ساختار «جامعۀ علمی»؛ ضرورت هماهنگی عناصر
سیّد حسین حسینی (استاد دانشگاه)در یادداشت پیش، از سه مفهوم «سازمان علم»، «ساختار علم»، و «نهاد علم» در «جامعه علمی» یاد کردیم (ر.ک: روزنامه همدلی شماره 1697). برمبنای تحلیل یادشده، مفهوم جامعۀ علمی اگرچه بسیار گسترده و فراخ است (چرا که برآمده از مؤلفههای سهگانۀ پیش یاد میباشد) امّا با مفهوم جامعه عمومی که دربرگیرنده تودۀ مردم نیز هست، مرزها و تفاوتهای روشنی دارد چه اینکه جامعۀ علمی، مختص قلمرو و محدودههای تخصصی است چه از جهت محتوای علمی و دانشی آن و چه از جهت حضور بدنه اندیشمندان و صاحبنظران تخصصی یا شمولیت بر سازمانهای خاص علمی. از اینرو برای تامین کارآیی جامعۀ علمی میتوان بر ویژگی عمومیت در این طبقه و جامعۀ خاص تأکید ورزید به این معنا که آنچه میتواند سبب کارآمدی و اثرگذاری جامعه علمی باشد، شکلگیری خواست و ارادۀ عمومی در این طبقه خاص جامعه است؛ شبیه آنچه «چالمرز» در کتاب «چیستی علم» از جانب «توماس کوهن» درخصوص «انقلاب علمی» یاد میکند که: انقلاب علمی هنگامی شکل میگیرد که پارادایم قبلی، طرد و پارادایم جدیدی نه فقط از سوی یک دانشمند به تنهایی، بلکه از سوی جامعۀ علمی در تمامیّت آن، قبول شود و هر چه تعداد این دانشمندان در پذیرش پارادایم جدید افزایش یابد و اکثریت آنها را در برگیرد، تغییر و تحول اساسی روی خواهد داد. به نظر میآید نزد «چالمرز» نیز جامعه علمی، جامعهای عمومی امّا تخصصی است (ر.ک: چالمرز، آلن فرانسیس، 1395، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام، تهران، انتشارات سمت، ص 117). هرآینه به توافق جامعۀ علمی تا آنجا اهمیت داده شده که نزد افرادی مانند «توماس کوهن» (با ارائۀ تلقی خودش از این مفهوم)، موافقت جامعۀ علمی، یکی از معیارهای علمی برتری و ارزیابی رجحان یک نظریه بر نظریه رقیب نیز قلمداد میشود (ر.ک: همان، ص 130). حال چنانچه تا این حد با «کوهن» پیش نرویم امّا نمیتوان تأثیر خواست عمومی جامعۀ علمی و بهویژه عناصر سهگانۀ آن در ایجاد و یا عدم ایجاد جریانهای علمی و حتی حل چالشهای جامعه عمومی (در سطح تودۀ مردم) را، کتمان کرد. اینجاست که جامعۀ علمی کارآمد، نیازمند هماهنگی و سازواری این عناصر با یکدیگر و با مرکزیت نهاد علم است والاّ هر عنصری، عنصر دیگر را نفی و طرد کرده و انتظار پیشرفت علمی از چنین جامعۀ متشتّتی نباید داشت. یکی از ابزارهای هماهنگی بخش، میتواند توجه به اهمیت ضرورت تقسیم کار در جامعه علمی باشد که «گلدمن» نیز در کتاب خود از زبان «فیلیپ کیچر» به آن اشارهای اجمالی دارد که: پیشرفت علمی زمانی بهینه خواهد شد که تقسیم کار بهینهای در جامعۀ علمی وجود داشته باشد. چه بسا برای جامعه علمی بهتر باشد که به مسئلهای خاص از این راه بپردازد که برخی از اعضایش را به پیگرفتن یک راهبرد و دیگران را به دنبال کردن راهبردی دیگر تشویق کند (ر.ک: گلدمن، آلوین، 1395، معرفتشناسی اجتماعی، ترجمه مهدی رعنایی، تهران، انتشارات ققنوس، ص 26). اکنون اما، بر مبنای پیشفرضها و ترسیمهای مفهومی در یادداشتهای پیشینی، سخن نگارنده بر سر نقش «مسئلۀ نقد» در ساختار جامعۀ علمی و میزان تأثیر مؤلفههای سهگانه آن در تقویت یا تضعیف «جریان نقد در حوزۀ علوم انسانی» است که در یادداشتهای پسینی به آن خواهیم پرداخت. مرور خوانندگان عزیز بر منابع و مقالاتی که در انتهای جزوه «اصول راهنمای تنظیم مقالات نقد» آمده و در کانال تلگرام نیز قابل دسترسی است، میتواند زمینه ساز این مبحث و البته این دست مطالعات نقدپژوهی قرار گیرد (ر.ک: حسینی، سیّد حسین، 1395، اصول راهنمای تنظیم مقالات نقد، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی).