غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


کهن‌الگوی فرزانگی برای نسل‌ ما

روح‌الله شهابی (استادیار دانشگاه)

عاطفه‌ای عجیب که بر آن نامی نهاده نشد، پیوندی عمیق بین شاگرد و معلم ایجاد می‌کند. از روزهای پایانی اردیبهشت 1374 که آخرین بار در کلاس درس‌ شادروان «میرفتاح شفیعی» حضور داشتم، تا امروز، 26سال گذشته است و در این سال‌های طولانی، هرگز عاطفۀ غریبِ پیش‌گفته، در من نسبت به او کاستی نیافت. اسطورۀ «فتاح» برای ما دانش‌آموزانِ آن سال‌های کهگیلویه، به تعبیر یونگ، کهن‌الگویِ فرزانۀ حقیقی بوده است. پاسخ به پرسشِ چراییِ خلق این اسطوره، بسی دشوار است، با این حال می‌توان آن را در موارد زیر دید: 
(1). کاریزمای تدریس: علاقۀ عمیق به آن‌چه تدریس می‌شود، ترغیب دانش‌آموزان به کوشش، توانایی در سخنرانی مؤثر، شوخ‌طبعیِ به‌هنگام، حامی بودن، تأثیرگذاری مثبت، دوست‌داشتن دانش‌آموزان و استفاده از مؤثرترین راه‌ها برای ارائۀ هر چه بهتر درس، از مهم‌ترین ویژگی‌هایِ معلم یا تدریس کاریزماتیک است. اطمینان دارم حتی اگر موضوع سخن، امر دیگری هم بوده باشد، مرور ویژگی‌های یادشده، شادروان شفیعی را به ذهنِ شاگردانش متبادر خواهد ساخت. (2)معلمیِ برانگیزاننده: یادآوری مداومِ محدودیت‌ها و فرصت‌های اندکی که نسل ما برای تغییر داشت و سعی‌ او در ترسیم آینده‌ای روشن و امیدبخش، مشروط به تبعیت از نصایحش، شفیعی را به معلمی الهام‌بخش تبدیل کرده بود که پیوسته در ما انگیزه برای تغییر موقعیت اجتماعی‌مان ایجاد می‌کرد. (3) معلمیِ اثربخش: اگرچه برخورداری از دانش کافی در زمینۀ مورد تدریس و ارائۀ آن به شیوه‌ای مناسب از نخستین ویژگی‌هایی است که از یک معلم خوب انتظار می‌رود امّا نگاه او به نیازهای یکایک دانش‌آموزان و ارائۀ محتوای پیچیده به روشی آسان، موجب یادگیریِ برابرِ تمامی فراگیران از سطوح مختلف می‌شد. (4)معلمیِ پیوسته: تمایل شخصی که البته همراه با عوامل دیگری بوده است، موجب شد علی‌رغم نزدیکی به ساختار قدرت محلی، در تمامی عمر، هویت فرهنگی و منش معلمی خود را تداوم ببخشد و در طی دورۀ طولانی چهل‌سالۀ فعالیت شغلی خود، هرگز به چیزی غیر از حضور در کلاس درس و ایستادن در کنار تخته، مشغول نشد. (5)کنشگری اجتماعی: بی‌تفاوت نبودن به مسائل جامعۀ محل زندگی و فهم مناسبات اجتماعی آن همراه با ایفای مخلصانۀ نقش‌هایِ معتمد محلی و مصالحۀ ذات‌البین، او را به کنشگری اجتماعی مبدل ساخته بود و جالب آن‌که این کنشگری از میان‌سالیِ وی شروع شده بود نه آنگونه که در جوامع روستایی مرسوم است در دورۀ سالمندی و ریش‌سفیدی.  امروز، ضمن آنکه در تعبیر «کوبلر راس» احساس گناهِ ناشی از عدم انجام ارادت عملی به ایشان، سخت مرا می‌آزارد، اما عمیقاً عقیده دارم تدریسِ فداکارانۀ شبانگاهی‌اش در دبیرستان شهید رجایی «سوق» به دانش‌آموزان بی‌بضاعت، مهر فراوانش به مادر و بی‌ریایی‌اش در دینداری، شفاعت او بوده و در آرامشی ابدی نظاره‌گر رفتار ما شاگردانش هست.
چون زین قفس برستی، در گلشن است مسکن
چون این صدف شکستی، چون گوهر است مردن
چون حق تو را بخواند، سوی خودش کشاند 
چون جنت است رفتن، چون کوثر است مردن