غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


یادداشتی بر فیلم «میناری»

رؤیای آمریکایی

محمد ایمانوردی| میناری، فیلمی در ژانر درام به کارگردانی «لی آیزاک چانگ» محصول سال 2020 میلادی است. این فیلم توانست در جشنواره ساندنس برنده بهترین درام آمریکایی شود و همچنین در مراسم گلدن گلوب موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی‌زبان شد و در شش بخش اسکار سال 2021 نامزد دریافت جایزه شده است.
فیلم میناری داستان یک خانواده‌ کره‌ای را روایت می‌کند که به آمریکا مهاجرت کرده‌اند. آن‌ها سال‌ها در ایالت کالیفرنیا زندگی کرده‌اند اما حالا به اصرار پدر خانواده به آرکانزاس سفر می‌کنند تا در آنجا «جیکوب» بتواند باغ عدن و رؤیای دیرینه خود را برپا کند و به کار کشاورزی بپردازد. فیلم از جایی آغاز می‌شود که این خانواده چهارنفره وارد خانه جدید خود می‌شوند. از همان لحظات ابتدایی می‌فهمیم که همسر جیکوب یعنی «مونیکا» از این نقل‌مکان کردن راضی نیست و جیکوب را سرزنش می‌کند که ما فقط به خاطر خاک حاصل‌خیز به اینجا آمده‌ایم؟ در ادامه فیلم‌ساز با اضافه کردن مادربزرگ خانواده به داستان، بار دراماتیک و گاهی طنز قصه را افزایش می‌دهد. مادربزرگ فیلم کاراکتری کاملاً متمایز با دیگر مادربزرگ‌های شناخته‌شده دارد. او هیچ غذایی بلد نیست درست کند، اخلاق سنتی ندارد و عاشق تکنولوژی و تماشای مسابقات کشتی کج است و خلاصه هیچ ویژگی او به مادربزرگ بودن شبیه نیست به‌طوری‎که پسر کوچک خانواده، «دیوید» بارها این موضوع را اذعان می‌کند که او یک مادربزرگ واقعی نیست. بهترین رابطه و دراماتیک‌ترین رابطه‌ای که در طول فیلم شکل می‌گیرد نه رابطه‌ بین جیکوب و مونیکا بلکه رابطه‌ پرتنش بین دیوید و مادربزرگ است. دیوید در ابتدا از حضور مادربزرگ در خانه راضی نیست و او را موجودی اضافی در خانه می‌بیند اما با گذر زمان و به‌تدریج محبت بین این دو نفر شکل می‌گیرد که اوج آن را می‌توان در سکانس آخر فیلم دید.
فیلم‌ساز محتوای اصلی قصه خود را برپایه تقابل سنت‌های غرب و شرق گذاشته است. خانواده در شرق همیشه در اولویت بوده است. حال یک خانواده شرقی به سرزمین رویاها در غرب می‌روند، جایی که ارزش و اولویت بیشتر بر پایه سرمایه‌داری و پول درآوردن است. جیکوب که اسیر این رؤیا شده و با خودخواهی تمام سعی در برپایی کسب‌وکار خود دارد در پایان متوجه می‌شود که اشتباه کرده و مسیر اصلی خویش را فراموش کرده است. در لحظات آخر فیلم که مخاطب، این خانواده را در مرز فروپاشی می‌بیند ناگهان با فاجعه‌ای که در مزرعه و توسط مادربزرگ، به‌طور ناخواسته روی می‌دهد، جیکوب درمی‌یابد که هیچ باغ و مزرعه‌ای نمی‌تواند جای خانواده را بگیرد. آتش گرفتن مزرعه و محصولات جیکوب توسط مادربزرگی رخ می‌دهد که گویی رسالتش پیوند مجدد اعضای خانواده به یکدیگر بود و فیلم‌ساز این موضوع را به‌طور هوشمندانه در قاب آخر فیلم به تصویر می‌کشد، جایی که تمام اعضای خانواده در کنار یکدیگر خوابیده‌اند و دوربین، مادربزرگ را نشان می‌دهد که جدا و بافاصله، مشغول تماشای آن‌هاست.