حکومت، جامعه و کنترل امر خشونت
مظاهر گودرزی (روزنامهنگار)تصور جامعهای بدون خشونت کمی سخت است، در واقع چنین جامعهای همان مدینه فاضلهای است که وجودش بهوجود خیلی از عوامل بستگی دارد. اما تصور جامعهای با سازوکارهای کنترل خشونت چندان سخت نیست، جامعهای که در آن اقدامات آموزشی و قانونی که بیشتر نقش بازدارندگی دارند در مرحله اول توانستهاند از شکلگیری خشم و بروز خشونت جلوگیری کنند و در مرحله بعد چنانچه مصداقهای این خشونت بروز پیدا کرد، آن را بدون استفاده یا با حداقل استفاده از ابزارهای قهری سریع کنترل کنند که وارد موجهای بعدی بروز خشم نشوند. اما برعکس در نقطه مقابل جوامعی هم هستند که درخصوص کنترل خشونت سازوکارهای بازتولید آن را دارند، گویی که قوانین و عادتهای رفتاری موجود در آن جامعه خودشان تبدیل به موتور محرک تولید خشم و بروز خشونت میشوند. از این منظر اگرچه بهنظر میرسد خشونت امری آنی است، اما برعکس این «آن» بودن فقط در لحظه ظهور و بروز خشم معنا دارد، درحالیکه دیوار خشم از گذشته آجر به آجر درحال چیده شدن است.
برای اینکه مسئله ملموس شود بهنشانههایی از بازتولید امر خشونت در جامعه خودمان اشاره میکنیم. منطق چنین اشارهای اصلاً صفر و صدی نیست، کما اینکه دانش علوم انسانی هم چنین امکانی ندارد. همچنین این نوشتار کمّی نیست که در آن اعداد و ارقام برای اثبات ادعا به سند آورده شود، بلکه همانطورکه در بالا عنوان شد تنها بهنشانههایی از بازتولید خشونت اشاره میکند که گویی نهادمند شده است.
از این منظر ابتدا به امر اقتصاد توجه کنید؛ مثلاً سرمایهگذارانی که در بورس بخش زیادی از داشتههای ریالی خودشان را از دست دادند؛ شکست اقتصادی، آنهم با این حجم گسترده، خودش بهتنهایی تولید خشم میکند، اما در مرحله بعد مالباختگان عصبانی هستند که سازوکارهای رسمی موجود سببساز باخت اقتصادی آنها شده است، اما این همه ماجرا نیست، عدم بهبود وضعیت و ادامهدار بودن و ترتیبات تازهای برای جبران یا کاهش این شکست اقتصادی توسط متولی امر اتخاذ نکردن آتش خشم آنها را اضافه میکند، همچنین برخوردهای قهری با مالباختگان مانند تجمعهای اعتراضی اخیر بر تنور این خشم میدمد. در موردی دیگر کارگران و کارمندانی را تصور کنید که از کیفیت ریالی حقوق خود چیزی که حق مسلم آنان است رضایت ندارند، تا همینجای کار خشم متولد شده است، اما وقتی در جواب مطالبهگریشان با جمله «همین که هست» مواجه میشوند، این یعنی همان نظام بازتولید خشم، حتی وقتی که سازوکارهای قانونی موجود نمیتوانند به این بخش از مطالبهگری پاسخی درخور دهند، انگار که مجدد آجری بر روی دیوار خشم گذاشته میشود. اما تنها مسئله اقتصاد نیست و توجه به سایر امور نتایج مشابهی دارد. روزی که گلوی رومینا اشرفی توسط پدرش بریده شد خودش یک نمونه عریان از خشم بود، احتمالاً امکان کنترل این سطح از خشونت وجود داشت. شاید اگر سازوکارهای مربوط به نگهداری فرزند(بهزیستی و دادگاه) بهدور از پدری که چنین ظرفیتی را دارد آن هم در منطقهای که قبلتر تجربه فرزندکشی وجود داشته بهتر اوضاع را مدیریت میکرد و خشونت اولیه با چنین کیفیتی بروز نمیکرد. اما مسئله بعد از حادثه است، جاییکه سازوکار بازتولید خشم دایم مدار عرصه میشود. قتل رومینا بهخودی خود سببساز تولید خشم در جامعه شد، بخش زیادی از مردم نسبت بهآن حادثه تلخ واکنش نشان دادند و از دستگاه قضا خواستند رسیدگی فوری داشته باشد. اما صدور حکم حدود 10سال زندان برای پدر رومینا، جامعه را قانع نکرد و مجدد خشم بازتولید شد، مسئلهای قدیمی که در قتلهای ناموسی داستانهای پرتکرار دارد. در موردی دیگر بهتازگی پدری(جدا از ایرانی بودن یا نبودن) به فرزند 17ماهه خود تجاوز کرد تا از خونریزی داخلی فوت کند، خودِ تجاوز یک امر خشن است، متولی این اتفاق باید بررسی کند که چرا این سطح از خشونت رخ داده است، اما در مرحله بعد خبر این حادثه سببساز شد جامعه عصبانی شود و حالا ممکن است صدور حکمی برای آن پدر، که جامعه با آن قانع نشود یک بار دیگر خشم را در جامعه بازتولید کند. ما حتی درخصوص کنترل هواداری فوتبال هم نتوانستیم با برنامههای آموزشی خشم را کنترل کنیم. انتشار تصاویری از اذیت و آزار یک کودک طرفدار تیم استقلال نشان از خشونتمندی در عرصه هواداری ورزش دارد. در امر سیاست هم چنین است، حوادث آبان 98 و هواپیمای اوکراینی خودش مصداق خشونت بود که سببساز پمپاژ خشم و عصبانیت در جامعه شد، اما صحبتهایی که بعد از این حوادث گفته و شنیده شد یکبار دیگر خشم را به جامعه تزریق کرد، عدم رسیدگی بهموقع به پرونده و نبود اطلاعات دقیق از مقصران اصلی حوادث گامی دیگر در بازتولید خشم شد و اگر از صدور حکم نهایی درخصوص این پروندهها مردم قانع نشوند گویی مجدد همه خشنتر میشوند. نماینده مجلسی به سربازی سیلی زد که این همان مصداق خشونت و خشم است، که متولی باید سازوکار بروز این خشم را بررسی کند، اما جامعه از این حادثه عصبانی شد و واکنشها توأمان با خشم بود، در این میان اظهار نظرهای این نماینده سبب عصبانیتر شدن مردم شد، طولانی شدن پرونده رسیدگی به حادثه هم همینطور و اگر مردم از رای نهایی قانع نشوند یک بار دیگر خشم بازتولید میشود، و این همان جامعه غوطهور در بازی خشم و خشونت است.با این وجود بهنظر میرسد از آنجایی که در عصر دولت-ملتها این حکومتها هستند که بهعنوان بازیگران اصلی ایفای نقش میکنند یا بهتعبیر وبر اعمال زور مشروع حقی بدون شریک برای آنها است، انتظار میرود سازوکار چنین کنترلی را آنها اعمال و درصورت نیاز اصلاح کنند. آنها باید تغییر را نه بهعنوان امری حیثیتی و نشدنی بلکه بهعنوان اصلی اساسی برای رشد و توسعه بپذیرند. کما اینکه امروز کنترل امر خشونت یکی از مولفههای اصلی توسعه شناخته میشود. از این منظر تلاش نمایندگان مجلس، دولت و قوه قضائیه باید در سمت و سوی کنترل امر خشونت باشد نه بازتولید آن. چنین اقدامی چه با وضع قوانین پیشگیرانه و چه با ایجاد سازوکارهای آموزشی برای عدم ارتکاب به رفتارهای خشونتآمیز و چه پاسخهای با کیفیت اقناع جامعه، میتواند ظرفیتهای خشم و بروز خشونت را کنترل کند، مسئله زمانمندی که تا همین امروز هم دیر شده است و باید هرچه سریعتر برای آن چارهاندیشی کرد.