ترورسرلشکر فرسیو، دادستان کل ارتش
چریکهای چپگرا با ترور سرلشکر ضیاء فرسیو که سال ۱۳۴۷ حکم محکومیت گروه جزنی-ظریفی و اعدام مبارزان سیاهکل را صادر کرده بود، به مقابله با رژیم پرداختند. جزنی که زمانی ترور را عملی عاطفی میدانست که نمیتواند مورد قبول قرار گیرد، بعد از ترور فرسیو، آن را تا حد «برانگیختن احساس تنفر و کینه مردم نسبت به رژیم» مقبول شمرد. قتل سرلشکر فرسیو دادستان کل ارتش یکی از مهمترین اقدامات این سازمان بود که بازتاب گستردهای داشت. هنگامی که سرلشکر ضیاء فرسیو رئیس وقت دستگاه قضایی ارتش در روز 18 فروردین 1350 از خانهاش در قلهک عازم محل کار خود بود، هدف گلوله قرار گرفت و کشته شد. در این تیراندازی، فرزند 16ساله فرسیو که با خودرو پدر عازم مدرسه بود مجروح شد. فرسیو درجریان تعقیب قضایی چپگرایان و متهمان رویداد سیاهکل خشونت بسیار به خرج داده و آنان را خشمگین و ناراضیتر کرده بود. دولت برای یافتن سر نخی از قاتل یا قاتلان فرسیو جایزه نقدی تعیین کرد. نقی حمیدیان از رهبران سابق فدائیان خلق در خاطرات خود میگوید«باقیمانده گروه اول حمید اشرف و اسکندر صادقینژاد، سرلشگر فرسیو دادستان ارتش را در جلوی منزلش ترور میکنند که به درجه سپهبدی ارتقا مییابد. از حمله به پاسگاه سیاهکل تا ترور سرلشگر فرسیو، رژیم مجبور میشود عجز خود را در جلوگیری از موج چنین عملیاتی نشان دهد. مقامات امنیتی طی اعلامیههای متعدد، عکسهای بزرگ شده ۹ تن از انقلابیون را در سرتاسر کشور منتشر کردند و برای هر یک صد هزار تومان (این مبلغ در آن زمان معادل دوازده هزار دلار بود) جایزه تعیین مینمودند. آنچه چریکها در قدم اول در پیاش بودند، یعنی شکستن دیوارهای سکوت و خفقانِ استبداد، طی همین مدت کوتاه البته با تلفات و ضایعات انسانی به دست آوردند». اصغر جیلو، عضو این سازمان خاطره خود از ترور فرسیو را چنین توضیح میدهد: «در ۱۸ فروردین ١٣۵٠، خبر ترور سرلشکر ضیاء فرسیو، دادستان دادگاه نظامى چریکهاى اعدام شده، ضربهاى بس کارىتر از رویداد سیاهکل بر اتوریته سیاسى حکومت شاه وارد ساخت و پر شدن قطعی خلاء سیاسى موجود در کشور توسط جنبشی غیرقانونی و رادیکال را نوید داد. سرلشکر فرسیو کسی بود که در سال ۱۳۴۷ گروه جزنی و قبل و بعد از آن بسیاری دیگر را به زندانهای طولانی مدت محکوم کرده بود. جنبش دانشجویى در سطح کشور و در رأس آن دانشجویان دانشگاه تهران با شعارهاى تند «مرگ بر شاه» و «فرسیو مرگت مبارک» و… به استقبال حرکتى شتافتند که میرفت تا برای سالیانی دشوار، حرف آخر را در اپوزیسیون ضد استبداد سلطنتى در ایران بزند. درست یادم نیست که چه تاریخی، ولی تصور میکنم یکی دو روزی بعد از ترور فرسیو بود که برای رفتن به جایی باید از جلوی دانشگاه تهران میگذشتم. شاید حوالی ظهر بود، تعداد انبوهی گارد ضد شورش و پاسبانهای شهربانی در جلو نردههای دانشگاه یک دیوار گوشتی نسبتاً طولانی درست کرده و کسی را به آن نزدیکی راه نمیدادند، اما هنوز میشد دید که انبوهی چشمگیر از دانشجویان پشت سر هم در آن سوی نردهها صف کشیده، و با صدایی یک دست و بسیار رسا و خشمگین شعار میدادند. من دو فقره از شعارهای آنها را به وضوح به یاد دارم که عبارت بودند از:«فرسیو مرگت مبارک» و «مرگ بر شاه» که هرکدام چندین بار پشت سرهم تکرار میشدند».