غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


دیدار اتفاقی

جهانگیر ایزدپناه (فعال اجتماعی)

روزی بر حسب تصادف در یکی از شهرک‌های اطراف کرج در مغازه‌ای نشسته بودم، پیرمردی وارد شد و از مغازه‌دار قوطی رنگی خواست. وقتی به قوطی رنگ گفت «قِطی» رنگ متوجه شدم که هم‌زبان ماست. با او حرف زدم، هم او خوشحال از یافتن یک هم‌زبانی و هم من. متوجه شدم که از اقلیت‌های مذهبی است که در منطقه ما خانه و کاشانه خود را ترک کرده‌اند. بسیار دوست داشت که سری به آن‌ها بزنم تا ساعتی از انزوای همیشگی‌شان کاسته شود. بعدا روزی به دیدارش رفتم. در خانه‌ای محقر و قدیمی و کوچک که تک‌درخت موجود در خانه‌شان به آن زیبایی می‌بخشید؛ تک‌درختی که شاید برایشان یادآور بلوط‌زارهای زادگاه‌شان بود. این پیرزن و پیرمرد تنها و غریب از یافتن یک هم‌محلی و هم‌زبانی بسی خوشحال و خندان شدند. فارسی را به کناری نهاده و با لهجه ناب لری با آن‌ها به گفت وگو نشستم و آن‌ها هم چنین بودند و زبان لری در تاروپودشان آمیخته و نهفته بود. من این دیدار را یک کار نیک می‌پندارم. گفت وگویی عادی که خاطره‌هایشان را زنده می‌کرد و بسی شادمانی به همراه داشت.به این فکر کردم که این کار ساده من چه شوری در آن‌ها برانگیخت و چگونه به وجدشان آورد. خنده‌ای بود بر لبان خشکیده پیرمرد و پیرزنی تنها در دیار غربت و گاهی اشکی بر دیدگان کم‌رمق‌شان و من هم غمگین. از پیرمرد و پیرزن که خداحافظی کردم با خودم گفتم چرا ما انسان‌ها دیواری غم‎‌افزای و ملال‌آور بین خودمان بکشیم. با وجدانی آسوده برای لحظاتی به پای صحبت کهنسالانی نشستن و خنده بر لبان‌شان نشاندن را تمرین کردم و دریافتم که کمتر لذتی به این درجه می‌تواند آدمی را خوشحال کند.