غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روی پل مرگ جمع نشویم

شیرین بغدادی (فعال فرهنگی )

من این روزها وحشت زده‌ام چراکه ما باز هم تصمیم گرفته‌ایم رای ندهیم درست مثل سال 84 و این‌بار دلایل‌مان هم به‌نظر منطقی‌تر است. چیزهایی از این قبیل: 
- «از دولت فعلی سرخورده‌ایم.» این دقیقا همان اتفاقی است که در سال 84 رخ داد و وقتی مملکت‌داری دوره اول احمدی‌نژاد را دیدیم با چه جوش و خروشی متقاعد شدیم که در سال 88 رای دهیم. 
- «از نحوه برخوردها در سال 96 و 98 سرخورده‌ایم.» در پاسخ باید گفت که این اتفاق در سال 88 هم افتاد، ولی ما در سال 92 رای دادیم. رای دادیم شاید چون برخی مطالبات سیاسی که در سال 88 مطرح شد، پذیرشی در طبقات پایین جامعه نداشت؛ ما آن زمان – و لابد این زمان بیشتر – درگیر تحریم و معیشت و اقتصاد هستیم. به‌یاد دارم که در جریان اعتراضات سال 88 برخی می‌گفتند دعوای خودشان است؛ موسوی هم از خودشان است! 
- «به‌خاطر رد صلاحیت‌های گسترده نمایندگان گروه‌های مختلف سیاسی میلی به شرکت در انتخابات نداریم.» در پاسخ به کسانی که چنین نظری دارند باید گفت که مگر اتفاق تازه‌ای افتاده است!؟ از ابتدای دهه شصت و مشخصا از انتخابات مجلس چهارم که بحث «نظارت استصوابی» مطرح شد، گروه‌ها و افراد مختلف در ادوار گوناگون با این مسئله مواجه بوده‌اند و با توجه به وزن سیاسی خود یا گروه متبوع‌شان با آن‌ها برخوردهای متفاوتی شده است. ظرف بیست روز گذشته فعالان سیاسی کشور طوری از عملکرد شورای نگهبان حرف می‌زنند که انگار همیشه در یک طرف مصدق و امیرکبیر را داشته‌ایم و در سوی دیگر فروغی و وثوق‌الدوله و مردم سرگردان مانده‌اند که کدام‌یک را برگزینند! 
زعمای مدعی اصلاحات! ما به شما امید داشتیم حتی زمان‌هایی که اشتباه کردید. ما عکس‌های شما را در دست‌های‌مان گرفتیم و در خیابان‌ها کتک خوردیم. ما به‌خاطر شما گاه شغل‌های‌مان را از دست دادیم، گاه ستاره‌دار شدیم، برخی مجبور به مهاجرت شدیم، اما بعد فهمیدیم که شما برای خودتان، برای بچه‌هایتان یک پست دیگر گرفتید؛ یک میز و صندلی بزرگ‌تر. حالا در این بزنگاه که نه فقط جمهوریت بلکه یکپارچگی وطن در خطر است به کنجی نشسته‌اید و سکوت کرده‌اید و بیانیه می‌دهید!؟ می‌دانید چرا؟ 
به این دلیل که کنار روحانی ایستادید و صندلی‌هایی که در دولتش نصیب‌تان شد کافی نبود و حالا یا همه صندلی‌ها را می‌خواهید؟این فریادها درباره ردصلاحیت‌ها بی‌فایده است. این حرف‌ها باید آن سال‌هایی گفته می‌شد که نیروهای ملی-مذهبی و مستقل و نیروهای کارکشته سیاسی، از حضور در مناصب محروم شدند و کار به دست کارآموزان آن روزها افتاد؛ همین اصلاح‌طلبان و اصول‌گرایان فعلی. احترام می‌گذارم به آن‌ها که رای می‌دهند و آن‌ها که رای نمی‌دهند و آنها که هنوز تصمیم نگرفته‌اند. اما راستش دلم برای کسانی که همه این سال‌ها هزینه دادند می‌سوزد. آن‌ها که خواسته‌شان معلوم بود، ولی حالا مدافعان‌شان بی‌مایه‌هایی هستند که صبحانه را لندن می‌خورند، ناهار را تل‌آویو، شام را نیویورک و آروغ‌شان را می‌گذارند برای ما. چیزی به روز رای‌گیری نمانده و من وحشت‌زده‌ام. بی‌برنامگی و دروغی که به جان و زندگی و آینده مردم افتاده؛ اجتماعاتی که در دوران کرونا بدون توجه به جان و سلامت مردم برگزار می‌شود؛ هزینه‌های هنگفت تبلیغاتی که مشخص نیست از کدام منبع تامین می‌شود. اما از همه اینها بدتر ‌‌‌این‌که اگر زیر این میز نزنیم، باید تسلیم شویم. غیبت در انتخابات به معنای بسته‌شدن بیش از پیش فضای فرهنگی، گرفتن آزادی‌های هر چند اندک زنان، گسترش فضای امنیتی، افزایش تخاصم با جامعه بین‌المللی، افزایش تورم، ورشکستگی اقتصادی و گسترش تحریم‌هاست. در سریال چرنوبیل، بعد از انفجار نیروگاه اتمی، ماده «باریُم» با یک نور آبی قشنگ می‌سوزد و تشعشعات اتمی را در تمام شهر می‌پراکند. مردم مبهوت زیبایی این نور آبی، تک‌تک یا خانوادگی روی پلی در نزدیکی چرنوبیل جمع می‌شوند. به نور آبی نگاه می‌کنند و از زیبایی آن لذت می‌برند. باد ذراتی از آلودگی‌های نیروگاه را با خودش می‌آورد و بر سر و رویشان می‌نشاند. انگار که برف باشد؛ زیبا و رؤیایی. همه‌چیز زیباست، اما اسم آن پل می‌شود «پل مرگ». همه افراد حاضر روی آن پل بر اثر تشعشعات رادیواکتیو مردند. تحریم انتخابات کار شیکی است، ولی فکر می‌کنم چند سال دیگر توی کتاب‌های تاریخ به تحریم انتخابات در هزار و چهارصد خواهند گفت «سال مرگ». بزنیم زیر میز؛ روی پل مرگ جمع نشویم.