غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


رنج و انتخابی برای تحقیر شدن

مظاهر گودرزی (روزنامه‌نگار)

رنج همان مسیر تحقیر شدن است. گاهی که انسان‌ها به‌سبب ظهور رنج به نقطه استیصال می‌رسند چاره‌ای ندارند که لحظه تحقیر شدن را انتخاب کنند. لحظه نکبت‌باری که تجربه دائمی آن سبب می‌شود احساس حقارت امری عادی جلوه کند تا درحالی‌که این احساس دارد از دفعه‌ای به دفعه دیگر انسان‌ها را نابود و کوچک می‌کند منافع گروهی تامین شود.چاره‌ای ندارم برای بیان بهتر، خاطره‌ای شخصی تعریف کنم. مدتی قبل برای تهیه یک قرص که گویا دستان پر توان تحریم و کمبود دارو بر سر آن هم نشسته بود تمام داروخانه‌های تهران را زیر پا گذاشتم هیچکدام از آن‌ها دپاکین500 نداشتند. قرص را برای عزیزی می‌خواستم که بارها شاهد سر دردهای میگرنی وحشتناک او بوده‌ام طوری‌که اگر حمله میگرنی به او دست دهد گاهی حاضر است سرش را به‌دیواری محکم بکوبد. ذخیره دارویی‌اش رو به پایان بود و دپاکین در هیچ داروخانه پایتخت به‌عنوان یک منبع رسمی تهیه دارو پیدا نمی‌شد. این‌جا بود که لحظه رنج فرا رسید. اعتراف می‌کنم استیصال سبب شد دست به دامان منابع غیررسمی شوم/ ترس از تکرار سردردهای شدید میگرنی سبب شد وقتی که داشتم از دلال دارو یک بسته دپاکین500 را چند برابر قیمت اصلی می‌خریدم، تندتند از او تشکر هم می‌کردم:«آقا واقعاً ممنون شما هستم، بزرگواری کردید، نمی‌دانم با چه زبانی از شما تشکر کنم...»
چقدر احساس خوبی داشتم که حالا داروی تسکین‌دهنده درد به‌دستم رسیده است. اما دردی بزرگ‌تر به‌مثابه رنج بر سینه من نشست. یعنی هم از منابع غیر رسمی دارو تهیه کردم، هم چند برابر قیمت اصلی پول دادم و هم به کرار از دلال دارو تشکر می‌کردم، در واقع من آن روز تحقیر شدم. چرا باید برای خریدن دارویی به‌چند برابر قیمت اصلی از دلال دارو با تاکید تشکر می‌کردم؟ شاید کسی بگوید من انسان ضعیفی هستم اما «رنج» و لحظه درمانده شدن همه ما را مجبور به «انتخاب» می‌کند انتخابی که حداقل یک سوی آن احساس «تحقیر» شدن وجود دارد. این وضعیت خردکننده است، اما گاهی که بارها تکرار می‌شود دیگر دوست نداری صدای له شدن باورهایت را بشنوی، حالا شما تصور کنید در یک جامعه‌ای که آدم‌هایش به انحای مختلف این احساس تحقیرشدگی را تجربه می‌کنند، آیا در چنین وضعیتی می‌شود از آن جامعه سلامت روانی و میزان بالایی از اعتماد در سطح خرد و کلان را جست‌وجو کرد؟ عناصر اصلی یک جامعه انسان‌هایش هستند و مابقی همگی برساخته انسانند. در دانشگاه معلمی داشتم که می‌گفت هیچ چیز واقعی‌تر از انسان نیست و تمام ایده‌ها باید به انسان خدمت کنند نه اینکه انسان‌ها در خدمت ایده‌ها باشند. در عصری که زندگی جوامع از وضعیت ساده به وضعیت پیچیده تبدیل شده است، یعنی در آن حکومت‌ها به‌عنوان اصلی‌ترین منبع تولید ثروت، قدرت، سلامتی، نشاط و... بازیگری می‌کنند، این آن‌ها هستند که نباید اجازه دهند انسان‌ها برای هر انتخابی، حالا هرچه می‌خواهد باشد، احساس تحقیر کنند.