غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


یادداشتی بر فیلم «آن شب» در ژانر ترسناک، معمایی و دلهره‌آور

عذاب بی‌پایان

همدلی| محمد ایمانوردی-منتقد|«آن شب» فیلمی در ژانر ترسناک، معمایی و دلهره‌آور به کارگردانی کوروش آهاری است. فیلمی ایرانی که در آمریکا ساخته‌شده و به‌طور هم‌زمان در هر دو کشور اکران شد. این فیلم در سی و نهمین جشنواره فیلم ترسناک «مولین دو ری» اسپانیا توانست 3 جایزه اصلی، یعنی بهترین کارگردانی، فیلم‌نامه و بهترین بازیگر نقش اول مرد را به خود اختصاص دهد.
«آن شب» داستان دو زوجی را روایت می‌کند که بعد از یک مهمانی دوستانه درراه بازگشت، مسیر اصلی را گم می‌کنند و به‌اجبار وارد هتلی مرموز می‌شوند. در این هتل اتفاقات عجیب‌وغریبی برای این دو زوج رخ می‌دهد تا بدین‌وسیله آن‌ها شبی کابوس‌وار را سپری کنند، شبی که گویا قصد تمام شدن ندارد.
فیلم «آن شب» از آن دست فیلم‌های ترسناکی است که ترسش را آرام‌آرام به مخاطب تزریق می‌کند. فیلم با مصرعی که از عطار نیشابوری گرفته است (می‌توان گفت تمام مضمون فیلم در همین مصرع نهفته است) آغاز می‌شود: «صد جهان و یک جهان و یک جهانِ پاک؟!» سپس ایرانیان مقیم آمریکا را می‌بینیم که در مهمانی دوستانه‌ای دورهم جمع شده‌اند و مشغول بازی و تفریح هستند. فیلم‌ساز در این سکانس با گرفتن نمای بسته از شخصیت‌ها در حال القا کردن این موضوع است که شخصیت‌ها و روابط آن‌ها با یکدیگر بسیار مهم‌تر از مکانی است که در آن حضور دارند. سکانس اول فیلم تمام کلیدهای لازم برای حل معماهای فیلم را در خود دارد، به همین دلیل باید این سکانس را با دقت بیشتری تماشا کرد. شخصیت‌های قصه نه در حد تمام و کمال اما در حد یک تیپ برای یک فیلم ترسناک مستقل و کم بودجه ساخته می‌شوند. بابک با نقش‌آفرینی «شهاب حسینی» فردی لجوج و خودخواه است و در طرف مقابل همسرش ندا با بازی «نیوشا نور» فردی قابل‌انعطاف و ملایم به نظر می‌رسد اما گویا هردوی آن‌ها چیزی را از یکدیگر پنهان می‌کنند، آن‌ها به مدت چند سال دور از یکدیگر بوده‌اند و در ابتدا مشخص نیست که در این زمان چه اتفاقاتی برای آن‌ها رخ‌داده است.
فیلم نقدی بر پنهان‌کاری و عدم صداقت بر روابط بین زوجین دارد. فیلم‌ساز با استفاده از گذشته تاریک این دو شخصیت آن‌ها را در موقعیت کابوس‌واری قرار می‌دهد. فضایی وحشتناک که انگار فقط و فقط با گفتن حقیقت و راست‌گویی از حالت ترسناک خود خارج می‌شود. بابک و ندا هر دو خال‌کوبی تازه‌ای بر دستانشان زده‌اند که نمی‌دانند معنی‌اش چیست، فقط نیمی از آن روی دست زن و نیمی دیگر روی دست مرد است و در کنار هم کامل می‌شوند. فیلم‌ساز از عنصر خال‌کوبی به‌عنوان نمادی برای عدم پنهان‌کاری در رابطه استفاده می‌کند و مادامی که دو زوج رازی را از همدیگر پنهان کنند آن خال‌کوبی باعث ایجاد عذاب برای هر یک خواهد شد. با توجه به تیپ هر دو شخصیت، ندا که انعطاف‌پذیرتر بود درنهایت اعتراف می‌کند که درگذشته بچه‌اش با بابک را سقط کرده است، اما بابک که کماکان فردی لجباز و متعصب بر روی تصمیماتش است، علی‌رغم این‌که می‌داند با گفتن حقیقت از آن هتل مرموز نجات پیدا می‌کند، اما بازهم حقیقت را که معشوقه‌ای به‌جز ندا به اسم سوفیا داشته است، پنهان می‌کند. ندا به‌محض گفتن رازش دیگر تصاویر توهم‌زا نمی‌بیند اما بابک بیشتر و بیشتر در کابوس خودساخته خود غرق می‌شود.
نکته‌ قابل‌توجه پایان‌بندی فیلم است، جایی که بابک از خواب بیدار می‌شود و همه‌چیز آرام به نظر می‌رسد، گویی همه این اتفاقات در خواب و رؤیا رخ‌داده است. بابک به جلوی آینه می‌رود، خودش را در آینه می‌بیند اما می‌بینیم که تصویرش با قیافه‌ای عبوس به بابک خیره می‌ماند و درنهایت به بابک پشت می‌کند، گویی بابک همچنان از عذاب رهایی نیافته و تصویری که از خودساخته است از «خود» واقعی او رو برمی‌گرداند.