غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نگاهی به اشعار آریا پورفریاد شهرویی

سایه سنگین عرفان و انتزاع

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

در اشعار پورفریاد، افعال جعلی‌سازی کم نیست، مثل «می‌شوردم» در این جمله: «گذشت پاسی زشب و رود نگاهت/می شوردم/در این و پرپروروارگه زارم و گلخندت...».  پورفریاد در چند شعر تلاش کرده که چون رضا براهنی سروده‌های بی‌معنی بسراید یا خود را با موسیقای واژه‌ها همراه کند. 
دیکلماسیون طبیعی از نگاه نیما یعنی خاصیت وصفی و روایی یا نزدیک کردن شعر و طبیعت بیان به طبیعت نثر، این مدل وصفی و روایی زمینه‌‌ای است برای آن که شاعر بتواند الفاظ بازاری را با واژگان مدرن همجوار با واژگان آرکائیک به کار ببرد که پورفریاد گاهی به خوبی به کار می‌برد. 
براهنی معتقد بود که شعر باید در دستگاه‌های صوتی انسان اتفاق بیفتد و این اتفاق یعنی رقص دستگاه‌های ارائه بیان، که نهایت اجرای شعر است. او برای نشان دادن نمونه‌‌ای از این نوع رقاصی ما را به شعرهای «دف»، «هه»، «از هوش می» و «شرا» در دفتر خطاب به پروانه‌ها حواله می‌دهد.
 این شعرها به فرض آن که دستگاه صوتی و هرجای آدم را به رقص درآورد نمی‌تواند مدرن باشد، زیرا پیش از براهنی صوفیان و مولانا هم دست به چنین کارهایی زده‌اند. براهنی شعرهایی را که معنی دارند و معانی مستعار دارند و در خدمت معنی هستند رد می‌کند. او می‌خواهد با تجاوز از قواعد دستوری و نحوی، هرگونه ارجاع بیرونی رها شود و کاملا به خودش معطوف شود. و نوشتن فی نفسه و عمل نوشتن یا زبانیت زبان صورت گیرد. حذف معنا به تقریب در زبان فارسی ممکن نیست، چون از برخورد کلمات و تعاطی و تداعی‌ها نوعی معنا ساطع می‌شود و به فرض آن که بتوانیم معنی را در شعر حذف کنیم آن وقت با شبه جمله‌ها و اصواتی روبه‌رو می‌شویم که دیگر نمی‌توانیم نامش را زبان بگذاریم.
 «جان اشبری» هم خیلی تلاش کرد که شعر بی معنی بگوید، ولی تعابیر بسیاری از آن بیرون کشیدند. حالا به پیام نامه‌ی هشتم --تا تابی به تابم از پورفریاد نگاه کنیم و به هجا بازی‌های او: ‌«تا تاب تا به تاب تاب تمشک‌هایت/ترانه‌ی‌‌تر بیداری شوم /و در ترانه‎‌ی تو/ترترتر/و در آغوش ترانه‌ی توی تو شده به تاب می‌خندم با لب پرتب و خال/تبخال و تاب تابی می‌شوم...تاب تاب/تاب تابی--تاب تاب/تاب تابی من و تو را/بندازی بندازی من و تو را/نندازی نندازی/بنداز بنداز بندازی/بنداز بنداز بندازی/که بندازیم که بندازم به نازی --به تابم و بنازم و نانازم .../ناز ناز. ...تب تب/تب تب تب/تاب...لا لا لا لا لا -- لا لا لا لا لا...‌». این واژه‌ها و کلمات و نغمه‌های حروف ما را بی‌اختیار به سمت ابیاتی از این نوع و نمونه از مولانا می‌اندازد: ‌«شقا شققا شق شققا شق شق قیقی/بقا بققا بق بققا بق بق قیقی‌». که یادآور شق‌القمر کردن یار و بق بقوی عاشقانه کبوتر است. پورفریاد در شعر ‌«شاه پری ام‌» هم در پسانه شعر هی هی هی پر...پرپرپری ...می‌کند و خود و شعر را در ترقصی مدام می‌برد با یک سری صدای یکسان. در این اشعار سایه سنگین عرفان و انتزاع و چرخاندن جهت دوربین شاعر را از زمین به آسمان مشاهده می‌کنید. یعنی فراروی از مانیفست نیما و شاملو. به هر معنی برای دوست داشتن و تلذذ از اشعار پورفریاد باید چند بار آن‌ها را خواند و با آن‌ها اخت شد. باید در متن قرار گرفت. در متن اشعار تا به تجارب زیستمانی او همراه شد. 
پورفریاد آمادگی آن را دارد که این سیکل را هم بشکند و این کاری است ساده و ممتنع یا محال و این محال مرا خوش می‌آید.