرد. «سروش» به عنوان شرکت برند صوتی و تصویری تصمیم گرفت آلبومی با صدای من منتشر کند. اولین کار من در سال 1376 به انتشار رسید. بعد از سه، چهار سال کار در سازمان بهصورت حرفهای، نخستین آلبوم من با نام «کیمیای مهر» منتشر شد که یک گلچین از تولیدات من در رادیو و تلویزیون بود. در ادامه با توجه به تحصیلاتم و شناختی که از شرایط جامعه داشتم، ترجیح دادم روی مدیریت موسیقی متمرکز شوم چراکه اعتقاد داشتم مدیریت موسیقی در کشور باید اصلاح شود و به همین خاطر به این سمت رفتم. شروع به نوشتن مقالات، کتابها و نامههای خاص به مسئولان کشور و رسانه برای اصلاح امور راهبردی موسیقی کردم، بهجای اینکه بخواهم بهعنوان یک خواننده صرف در این شرایط نابسامان موسیقی مطرح شوم؛ درحالیکه توانش را داشتم. زمانی که من آواز میخواندم، آقایانی که همزمان و بهاندازه من کار کردند و امروز مطرح هستند، اصلا راه صداوسیما را بلد نبودند. اسم نمیبرم، ولی هیچکدام از کسانی که امروز فضای موسیقی آوازی ایران را تغذیه میکنند، نه بهاندازه من کار کردهاند، نه بهاندازه من خواندهاند و نه بهاندازه من تحقیق کردهاند. من حدود 500 تا 600 اثر موسیقی در رسانه ملی دارم که بهصورت مکرر پخش و شنیده میشود اما هیچوقت اینطور نبوده که بخواهم اسم مهدی حبیبی بهعنوان یک خواننده در کشور مطرح شود.
چرا نمیخواستید مطرح شوید؟
من علاوه بر بحث خوانندگی و آهنگسازی، در حوزه شعر هم فعالیت داشتم. دو مجموعه شعر هم منتشر کردم که روی اشعارم بهویژه در تلویزیون بسیار کار شد. ترجیح و تشخیص من این بود که باید به حوزه مدیریت موسیقی رسانه وارد شوم و توان خودم را در این عرصه متمرکز کردم.
چقدر به نتیجه رسیدید و البته مردم تا چه اندازه، نتیجه را حس کردند؟
نتایج خوبی گرفتیم، در تولیدات و همچنین در پژوهش و جذب نیروی جوان، تحولاتی ایجاد کردیم. در مسئولیتهایی که داشتم، ساماندهیهای بسیار زیادی به امور موسیقی استانها دادیم. من مشاور امور فنی موسیقی معاون صداوسیما بودم، دکتر علی عسگری (رئیس کنونی سازمان صداوسیما) در آن زمان معاون بود و من مشاورش بودم. 18 استان را در امور فنی چه سختافزاری و چه نرمافزاری تجهیز کردیم و آنها آماده ضبط حرفهای موسیقی در استودیو شدند. به استودیوهایی که مرکز موسیقیشان در یک کانتینر آهنی بود، فضا، نیروی انسانی، استودیو و تجهیزات دادیم و میتوان گفت من در حوزه مدیریت موفق بودم، بهجای اینکه بخواهم تمام نیرویم را بگذارم و یک خواننده شوم.
به مدیریت خود چه نمرهای میدهید؟
من بهاندازه نمره 20 کار کردم. همهکسانی که با من در حوزه مدیریتی کار کردند، این نکته را میدانند.
این بحث دو وجه دارد؛ یکی حس درونی و نگاه شما به کار است و وجه دیگر، ظهور و بروز کار و نتیجه ملموسی است که حاصل میشود. مخاطب امروز، موسیقی خود را از صداوسیما نمیگیرد و اینیک چالش و سؤال است...
بله، متأسفانه حقیقت این است که مردم سبد کالای موسیقی خود را از رسانه انتخاب نمیکنند.
پس این موضوع را قبول دارید؟
بهاندازه شما قبول ندارم. ما آمارهایی داریم که واقعی هستند چون کسی مثل من، آمارها را گرفته است. این آمارها نه تشریفاتی و نه دستوری بودهاند و نه خواستهام خودم را مطرح کنم. به عنوان مدیر آموزش و پژوهش مرکز موسیقی به مدت 4 سال، تحقیق و ارزیابی کردم و دیدم که مردم ما به دنبال موسیقی پاک و فاخر دستگاهی ایرانی هستند. ما در مرکز موسیقی صداوسیما، چنین آثاری را تولید کردیم اما یک نکته مهم وجود دارد؛ ما در حوزه پخش آثار در شبکهها مشکل داریم.
با توجه به امکانات گسترده و ابعاد وسیع سازمان صداوسیما، این موضوع کمی عجیب است چون هزینه بسیاری برای تولید برنامهها صرف میکند، حتی شنیده میشود خوانندههای مشهور پاپ برای حضور در یک برنامه حدود چندین میلیون تومان، پول میگیرند. درواقع رسانه ملی مبلغ موسیقی پاپ است و تبلیغی برای موسیقی دستگاهی موردنظر شما انجام نمیدهد...
دو جریان وجود دارد؛ یکی جریانی است که در آن بعضی به دنبال ذائقهسازی هستند و در این حوزه موفق هم شدهاند، یعنی ذائقه جامعه را تغییر دادند و وقتی ذائقه جامعه تغییر پیدا کرد، رسانه از این ذائقه اجتماعی تبعیت کرد.
منظور شما از رسانه، صداوسیماست؟ چون رسانههای غیر رسمی هم مسئول ساخت ذائقه بودهاند...
بله منظور من صداوسیماست. البته رسانههای غیر رسمی هم ذائقه را تغییر دادند و اثر تولید کردند.
صداوسیما در این میان منفعل نبود؟
صداوسیما منفعل بود چون چارهای نداشت. رسانه ملی واقعاً میخواست جریان سالمی ایجاد کند. البته این آسیب صداوسیماست و ما این آسیبها را مطرح کردهایم، ولی اعتقاد داشتیم نباید دنبال جریانسازیهای سیاسی و اجتماعی جامعه برویم. ما باید جامعه را روشن کنیم و بگوییم جامعه باید به سمتی بیاید که ما به آن نشان میدهیم. ما هیچ جهتی نداشتیم؛ نه جهت سیاسی و نه سمتوسوی اقتصادی داشتیم و واقعاً میخواستیم برای موسیقی کار کنیم.
به نظر شما قاطبه مردم این حرف را میپذیرند؟
ممکن است مردم تردید داشته باشند، ولی بخش فرهیخته، روشناندیش و خاصی از جامعه، حرف مرا قبول میکند، مثل استادان دانشگاهها، استادان موسیقی، پژوهشگران عرصه موسیقی و ...
برخی برنامههای تخصصی موسیقی در شبکههای سیما از عملکرد رسانه ملی انتقاد میکنند! نهادهای صنفی موسیقی هم مهمترین عامل قالب شدن جریان پاپ را صداوسیما میدانند، حتی بسیاری از اهالی فن و حتی مدیران وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین نظری دارند...
من برخی از این عزیزان را فرهیخته حوزه موسیقی نمیدانم. کسی مثل آقای محمد سریر و اندیشه، تفکر و دیدگاهش را نسبت به موسیقی کلاسیک قبول دارم.
اما محمد سریر هیچوقت صریح صحبت نکرده است...
درست است ولی در شورای عالی موسیقی ما بوده و جریان تلاش رسانه را از نزدیک دیده است. رسانه یک مافیای بزرگ دارد و اینطور نیست که شما تصور کنید مدیریت رسانه، واحد است، بلکه در بدنه، اتفاقات دیگری میافتد. ما در موسیقی رسانه که متولی موسیقی کشور در حوزه تولید و پخش محسوب میشدیم، میخواستیم به سمتی برویم که موسیقی دستگاهی و تاریخی ما مطرح شود اما گاهی در شبکهها میدیدیم جریانی به نام موسیقی پاپ وجود دارد. میدیدیم در شبکه 3 همه به دنبال پخش موسیقیهای هیجانانگیز ورزشی، موسیقیهای پاپ و شبهموسیقیهای رپ هستند. ما با آنها چالش داشتیم و بحث میکردیم.
امروزه در باکو، کنسرواتوارهای بسیاری فعال هستند و شبکههای تلویزیونی، موسیقی کلاسیک جمهوری آذربایجان و شیوه تارنوازی، کمانچه نوازی و ... را تبلیغ میکند، حتی موسیقی پاپی که از دل موسیقی ردیفی دستگاهی بیرون آمده، جایگاه مشخصی دارد. آیا آنها قدمت بیشتری از ما داشتند؟ مدیران توانمندتری در طول اعصار روی کار آمدهاند یا مردم خود را بهتر فهمیدهاند؟
نمیتواند هیچکدام از این موارد نباشد. همه این دلایل در کنار هم وجود داشته اما دلیل عمدهای که در کشور ما دیده میشود و در ترکیه، آذربایجان، تاجیکستان، افغانستان و دیگر همسایگان ما که در موسیقی توسعه خوبی پیدا کردهاند، نمود ندارد، حکومت سیاسی است. دیدگاه حکومت سیاسی ما نسبت به هنر، اصولا دیدگاه محافظهکارانهای است، یعنی با هنر و هنرمند بااحتیاط برخورد میکنند، به همین خاطر هنر و بهویژه موسیقی در چهل سال گذشته، توسعه بایدوشاید را نداشته است. خیلیها خواستند این دیدگاه را اصلاح کنند و باکسانی که این جریان را ایجاد کردهاند، وارد مذاکره شوند؛ کسانی که سبب شدهاند موسیقی جهت و بازدهی منفی پیدا کند اما موفق نشدند. توسعه، اشاعه و آموزش موسیقی مشکل دارد. مدتهاست مرکز حفظ و اشاعه و حتی آموزش موسیقی در صداوسیما را هم تعطیل کردهاند.
یعنی حتی در اواخر دهه نود هم این جریان حاکم است؟
بله، این جریان همچنان حاکم است. دیدگاه نظام سیاسی حاکم بر کشور میتواند تأثیر مستقیمی بر توسعه یا عدم توسعه فرهنگ و هنر داشته باشد. اینیک قاعده است و من به آن رسیدهام، بنابراین تا زمانی که تفکر غالبی در کشور ما نسبت به فرهنگ و هنر وجود دارد، مسیر متفاوتی پیش روی ما نخواهد بود. سینما هم همینطور بوده و میبینیم در حوزه سینما نیز چنین اتفاقی افتاده است.
اما سینما بهاندازه موسیقی، محدود نیست...
همانطور که گفتم دیدگاه نظام سیاسی حاکم، تأثیر مستقیمی دارد، اما بحث دیگر، جوهر و ذات موسیقی است که در کنار سایر هنرها قرار میگیرد ولی از بیمهری بیشتری رنج میبرد، دلیلش هم به نگاههای تاریخی علما، فقها، حکما و آموزگاران اخلاق در کشور برمیگردد که از موسیقی پرهیز کردند و پرهیز دادند. این استنباط غلط بود، اما بههرحال در یک برهه از تاریخ، عدهای جریان موسیقی را به انحطاط کشیدند.
البته در سراسر جهان با انواع هنر چنین برخوردهایی صورت گرفت...
بله، عدهای موسیقی را به انحطاط کشیدند و به انحراف بردند و موسیقی «روحوضی» و «پاپیولار» مصرفی، غیراخلاقی و مجلسی درست کردند. این موسیقیها به انسان، بار نمیداد، آدم را متعالی نمیکرد و به تفکر وانمیداشت. هنر باید انسان را به تفکر وادار کند، نهتنها موسیقی بلکه تمام زمینههای هنری باید چنین باشد. به نظر من موسیقی میتواند حوزه انتزاعی و فکری را اعتلا ببخشد. یقینا به این موضوع اعتقاد دارم و حاضرم در موردش صحبت کنم.
اما بهطور مثال در باشگاه ورزشی نمیتوان موسیقی ردیفی گوش داد بلکه موسیقی انفجاری لازم است...
بله، موسیقی مناسبتی جای خود را دارد و باید متناسب با فضا باشد ولی میتواند حوزه وسیعتری از تفکر را در اختیار انسان بگذارد اما نه موسیقیهایی که ما را وادار کند در کنارش حرکتی انجام دهیم؛ حرکاتی که متناسب با شأن موسیقی نیست. مثل «فرانک سیناترا»، «فرانک زاپا»، «الویس پریسلی»، «جاستین بیبر» و خیلی از آدمها کارهایی را انجام میدادند و میدهند که وقتی تماشا میکنید، میبینید این اعمال متناسب با نفس و ذات موسیقی نیست. استنباط نظام سیاسی ما این است که اگر ما راه موسیقی را باز بگذاریم، ممکن است چنین جریانی دوباره در کشورمان اتفاق بیفتد و تکرار شود، به همین خاطر جلوی کنسرتهای خیابانی را میگیرند.
مگر الان چنین اتفاقی نیفتاده است؟
چرا، درصورتیکه اگر کنسرتهای خیابانی مدیریت شود، میتواند اثر خیلی خوبی داشته باشد و به یکی از عناصر جذابیت هنر در کشور تبدیل شود، شعرای بزرگ و فرمهای مختلف موسیقی ما را به جوانان معرفی کند، مخاطب عام را به تفکر و لحظهای تأمل وادارد و در این شرایط اقتصادی، خستگی را از تن مردم بزداید...
امروز مدیران ما نگاهی مانند شما دارند؟
این اتفاق در حوزه موسیقی ایرانی نیفتاده است. موسیقی ایرانی، ردیفی و دستگاهی ما همچنان راه پاکی و سلامت جوهر و ماهیت خود را ادامه داده است. با توجه به مطالعات و پژوهشهایی که داشتهام، متوجه شدهام در طول تاریخ از موسیقی ایرانی بهرههای بسیار منفی بردهاند و آثار سخیفی بر اساس ردیف دستگاهی ساختهاند اما نتوانستهاند این ماهیت را تغییر دهند و آلوده کنند اما متأسفانه در موسیقی پاپ اینطور نبوده است. جوهر این موسیقی، انسان را به سمتی میکشاند که موردتوجه آقایان نیست و دوستش ندارند و به همین خاطر نگران هستند.
در این وضعیت چرا صداوسیما بیشتر جریان پاپ را تبلیغ میکند؟
صداوسیما از آن جنس موسیقی پاپ پخش نمیکند و خط قرمزهایی را دارد اما اجازه میدهد موسیقی پاپ بسازند، سازآرایی، ارکستراسیون و فرم موسیقی، پاپ باشد اما نباید چیزی را بگویند که در فضای خارج از رادیو و تلویزیون گفته میشود.
اما مثالهای نقض بسیاری وجود دارد. خوانندهای داخلی، ترانهای را از یکی از آهنگهای شاد لسآنجلسی وام گرفته و شعری بهمراتب سخیفتر اجرا کرده بود، این ترانه در شب زلزله کرمانشاه همراه با رقص از تلویزیون ایران پخش شد. درواقع خط قرمزهای موردنظر شما در بسیاری جاها رعایت نشده است...
ما واقعاً میخواهیم موسیقی ایرانی را پخش کنیم اما همانطور که گفتم، میبینیم جریانهایی در شبکهها شکل میگیرد و باید در ابتدا با آنها بجنگیم، بستر لازم را آماده کرده و بعد موسیقی ایرانی ارائه بدهیم. آنها هم توجیهات خود را دارند، مثلا مدیران شبکه 3 میگویند: «ما میخواهیم موسیقیمان هیجانی باشد» یا مسئولان شبکه یک معتقدند: «موسیقی ما باید جذاب باشد.» ما هم در جواب میگوییم در موسیقی ایرانی هم جذابیت و هم هیجان وجود دارد. عرصه فرهنگ و هنر ما در سیستم کنونی بسیار جوان و ناپخته است و باید برای موسیقی جانبازی و فداکاری کنیم.