غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خوانش دفتر اشعار ‌«ديوانگی‌ها» از مجید پروازی

دریا دیوانه‌وار بالا می‌آید

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

شاعر در مقدمه این اثر، فصلی در باب ديوانگی پرداخته و یک بیت از مولانا را در پیشانی نشانده‌اند:‌«چاره‌‌‍‌ای کو بهتر از ديوانگی/بسکلد صد لنگر از ديوانگی». در تعمیم همین شعر از قول نيچه آورده‌اند:‌«هر روز بیشتر به این واقعیت پی می‌برم که زندگی را نمی‌توان تحمل کرد مگر ديوانگی چاشنی آن باشد‌». گارسیا مارکز هم فرموده:‌«در ۵۵ سالگی فهمیدم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب‌». در بخش دوم این مبحث، مجید پروازی از شعر ساده و پیچیده سخن گفته است:‌«...نه پیچیده‌نویسی، هذیان‌نويسی است و نه ساده‌نویسی، مهم عمقی است که باید از شعر پرتاب شود به بیرون مثل پرتاب گدازه‌های آتشفشانی بر سنگ‌های سرد ...‌». پروازی در ادامه‌ می‌نویسد:‌«تقریبا نيمه اول دهه نود را ساده نوشتم و نيمه دوم را پیچیده چون در بند سبک نبودم، ديروز ساده، امروز پیچیده، فردا را نمی‌دانم ...‌». مجيد پروازی همان گونه که گفته است نه در فکر سبک بوده و نه احتمالا در فکر کلمات آتشين و مفاهیم متکثر و بکر. مجموعه دفتر ‌«ديوانگی‌ها‌» به نحوی یادآور بیان، زبان و مفاهیمی است که شمس لنگرودی در سروده‌های خود به کار می‌برد. چندسطر از شعرهای پروازی را به عنوان نمونه می‌آوریم:‌«این پروانه‌‌ها که در درون‌ام پرواز می‌کنند/مرا به نوشتن شعرهای آتشين فرا می‌خوانند.../من به سایه‌‌ام گفتم: تنها ما بودیم که خيس شديم در خیال خیابان.../ آه شاعر! /به آن شکوفه‌ی بهاری/نبايد دل می‌دادی/عاقبت شکوفه‌ی تو/میوه‌ی ديگری شد/اما چشمان تو/کافی بود/ که از سنگ هم شعر بجوشد...* آیا می‌دانم (من) که نام‌‌ام چیست؟/شاید، گمنام‌‌ام شايد،  بی‌نام و شاید، شایدم/و خود را در میان کلمات/پنهان می‌کنم‌». * می‌خواهم شعرهایم را /داغ داغ/از کادو دربیاوری.
* پس من چه کنم ؟/که در سودایی سرخ/پاهایم گر گرفت و سوخت ... و گنجشکان گرسنه ی تن ام/در گندمزار گیسوان ات ...‌».
پارهای بالایی شعر هستند و خوب هم هستند. این شعرها تم تغزلی دارند و در ستايش معشوق سروده شده‌اند، ولی آیا شاعرانی از این لون که مثل شاملو در عشق آیدا له له می‌زنند، در یک جامعه‌ آرمانی زندگی می‌کنند؟ در این جامعه‌، این شاعران پلشتی، ظلم و بدبختی نمی‌بینند؟ شاملو در عاشقانه‌ترین شعرهایش هم یک شاعر اجتماعی است‌:‌«روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .../و من آن روز را انتظار می‌کشم/حتا روزی که دیگر نباشم‌». نیاز به عشق یکی از مهم‌‌‌ترین دغدغه‌ها و دلمشغولی‌های مجید پروازی است. استفاده از زبان روزمره‌ و لحن آرام کلام ملموس شاعرانه، این سروده‌ها را به روزگار شاعر پیوند زده است‌. در شعرهای عاشقانه شاملو و شمس لنگرودی، درون‌مایه اصلی شعرها (عشق) به طور پيوسته، آونگ‌وار میان عشق فردی و اجتماعی در نوسان است‌. این زبان ساده، امروزی، عاطفی و در عین حال هنری در قلمرو فردی زندگی شاعر دلالت دارند. چشمه‌‍‌ای از این دلالت‌های شاعرانه در شعرهای وزيری هم دیده می‌شود:‌«هر بار که به ساحل می‌آیی/دریا ديوانه‌وار بالا می‌آيد/و هر بار که‌ از ساحل می‌روی دریا مثل لشکری شکست خورده‌ عقب‌نشینی می‌کند...‌». در این جا عشق در فضایی آمیخته از حضور چندجانبه‌ دریای شکست خورده و ساحل و راوی شکل گرفته‌ است و شعر به حدیثی نجواگونه در کنار دریا تبدیل شده است. راوی خود را در هیات دریایی دیده که با دیدن معشوق متلاطم می‌شود و آرام می‌گیرد. این نوع عاشقانه‌ها به شاعر ذهنیتی اسطوره‌‍‌ای می‌دهد، این نوع و نمونه ذهنیت از بطن فرهنگ عامه‌ سرچشمه می‌گيرند:‌«این عقربه‌ها چه احمق‌اند/وقتی یار می‌آید/می‌دوند/وقتی یار می‌رود/می‌ایستند‌».در این اشعار، همه‌ اشیا و دار و درخت و طبیعت با ضربه‌‌های گام عاشق و معشوق تنظیم شده‌اند. از نگاه ما، عشقی که از نگاه فردی به سمت یک ایده و نگاه اجتماعی و سیاسی حرکت نکند،  در خودش دفن می‌شود.شاملو می‌گويد:‌«در این قله/سخت بی‌گاه/خامش نشسته ای/زمان در سکوت می‌گذرد تشنه کام کلامی و/تو خاموشی این سان؟‌». شاعران در زمانه عسرت نباید از قافله عقب بمانند و بی‌تفاوت و بی‌تاثیر از زمانه خود باشند. شعر تغزلی برای تبدیل شدن به اثر هنری باید به مرتبه جهانشمولی ارتقا یابد. باید در این گونه‌ اشعار اجتماعی،  صدای مظلومانه انسان‌ها را در عمق انزوا شنيد.