غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گفت‌وگو با محمد معما؛ نویسنده کتاب‌های «نبرد در آسمان» و «غرش رعد» به بهانه روز ارتش

به ارتش بی‌مهری می‌شود

همدلی| علی نامجو: فوق‌ليسانس برنامه‌ريزي شهري دارد و امروز کارمند شهرداري منطقه 13 است. افتخارش اين است که از خانواده نيروي هوايي و پدرش 30سال در ارتش خدمت کرده. خودش را مديون خون شهدايي مي‌داند که در سن‌وسال کم، جواني و عشقشان را پاي اين مملکت گذاشتند و همه آرزوهايشان را با خودشان بردند تا ما امروز بتوانيم پشت ميز بنشينيم، درس بخوانيم، دانشگاه برويم و در ايراني که يک وجب از خاکش را در جنگ هشت‌ساله به بيگانه نداد، نفس بکشيم. در ميانه گفت‌وگو باجذبه و قدرت خاصي که در کلامش دارد، مي‌گوید:«دوست دارم هميشه يک نفر باشد که اين نکات را يادآوري کند تا نه از شهدايي که رفته‌اند و نه از شهدايي که زنده هستند، غافل شوم؛ کساني که تکه‌اي از بدنشان را در جبهه‌ها جا گذاشتند و غريبانه در گوشه‌اي با سختي‌هايشان دست‌و‌پنجه نرم مي‌کنند.» با محمد معما، نويسنده دو کتاب پرفروش «نبرد در آسمان» و «غرش رعد» در روزنامه همدلی به بهانه 29 فروردین ماه که در تقویم کشورمان روز ارتش نامگذاری شده، گفت‌وگويي انجام داده‌ایم که شرح آن را در ادامه مي‌خوانيد:

 با توجه به ‌اين‌که کتاب «غرش رعد» به قلم شما در مدت کوتاهي چند بار تجدید چاپ شد، خودتان علت استقبال از این اثر را چه می‌دانید؟ 

کتاب «غرش رعد» دومين کتاب من در زمینه دفاع مقدس است. معمولاً کتاب‌هايي که در‌اين‌زمينه نوشته مي‌شود به‌صورت سفارشي است که از سوي ارگان يا نهادي، فلان شخصيت يا موضوع به نويسنده واگذار مي‌شود که به‌عنوان موضوع يا شخصيت محوري در کتابي موردتوجه قرار بگيرد. من به اين واسطه که پدرم از کارکنان نيروي هوايي بود، خلأ موجود درزمینه پرداختن به اتفاقاتي را که در دوران دفاع مقدس از سوي قهرمانان نيروي هوایي ارتش رخ داده بود، به‌خوبي احساس مي‌کردم. با اين توضيح، قبل از کتاب اول من که «نبرد در آسمان» نام داشت، هيچ کتابي به‌صورت خاطره شفاهي درباره زندگينامه خلبان‌هايي که در قيد حيات هستند، وجود نداشت. لازم است توضيح دهم که پيش از نگارش کتاب «نبرد در آسمان»، هر چه از سوي نيروي هوايي منتشر شده بود فقط درباره شهداي نيروي هوايي يا آزادگاني بود که درباره دوران اسارتشان کتاب خاطره‌اي نوشته بودند. وقتي تصميم به نگارش «نبرد در آسمان» گرفتم، اين موضوع که چرا چنين کتابي تاکنون درباره نيروي هوايي در دفاع مقدس نوشته نشده است، دغدغه داشتم. موضوع «نبرد در آسمان» خاطرات امیر سرتیپ خلبان فضل‌الله جاويدنيا بود؛ ايشان از خلبانان هواپيماي شکاري اف-14 در زمان جنگ و از رکوردداران پرواز با اين هواپيما بودند. در تحقيقات و پيگيري‌هايي که انجام دادم، بالاخره آقاي جاويدنيا را راضي کردم تا کتابي درباره ايشان بنويسم.

 چرا؟ 

همان‌طور که مي‌دانيد، خلبان‌ها دل‌شکسته هستند، چون در سال‌هاي بعد از جنگ، کمتر مورد توجه قرار گرفته‌اند. نگارش اين کتاب حدود دو سال زمان برد. در اين کتاب تصميم گرفتم طوري جلو بروم که از يک‌سو نقل ماجراها در کتاب، از زبان خودشان باشد و از‌سوي‌ديگر، ناگهان مخاطب را به دل جنگ نبرم. مي‌خواستم به علاقه‌مندان نشان دهم، افرادي که به جبهه‌ها رفتند، آدم‌هايي مانند من و شما بودند و جواني و شيطنت کردند. 
من روایتم را از کودکيِ شخصيت داستان شروع کردم و همه ماجراها و اتفاقاتي را که بر او گذشته بود، در کتاب انعکاس دادم و خدا هم کمک کرد و اين اثر موردتوجه قرار گرفت. کتاب «نبرد در آسمان» در سال 90 کتاب اول سال ارتش ايران شد. اولین بار بود که با اين سبک، کتابي نوشته شده بود و خوشحال شدم بعد از «نبرد در آسمان» سبک نگارش آن به‌عنوان سبکي رايج در نگارش کتاب‌هاي حوزه دفاع مقدس موردتوجه قرار گرفت. در ادامه تصميم گرفتم کتاب دومم، «غرش رعد»، را آغاز کنم. خلباني که در کتاب اولم به‌عنوان شخصيت محوري انتخاب شده بود، خلبان هواپيماي شکاري بود و جنگ‌هاي هوابه‌هوا را انجام مي‌داد. با توجه به موفقيتي که در کتاب اولم داشتم، این بار تصميم گرفتم خلبان يک هواپيماي بمب‌افکن را انتخاب کنم تا جذابيت هم در نظر گرفته شود. در حين نوشتن پروپوزال با خودم گفتم اين اثر بايد با کتاب قبلي فرقي اساسي داشته باشد.

 تفاوت عمده «غرش رعد» با «نبرد در آسمان» چه بود؟ 

من در «نبرد در آسمان» زندگي يک فرد را از لحظه تولد تا زمان خروجش از نيروي هوايي بررسی کردم، اما در «غرش رعد» علاوه بر بررسي زندگي قهرمان داستان، همه اتفاقاتي را که در جغرافياي محل استقرار او در آن تاريخ رخ داده بود، موردتوجه قرار دادم. برای مثال، اگر قهرمان داستان در تبريز يا دزفول بود، همه اتفاقات رخ‌داده در دوره زماني اقامت سرتيپ خلبان عبدالحميد نجفي در آنجا را نيز روايت کردم و به همین دلیل سبک کتاب در مقايسه با «نبرد در آسمان» تغيير کرد و فقط به زندگي آقاي نجفي نمي‌پرداخت.

 پس اين اثر علاوه ‌بر روايت زندگي سرتيپ خلبان عبدالحميد نجفي، تاريخي شفاهي براي نيروي هوايي در دوران جنگ نيز بود؟ 

بله، منتها تاريخ شفاهي درباره مناطقي که قهرمان داستان من در آن دوره خاص در آنجا حضور دارد. برای مثال، قهرمان داستان من در بوشهر نبوده درحالي‌که در آن دوران، اتفاقات مهمي در بخش هوايي جنگ در بوشهر روي داده بود و اين شهر جزء يکي از چهار پايگاه‌هاي هوايي به‌عنوان خط مقدم هوايي ايران به‌حساب مي‌آمد. علاوه‌براين، درباره همدان هم خيلي کم نوشتم، چون خلبان قهرمان قصه، خلبان اف-5 بوده و پايگاه همدان مربوط به هواپيماي اف-4 بود؛ البته در زمان جنگ به فراخور پايگاه‌هاي مختلف براي هواپيماهاي مختلف مورداستفاده قرار مي‌گرفتند. زماني که براي نگارش «غرش رعد» گذاشتم، حدود سه سال‌ونيم بود، اما خوشبختانه کتاب جامعي شد و در سال 94 جزء کتاب‌هاي منتخب سال در دفاع مقدس شناخته شد. فکر مي‌کنم خيلي توضيح دادم.

 توضيحات جالب و جذابي بود؛ البته شايد جذابيت اين موضوع براي من بيشتر از مخاطبان باشد، چون من هم فرزند يک ارتشي بازنشسته در پدافند هوايي هستم و شايد به همین دلیل، کم‌توجهي و بي‌مهري به مجاهدت‌ها و جان‌فشانی‌های رزمندگان غيور ارتش در طول جنگ را به‌خوبي احساس کرده باشم... 

ما در کتاب «غرش رعد» بسيار درباره پدافند هوايي صحبت کرديم. ابتکار شهيد ستاري در استفاده از هواپيماي اف-14 و تلفيق آن با سامانه ‌هاگ يکي از اين نمونه‌هاست.

 دقیقاً چه اتفاقي در اين برنامه انجام مي‌شد؟ 

هواپيمای اف-14، هواپيماي سوخو-22 عراق را مي‌گرفت.  سوخو-22 موشکي به نام خا-28 را حمل مي‌کرد که مي‌آمد و رادار موشک ‌هاگ را مي‌زد. ابتکار بچه‌هاي پدافند هوايي و شهيد ستاري اين‌طور بود که رادار‌ هاگ را خاموش مي‌کردند. اف-14، هواپيماي سوخو-22 را مي‌گرفت و اعلام مي‌کرد. رادار ‌هاگ را یک‌لحظه از حالت استندباي خارج مي‌کردند؛ شليک مي‌کرد و دوباره رادار را خاموش مي‌کرد. ما شبيه اتفاقاتي که در پدافند افتاده را زياد داريم و پدر خود من در قسمت امور فوري خدمت کرده است. ما درباره زحمت‌های زياد اين بخش هم که در دوران جنگ مي‌کشيدند و گاهي يک شبانه‌روز بيدار مي‌ماندند تا يک هواپيما آماده شود، توضيحات جالبي در کتاب «غرش رعد» آورده‌ايم. به نظر من به ارتش به‌طورکلی چه در نيروي هوايي، چه در نيروي دريايي و چه در نيروي زميني، بي‌مهري‌هایي شده است.

 با توجه به آنچه گفته شد، گاهي ناديده‌گرفتن‌ها براي اشخاصي که در زمينه‌اي خاص فعاليت‌هاي زيادي انجام داده‌اند، خانواده‌هاي آن

اشخاص و نزديکانشان موجب بروز دلسردي‌ها و گاهي حتي بي‌تفاوتي‌هايي مي‌شوند که واقعاً غم‌انگيز و حتي نگران‌کننده است...
در اين بخش لازم است توضيح دهم که فعاليت من درزمينه تأليف اين دو کتاب به‌طور کامل با صرف هزينه به‌طور شخصي اتفاق افتاده و هنوز نيروي هوايي تمايلي به انجام چنين کارهايي ندارد و شايد يکي از دلايلي که ارتش تا اين اندازه غريب افتاده است، خود ارتش باشد.

 شما امروز در حال نگارش کتاب در زمینه‌ای هستيد که تا پیش‌ازاین بنا به دلايل مختلف اثري در آن نگاشته نشده بود. با اين توضيح، وجود سه عنصر صداقت، جذابيت و محتوا را در نگارش اثري در اين ژانر تا چه اندازه مهم و مؤثر مي‌دانيد؟ 

چون من وابسته به ارگانی نبودم، کتابي نوشتم که با ملاحظات خودم و نه هيچ ارگان يا شخص ديگري نوشته شد. با اين توضيح، خوشحالم که اگر تا امروز چندین هزار نسخه از کتاب «نبرد در آسمان» فروخته شده است، هيچ ارگان يا نهادي، هيچ نسخه‌اي از آن را براي مصارف متداولي چون هديه ‌دادن يا تجهيز کتابخانه‌اي، خريداري نکرده است و اشخاص مختلف با توجه به سليقه شخصي، اين تعداد را از کتاب‌فروشی‌ها خريداري کرده‌اند. در پاسخ به سؤال شما بايد بگويم که صداقت اولين شرط نوشتن کتاب در زمينه تاريخ شفاهي است. اگر قرار باشد در وجود نويسنده يا راوي صداقت نباشد، ما عملاً در حال تحريف تاريخ هستيم و بزرگ‌ترين ضربه را به نسل جوان خودمان مي‌زنيم. قرار است ما واقعيت‌ها را بگوييم حتي اگر آن‌ها تلخ باشند. به نظر من، واقعيت هرچند تلخ بايد گفته شود تا درسي شود که حداقل آن رويداد دوباره تکرار نشود.در «نبرد در آسمان» و «غرش رعد» صداقت به‌عنوان اصلي‌ترين المان به‌صورت بي‌پروا رعايت شده است. من در اين دو کتاب، صادقانه و بي‌پروا سخن گفته‌ام (به‌ویژه در غرش رعد). سعي کردم کتاب را به زباني بنويسم که خوانندگان کتاب خودبه‌خود با قهرمان قصه انس بگيرند. من کتاب را به يکي از خلبانان دادم تا بخوانند و نظرشان را بگويند. ايشان نشان فتح گرفته‌اند و يکي از بهترين خلبان‌هاي تاريخ نيروي هوايي هستند. وقتي کتاب را خواندند، گفتند من معمولاً ساعت 10 و نيم قبل از خواب، نيم ساعت مطالعه مي‌کنم و بعد هم مي‌خوابم، اما وقتي کتاب «غرش رعد» را به دست گرفتم تا ساعت 4 صبح بيدار ماندم و آن را تمام کردم و در بسياري بخش‌ها همراه با خواندن کتاب، گريه کردم.من شخصيت عبدالحميد نجفي را طوري در کتاب «غرش رعد» باز کردم که انگار تمام اتفاقات رخ داده براي او، براي خواننده کتاب افتاده است. مخاطب کتاب مي‌بيند که قهرمان قصه در دوران جواني همچون بسياري از جوانان امروز سنگ پرتاب مي‌کرد، در کودکي آدامس به زنگ خانه‌ها مي‌چسباند و فرار مي‌کرد، در خيابان بوق‌بوق مي‌کرد، عشق موتورسواري بود، طريقه لباس پوشيدنش هم مثل بسياري از جوان‌ها بود؛ بنابراين قشري که امروز با دفاع مقدس و کارهاي ارزشي قهر کرده، مي‌بيند قهرمان کتاب هم مثل من جواني کرده است و با شخصيت داستان همزادپنداري مي‌کند. از ابتداي کار با قهرمان قصه دوست مي‌شود چون مي‌بيند او درس خوانده، در دوره‌های قبل و زمان‌های دور کراوات مي‌زده و صورتش را با تيغ اصلاح مي‌کرده. جوانان امروز در جامعه ما بايد بدانند کساني که رفتند در جبهه‌ها براي ميهن‌شان جنگيدند از بين جوانان همين کشور بودند. در همين کشور زندگي کردند و مثل مردم لباس مي‌پوشيدند، حرف مي‌زدند و نفس مي‌کشيدند. رزمنده‌ها که از کره ديگري نيامده بودند. نه به اين خاطر که کتاب را خودم نوشته‌ام، به اين خاطر که شخصيت داستان اين کتاب صاف و ساده و مثل همه ما بوده است، تا امروز اين کتاب را بيش از 15 بار خوانده‌ام؛ البته شايد هدف من فقط خواندن کتاب براي مطالعه شخصي نبود و براي رفع ايرادات بود، اما هنوز هم دوست دارم اين کتاب را بخوانم.نکته بعدي که در هر دو کتاب موردتوجه من بود، محتواي دقيق و مستند آن بود. همان‌طور که مي‌دانيد در نيروي هوايي، دفتري به نام دفتر پرواز داريم که تمامي پروازهاي انجام‌شده به‌وسیله خلبانان در آن نوشته مي‌شود و پس‌ازآن به بخش عمليات در نيروي هوايي مي‌رود و به ثبت مي‌رسد. با اين توضيح، من از طريق اينترنت، اطلاعات شخصي، گفت‌وگو با شخصيت‌هاي داستان و پيگيري از ديگر نفرات سعي کرده‌ام تا تمامي پروازهايي را که خلبانان نيروي هوايي در يک سال در دوران جنگ انجام داده‌اند، در کتاب با تاريخ جزئی بياورم. در همان دفتر پروازي که گفتم به‌طور جزئی تاريخ و ميزان ساعت پرواز‌ها آمده است. آن بخش‌هايي هم که مربوط به عمليات خاصي بوده، شخصيت داستان در آن شرکت داشته است، هم در ذهن او وجود دارد و در جريان جلو رفتن داستان کتاب، دانه به دانه ذکر مي‌شود؛ بنابراين محتواي موجود در کتاب با دقت نگارنده به‌راحتي قابل‌دسترسی است. براي مثال، وقتي شخصيت داستان از پروازي که در مهر سال 60 انجام داده، سخن مي‌گويد مشخص است که پرواز او مربوط به عمليات ثامن‌الائمه بوده است. نظر شخصي من اين است که «غرش رعد» و «نبرد در آسمان» صداقت را به‌عنوان پارامتر اصلي در خود دارند.از سوي ديگر، با توجه به عملیاتی که آقاي نجفي در آن‌ها بارها تا مرز شهادت پيش مي‌رود يا بارها آقاي جاويدنيا اين حس را تجربه مي‌کند و براي نمونه يک‌تنه با 16 هواپيماي عراقي درگير مي‌شود و مرگ را جلوي چشمانش مي‌بيند، مي‌توان جذابيت را هم به‌وضوح ديد. در هر دو اثر، اين ماجراها به‌دقت توصيف شده و مخاطب را پاي کتاب ميخکوب مي‌کند؛ بنابراين پارامتر جذابيت هم در نگارش اين دو اثر موردتوجه بوده است. با اين توضيح، آن‌قدر اين دو کتاب (نه به گفته من نويسنده که به تأييد خوانندگان اين دو اثر) جذاب است که دو، سه‌روزه خواندنش به پايان مي‌رسد اما وقتي شما به‌عنوان نويسنده وابسته به ارگاني نباشيد، جلو بردن کار سخت مي‌شود. شايد ازلحاظ مالي بشود کاري کرد اما به پايان رسيدن اين‌طور کارها به‌تنهایی، عشق قلبي مي‌خواهد که در وجود من بوده است. من دلم مي‌خواست که اين کار به هر قيمتي انجام شود. اين کارها دلي است و اگر دلتان‌ گير کند، جلو مي‌رود. با اين توضيح، مي‌توان به تفاوت انجام کار سفارش‌شده و کاري که از دل برآمده است، پي برد.

 بااینکه زمينه مالي در انتشار کتاب‌ها براي نويسنده چندان بسامان نيست، آيا قهرمان دو کتاب شما در «نبرد در آسمان» و «غرش رعد» از انتشار اين دو اثر، بهره مالي هم برده‌اند؟ 

همان‌طور که مي‌دانيد درصدي که به نويسندگان تعلق مي‌گيرد، عدد ناچيزي است. با اين توضيح، پولی از سوي ناشر به اين دوستان پرداخت نمي‌شود. اگر مبلغ ناچيزي هم در کتاب اول من به قهرمان پرداخت شده، توافقي از جانب من بوده و واقعاً به‌صورت دلي اتفاق افتاده است.