غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خوانش دفتر شعر «مترسک در خرمن» از شکرالله (ماشاءالله) رضاءاله

کوه به تعظیم کارد نشست

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

دفتر شعر «مترسک در خرمن» از شکرالله (ماشاءالله) رضاءاله با مقدمه و گزینش محمدرضا معماریان مزین شده است و به دو بخش تقسیم شده است؛ دفتر نخست:»ماه، بازیگوش در باران» و بخش دوم: «خلخال به پای خورشید». پیش از این دفتر، رضاءاله دفتر شعر زیبای «ماه بازیگوش» را بر بساط نشر نشانده بود. معماریان می‌نویسد:»رضاءاله فردیتی خلاق دارد و فرجام‌اش درنگ و بازخوانی دوباره شعر است. 
شعرهایی که گاهی این گونه با یک تعلیق بجا و سینمایی در سطر پایانی، مخاطب را به خوانش دوباره وامی دارد: «دریا در فنجان غرق می‌شود/وقتی ناخدا بادبان می‌کشد/روی میز صبحانه». از دیگر ویژگی‌های شعری رضاءاله از نگاه معماریان:«رویدادهایی کلان موضوعی در زمینه مرگ و زندگی با دغدغه‌هایی از نوع دوستی یا دشمنی‌ست و رویه معنایی این سوژه‌ها از کلمات و اشیاء اطراف شاعر وام می‌گیرد. این نکته مثبت شعرهای خوش ساخت کوتاه است. ...بهره بردن از استعاره‌های توصیفی...طرح‌واره‌هایی به کمک برخی اسامی خاص (آدم، حوا، ‌هابیل، زال، اسکندر) ...اسامی خاصی که دارای رفتارهای کهن‌الگویی برگرفته از قصه‌های دینی یا تاریخی و اساطیری‌اند.... 
از دیگر ویژگی‌های شعری شاعر نحوه بیان در کلیت شعرها از رفتار ساده گرفته تا پیچش‌های فرمی متغیر است». دفتر شعر «مترسک در خرمن» به نحوی یادآور معصوم‌های پنجگانه هوشنگ گلشیری است. در داستان نخست «معصوم اول» قهرمان یا ضدقهرمان داستان مترسکی را در زمینی غصبی تعبیه می‌کند و بر او عبایی و قبایی خونین می‌پوشاند و کلاهی و سبیلی کلفت بر صورتش می‌آویزد. مردم روستا در این زمین غصبی امام‌زاده‌ای هم می‌سازند و به آن التجا می‌برند. معصوم‌ها افراد عادی و بی گناهی هستند که مظلومانه به غضب مردم و طبیعت اطراف خود گرفتار می‌شوند. 
مردم بر مترسک تعظیم می‌کنند و به او پناه می‌برند. مترسک شباهنگام به زنان روستا تجاوز می‌کند و آن‌ها صبح و عصر برای او نذر و نیاز می‌کنند. ضدقهرمان داستان به تحریک دوستانش تصمیم می‌گیرد که مترسک را از اریکه قدرت به زیر بیندازد ولی گویا مترسک پایش را قلم می‌کند و او بر اثر آن زخم کاری کشته می‌شود. در اشعار رضاءاله هم گویا این مترسک در آیینه اشعار نمایان می‌شود. 
در هر بند از سروده‌های شاعر بیم ویرانی و مرگ در رگرگه‌های اشعار شاعر دوانده می‌شود:«تن، درد می‌برد تا گور.../چه آرام سرد می‌شود گلوله در خواب زمستانی تنم.../شانه می‌کشد زیر پوتین‌ها/سینه می‌شکند زیر لگد قنداق‌ها و زانو خم می‌کند، فریاد! بر گور دست جمعی.../جایی از جهان گلوله‌ها قطار قطار پیاده می‌شوند.../بالا می‌روم از چاقو/فرو می‌نشیندم در تن طنین طوفان.../میدان به میدان رفت/آن جا که استکان‌های شکسته سرنیزه می‌شوند.../گل‌هایی که پروانه می‌شوند بر دار قالی.../دیشب دست‌هایش را با خود به خانه برد/و پاهایی که جا ماند در میدان مین...». آن چیزهایی که شاعر را از کابوس این شب دیجور مترسک می‌رهاند، بوی شب بوها، ماه بازیگوش، گیلاس‌ها، طوفان الکل، رسیدن انگور در سرخی موهای معشوق، رسیدن به انگور به سرخی شرابی لب‌ها، تابستان‌های تاکستان، کندوان عسل چشم‌های محبوب، شکوفه‌های یاس، موج گیسوان و خرمای  لبان یار» است:«جیب نخل خالی است/در جنوبی‌ترین جای لبانت/خرما شرجی می‌پزد». 
و دیگر چیزها که آدمی را از ترس سایه‌ها اندکی ایمن می‌کند، شعر است:«تو لب‌هایت را باز می‌کنی/شکوه نخل‌ها/بر بوم کلام نقش می‌زند/بر باد...». رضاءاله مرثیه خوان گل‌ها، پروانه، شکوفه‌ها و میش‌هاست:«کوه به تعظیم کارد نشست/در روز تمرد بر گلوی میش». این سروده‌ها در نهایت ایجاز و سایه‌هایی از ابهام، تضاد، تصادم و پارادوکس شکل گرفته اند:«در دشت/شب از ترس می‌چرد/گوسفندی در وحشت می‌زاید». یکی از شگردهای شاعر آن است که ترس، وحشت و شادی‌هایش را به اشیاء و درختان و به اسامی معنا منتقل می‌کند. مثلا در شعر بالایی، شاعر ترسش را به شب داده است و در شعر زیرین، اشک‌هایش را به شاخه‌ها و گنجشک‌ها حواله کرده است:«شاخه‌های خیس/اشک گنجشکانند/شب یاسی سفید می‌چینم/برای گلدانی و سوز سینه ای».