غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


آغاز به‌پاخیزی ابومسلم خراسانی

 ابومسلم خراسانی به‌پاخیزی خود برضد بنی امیه را از 31سالگی و از ژوئن 747 میلادی (خردادماه) و 96سال پس از تکمیل استیلای عرب بر ایران آغاز کرد. ابومسلم حکومت بنی‌امیه را سلطنتی و غیراسلامی و رفتار آنان را به دور از شریعت و احکام اسلامی اعلام کرد و برانداختن ایشان را یک فریضه خواند و دیری نپایید که به جنبش عباسیان پیوست و سردار هواداران مسلح آنان شد. ابومسلم در اصفهان متولّد و در مَرو بزرگ شده بود و به همین لحاظ او را ابومسلم خراسانی می‌خواندند.
 مَرو از شهرهای بزرگ خراسان وقت ـ اینک منطقه‌ای در جمهوری ترکمنستان است. روس‌‌‌ها خراسان بزرگ‌تر را با تبانی با انگلیسی‌‌‌ها که نظر به جنوب آمودریا و هندوستان نداشته باشند قطعه ـ قطعه کردند. طبق بسیاری از نوشته‌‌‌ها و تألیفات، نام ابومسلم در کودکی و نوجوانی «وهزادان پورِ وندادهرمُز» بود. از همین نوشته‌‌‌ها چنین برمی‌آید که وی از اخلاف بزرگمهر، وزیر قباد ـ شاهِ ساسانی ایران و پسرش خسروانوشیروان بود. ابومسلم مدت کوتاهی هم در ناحیه سرپُل (واقع در افغانستان کنونی و در آن زمان؛ ایران خاوری) زندگی کرده بود.
 ابومسلم در 19 سالگی به کوفه رفت و در اینجا بود که فساد دستگاه دولتی بنی امیه و کارهای غیراسلامی آنان را با تمامی وجود لمس کرد و تصمیم به پیوستن به مخالفان گرفت. شش سال بعد، با مرگ هُشام ابن عبدالملک اموی (که در سال 743 میلادی اتفاق افتاد)، تشدید مخالفت‌‌‌ها و آغاز نوعی هرج و مرج و درگیری داخلی، ابومسلم فرصت یافت تا به حامیان گروه بنی‌عباس به رهبری ابوالعباس السفّاح بپیوندد که اینان از اخلاف پسر عموی پیامبر اسلام و از طایفه بنی‌‌‌هاشم بودند. در پی افتادن کوفه به دست مخالفان بنی امیه که 3 سال در دست آنان بود، سفّاح تصمیم گرفت که مخالفت مسلحانه با بنی امیه را از خراسان آغاز کند که خراسانیان بیش از دیگران ضدِ بنی امیه بودند. از اینجا بود که ابومسلم درخشید و همه جا بر نیروهای بنی امیه فائق آمد و نبرد نهایی او در کنار رود «زاب» که در نزدیکی موصل به دجله می‌ریزد روی داد و مَروان دوم خلیفه وقت امویان از ابومسلم شکست خورد، به دمشق گریخت که در اینجا هم با مخالفت رو به رو شد و در راه فرار به مصر کشته شد. پیروزی «زاب» به حکومت امویان در شرق پایان داد، ولی در اسپانیا (اندلس) ادامه یافت. با شکست زاب قدرت به دست السفّاح عباسی افتاد. قرار نبود که خود را خلیفه اعلام کند که چون قول خود را را نقض کرد، دوستی ابومسلم را از دست داد. ابومسلم دو قول از سفّاح گرفته بود؛ یکی خلیفه نخواندن خود و دیگری رفتار خوب با پیروان همه فرقه‌‌‌های اسلامی و همچنین مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان که سفاح نسبت به قول دوم خود وفادار مانده بود. ابومسلم به رغم رنجش از سفّاح، حکمرانی سوریه و مصر و سپس خراسان را پذیرفت و در خراسان با پیروان همه مذاهب مِهربان بود. منصور برادر سفّاح که از دیرزمان نزد برادر از ابومسلم سعایت می‌کرد، پس از اینکه جانشین سفاح شد، تصمیم به نابودی ابومسلم گرفت و سرانجام با طرح نقشه، اورا برای مذاکره دعوت کرد و در جریان این ملاقات، شمشیردارانی را که در گوشه‌ای پنهان کرده بود آواز داد و آنان بر سر ابومسلم ریختند و او را کشتند، جسدش را قطعه ـ قطعه کردند و به دجله انداختند و این بود پاداشی که به ابومسلم داده شد!. ابومسلم در 39 سالگی (سال 755 میلادی) مقتول شد. این خبر که به خراسان، سیستان و مازندران رسید، افراد و گروه‌‌‌هایی که آمادگی به‌پاخیزی بر ضد حاکمیّت عرب داشتند و بعضا به نام گرفتن انتقام خون او وارد عمل شدند که قیام و فداکاری آنان در راه وطن که تا رسیدن به نتیجه ادامه یافت جالب‌ترین فصل تاریخ بشر را تشکیل می‌دهد. 
منبع: روزنامک