در ستایش بطالت
سعید مسعودی (شاعر)ما به سرعت هستیمان را باختهایم. نه «به سرعت» ، به «سرعت»؛ نوشتنش هم دردسر خودش را داشت. یکی از مقولههایی که شاید کمتر به آن توجه کردهایم، احترام به ریتم و آهنگ زندگی است. چنان همه چیزمان به قول آن وریها «پاپیولار» شده که نحوه احترام به کلاسیک بودن روح را از یاد بردهایم. مجالی نه برای نفس کشیدنش میدهیم نه پروراندنش. آنچنان غرق در دویدنها و سریعتر بودنها شدهایم که تمام وقت اضافه را نیز در حال دویدنیم. شاید یکی از دلایل عمدهای که اینستاگرامپسند شدهایم نیز همین ردکردنهای سریع و رفتن روی بعدی است. یعنی همیشه در حال گذر بودن و دویدن در کائنات وجودمان ریشه دوانده است. در صورتی که تنهایی، دیالکتیکی دارد که میتواند آدم را به عرش ببرد. به موازات همین سریعتر شدنهاست شاید که بسیاری از خصایل خوب، علیالخصوص صبر، خویشتنداری، وفاداری، قناعت و پرهیزگاری به کل از میان ما رخت بربسته است. آگاهی و ناخودآگاهی جمعی و روانی ما، شکل و شمایل به خصوص خود را دارد که متاسفانه به سرعت در فرایند جهانیزه شدن و شکل مدرنیته آن شکل از دستمان در رفته است. باید سرعت را پایین بیاوریم، عاملش هر چه میخواهد باشد. بی شک از عمدهترین دلایلش شرایط اقتصادی است. اقتضای شرایط جهانی و داخلی اقتصاد بالا بردن ریتم زندگی است که امیدوارم این مسئله به هر شکلی که ممکن است حل شود تا بتوانیم این ریتم را کاهش دهیم و مجالی به اندیشه و تفکر و همگونی با طبیعت به خودمان بدهیم، هرچند گاهی خود رنج از هر نوعی میتواند راهگشای سراشیبیهای ذهنی ما باشد، اما قطعا آن رنج، رنجِ اقتصادی نیست. برتراند راسل مقالهای دارد به نام «در ستایش بطالت». او در این مقاله دغدغهاش کاهش ساعات کاری است که انسان هم زمان بیشتری را برای بطالت داشته باشد و هم همه انسانها بتوانند با انتخاب خود کار کنند به قول خیام بزرگ: «امروز ترا دسترس فردا نیست/و اندیشه فردات به جز سودا نیست/ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست/کاین باقی عمر را بها پیدا نیست».