غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


دانشگاه و هنر و ادبیات

فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)

پس از انقلاب اسلامی و حتا پیش از آن، این رسم مبارک راه افتاده بود که از نویسندگان، شاعران و مولفان به عنوان استاد میهمان در دانشگاه‌ها استفاده کنند. بعد از انقلاب در دانشکده ادبیات و هنرهای زیبا هم چندین و چند شخصیت متعارف ادبی و هنری تدریس می‌کردند و کم‌کم داشت دیوار حایل میان دانشگاه و خیابان برداشته می‌شد که انقلاب فرهنگی! آمد و  بر رگ و ریشه و بر بساط نخبگان ساطور کشید. گروهی چند صباحی بر مسند نشستند و دانشگاه‌ها را قرق کردند، ولی کار به سامان نرسید. پیوند میان دانشگاهیان و حوزه میسر نمی‌شد، چون این یکی به جایی نگاه می‌کرد و  آن یکی دیگر به جایی دیگر. کتاب‌های ادبی و هنری به نحوی تبدیل به کتاب‌های دینی و معارف شده بود. شاعران دوره بازگشت دوباره در آینه نمایان شدند و شاعران و نویسندگان مدرن یا از دانشکده‌ها اخراج شدند یا بار سفر بستند. در زمینه هنر هم تئاتر به تعزیه‌خوانی تبدیل شده بود و سینماگران اسلامی دست به کار شدند که طرحی کهن بیفکنند و هنر دوران شاهنشاهی را در حاشیه بنشانند. دانشکده‌هایی که زمانی جای بحث و مجادله میان احزاب و گروه‌های مختلف‌النظر بود، سوت و کور شده بود و کسی جرات و جسارت آن را نداشت که در کلاس و در محوطه دانشکده، با مخالف خود گفت‌وگو کند. کار به جایی رسید که یک مشت دانشجوی خنثی و بی‌خیال‌دمکرات جانشین دانشجویان ایدئولوژیک و مکتبی شدند. تا آن جایی که  استادان معمم هم از این وضعیت گله می‌کردند و می‌گفتند:«دانشجویان پیشین با بحث و تبادل نظر ما را هم مجبور می‌کردند که بر معلومات‌مان بیفزاییم. دانشجویان فعلی به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شوند.» دولت اصلاحات هم که آمد اوضاع بهتر نشد و پس از چند صباحی اغلب هنرمندان، شاعران و نویسندگان دوران بازگشت هم همرنگ جماعت شدند و از سرودن شعر آیینی و هنر آیینی دست کشیدند. آن‌ها یا از این ولایت رفتند یا در همین جا ماندند و به تدریس پرداختند. آن‌هایی که زمانی می‌خواستند کن و فیکون کنند و بر هنر و ادبیات مدرن سد ببندند و دانشجویان را اصلاح کنند مثل همان‌ها شده بودند با این تفاوت که هنوز آن ذهنیت پیشین سنتی را از دست نداده بودند. آن‌ها هنوز هم قلبا از نیمایوشیج، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، غلامحسین ساعدی، بهرام بیضایی و امثالهم  بیزارند، ولی تظاهر می‌کنند که با آن‌ها  مشکلی ندارند. آن‌ها در نگارش پایان‌نامه‌ها هم همان دیدگاه سنتی را حفظ کرده‌اند و سهمیه واژگانی مشخصی دارند و با همان زبان و نگاه می‌خواهند نخبگان ادبی و هنری را به شکل خودشان درآورند و از آن‌ها افرادی خنثی به وجود بیاورند. هنوز هم در بر همان پاشنه می‌چرخد. یک عده در دانشگاه‌های این مملکت به عقب نگاه می‌کنند و عده‌‌ای در کوی و برزن و خیابان به جلو می‌نگرند.«تا هنر این است و این روزگار/این ده ویران دهمت صد هزار....»