غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


تناسبات علم و قدرت

سیّدحسین حسینی (استاد دانشگاه)

در ادامۀ یادداشت‌های پیش پیرامون مسایل ساختاری «علوم انسانی» (ر.ک: روزنامه همدلی، شماره‌های 1572، 1678، 1681، 1686، 1693، 1697، و 1702)، نظری بر کتاب «دانالد گیلیس» انداختیم که در آن از طرح «پژوهش سنجی» یاد می‌کند؛ طرحی که برای نخستین بار به‌عنوان بخشی از اصلاحات به‌کار گرفته شده توسط «مارگارت تاچر» از سال 1986، در دانشگاه‌‌‌های بریتانیا اِعمال شده است (ر.ک: گیلیس، دانالد، 1396، پژوهش چگونه باید سامان یابد؟، ترجمه مصطفی تقوی، تهران، نشر اختران، ص 17). 
این اثر در سال 2008، توسط گیلیس، استاد فلسفۀ علم کالج لندن منتشر شده و اگر چه از طرحی در دانشگاه‌‌‌های انگلستان سخن می‌گوید که بیش از سه دهه از اجرا و آزمون عملیاتی آن می‌گذرد، امّا با وجود این، هنوز برای افرادی که می‌پندارند حوزۀ علم و دانش از حوزۀ قدرت و سیاست جداست و نظام‌های حکومتی یا دولتمردان سیاسیِ جوامع مدرن، به آموزۀ «علم برای علم» پای‌بند هستند، جالب توجه و حاوی نکاتی در جهت اصلاح این تصور خام است. از جملۀ مواردی که گیلیس به آن اشاره کرده، مسئلۀ سیاست‌زدگی در عدم توجه یا کم‌توجهی به آثار و عوارض زیانبار سیاست‌های اِعمال شده توسط دولت‌ها یا مراکز حاکمیتی است. وی به درستی آورده است که استادان دانشگاه‌‌‌ها انرژی زیادی صرف می‌کنند تا کار یکدیگر را ارزیابی کنند امّا ظاهراً ارزیابی یک سیاست مهم دولتی برای ایشان اهمیتی ندارد.
 سپس به اهمیت علوم انسانی پرداخته که معمولا دست کم گرفته می‌شود و پرسش می‌کند: آیا طرح پژوهش سنجی، توانسته پژوهش‌های فلسفی در بریتانیا را ارتقاء دهد؟ هر آینه، پاسخ وی منفی است و در این زمینه به برنهادهایی می‌پردازد:
1.معمولاً پژوهش‌های آینده نشان می‌دهند داوری‌های کنونی پیرامون کیفیت پژوهش‌ها، تا اندازۀ زیادی به خطا رفته‌اند. امکان دارد در دوره‌ای اکثر پژوهشگران، اثری را بی‌اعتبار و بی‌ارزش شمرند ولی با گذشت زمان، معلوم شود آن اثر پیشرفت بزرگی بوده است.
2.با اجرای چنین طرح‌هایی، جایی برای ظهور نوابغ در دانشگاه‌‌‌ها نخواهد بود؛ مانند مورد ویتگنشتاین و آینشتاین.
3.طرح همتاداوری در مجلات علمی به سمت پذیرش مقاله‌هایی سوق می‌یابد که چارچوب‌ مطالعات علمی کنونی را بسط و شرح می‌دهند و نه امور نوآورانه.
4.«خودفروشی علمی» یکی از آثار زیانبار چنین سیاست‌هایی است. این سامانه، نویسندگان را وادار می‌کند برای انتشار مقالۀ خود هر تغییر و اصلاحی را اِعمال کنند در حالی که آنها را کاملاً اشتباه می‌دانند و این امر چیزی جز خودفروشی علمی نیست.
5.طرح‌هایی مانند پژوهش‌سنجی و همتاداوری با علم نوین دشمنی دارد چرا که اندک شماری از اکتشاف‌ها و نوآوری‌ها را تأیید کرده است و در اثر این طرح‌‌‌ها، دانشمندان معاصر، آسان گزین شده‌اند، یعنی به دنبال حل مسایل علمی ساده‌تر و کم‌اهمیت‌تراند.
«گیلیس»، پیشنهادهایی طرح کرده که قابل تأمل است و همگی آنها در شرایط کنونی جامعۀ علمی ما می‌تواند مورد توجه قرار گیرند مانند:
1.اعضاء هیأت علمی مراکز آموزشی و پژوهشی، باید خود دربارۀ میزان مورد نظرشان برای پژوهش یا آموزش یا مدیریت تصمیم‌گیری کنند.
2.آنچه باید برای مراکز علمی، معیار سنجش قرار گیرد، اثبات انگیزه و سخت‌کوشی افراد در فعالیت‌های علمی (مورد نظر خودشان) است نه ریز شدن در قضاوت کاری که انجام داده‌اند.
3.ارزیابی‌های تحمیلی از سوی دولت‌ها حذف شوند بلکه هیچ ارزیابی وجود نداشته باشد.
4.تشویق به نقد آثار دیگران.
5.حذف فشار برای چاپ مقالات پژوهشی اجباری.
6.اعطای زمان و فرصت به پژوهشگر برای امکان تغییر مسیر پژوهش برگزیده.
7.مجبور کردن افراد به انجام کار پژوهشی، کاملاً بیهوده است.
8.مدیران مراکز و گروههای پژوهشی باید افرادی صرفاً فرهیخته باشند و به همین دلیل باید این مانع بزرگ، یعنی تحمیل نظر مدیران بر پژوهشگران، از میان برداشته شود. (ر.ک: همان، ص 94-184).