غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روایتی از سوم اسفند ۱۲۹۹

صد سالگی یک کودتا

وثوق‌الدوله بعد از امضای قرارداد 1919 (که ایران را تحت‌الحمایه بریتانیا قرار می‌داد) کنار رفت و فتح‌الله اکبر سپهدار رشتی که به بی‌کفایتی شهرت داشت، بر جای وی آمد و ادموند آیرونساید، فرمانده نیروهای انگلیسی مستقر در ایران، سیدضیاءالدین طباطبایی، روزنامه‌نگار یزدی و طرفدار سرسخت قرارداد 1919، طرح براندازی دولت سپهدار و در دست گرفتن زمام امور را ریختند و در جست‌وجوی یک افسر ارشد که دارای نیروی نظامی و جذبه فردی باشد به رضاخان میرپنج برخوردند.
 آیرونساید در اولین برخورد، او را چنین توصیف می‌کند:«مردی بود که شانه‌های پهن و قامتی بیش از 180 و بینی عقابی و با چشم‌های درخشان که به چهره او هیجان می‌داد، و اگرچه از تب مالاریا می‌لرزید، ولی به روی خود نمی‌آورد و به مرخصی استعلاجی هم نمی‌رفت. نامش رضا بود و من را یاد راجه‌های مسلمانی که در هند دیده بودم می‌انداخت». به گفته آیرونساید، رضا توسط کلنل اسمایت معرفی شده بود.
 در روند وقوع کودتا انحصار مدیریت و تدارکات، از مرحله طراحی عملیات تا تأمین حقوق و لباس قزاق‌های شرکت‌کننده در آن تا اجرای نهایی کودتا، برعهده سران قوای ارتش بریتانیا در ایران بود و ازهمین‌رو انگلیسی بودن ذات این تغییر دولت (و بعداً حکومت) از بادی امر، مقوله‌ای عریان و حکم دخالت در حریم سیاسی کشوری مستقل برای روی کار آوردن دولتی دست‌نشانده و وابسته به لندن قلمداد می‌شد.
 بامداد 20 فوریه 1921 برابر با 3 حوت (اسفند) نیروی مرکب از 1500 قزاق از قزوین به طرف تهران به حرکت درآمدند. این قزاق‎ها خود ابایی از اینکه بگویند از انگلیس‌ها هر یک پنج تومان گرفتند نداشتند. آن‌ها زیر نظر کلنل اسمایت، افسر بریتانیایی، هستند که مدت‌ها عملا در رأس قزاق‌خانه بوده و... با سیدضیاء در طی رفت‌وآمد به تهران تماس پیدا کرده بود. پولی که به قزاق‌ها پرداخت شد از بانک مرکزی گرفته شد... به ظاهر دولت ایران و سفارت انگلیس چهار روز بعد از حرکت قزاق‌ها به سمت تهران باخبر شدند که آن‌ها قصد تصرف شهر را دارند؛ البته این قضیه چنان منظم سازماندهی شده بود که نمی‌تواند بدون تبانی رخ داده باشد. 
زمینه این ماجرا بازمی‌گردد به هنگامی که در پی شکست و بازگشت قزاق‌ها از جنگ با بلشویک‌ها، آنان به سرکردگی رضا سوادکوهی، که به تازگی به درجه میرپنجی رسیده بود، به قزوین اعزام می‌شوند. در این موقع ادموند آیرونساید، که از پیشروی بلشویک‌های طرفدار مسکو به طرف تهران و ضعف نخست‌وزیر سپهدار رشتی به ستوه آمده بود، در آستانه خروج نیروهای انگلیسی از ایران، که هزینه حضورشان در ایران بار مضاعف بر دوش ستاد ارتش بریتانیا شده بود، اوضاع را برای منافع انگلیس وخیم می‌یابد و به فکر انجام یک کودتا برای روی کار آوردن یک دولت دست‌نشانده اما مقتدر می‌افتد.
 او اسمایت را مأمور پیدا کردن عوامل و تدارکات آن می‌کند و اسمایت رضا سوادکوهی از ایل پاهلونی آلاشت و سیدضیاء‌الدین یزدی، مدیر روزنامه رعد را که سرسپردگی شدیدی به سفارت بریتانیا داشت، معرفی می‌کند. بعد از آنکه ترتیب نقشه راه را می‌دهد و لباس و حقوق عقب‌افتاده قزاق‌ها را تأمین می‌کند، آیرونساید که در این زمان دستوری از مافوق خود ژنرال ‌هالدین برای خروج از ایران دریافت کرده بود، تصمیم می‌گیرد قبل از رفتن ضربه نهایی خود را به دولت وارد کند؛ پس در آخرین لحظه با نورمن، وزیر مختار انگلیس، وارد مذاکره می‌شود؛ درحالی‌که عملاً او را در کاری انجام‌شده قرار داده است.
 خود می‌گوید با نورمن درباره رضا صحبت کردم؛ خیلی وحشت داشت و حاضر نبود که شاه از میان برداشته شود. من به او گفتم که از بابت رضا خاطرجمع هستم. 
وی در ادامه تأکید دارد که در راستای تخلیه قوای انگلیس از ایران به دلیل جبران کمبود نیرو در بین‌النهرین برای این کار عجله دارد و اذعان می‌‎کند: «یک دیکتاتور نظامی گرفتاری‌های ما را در ایران برطرف خواهد کرد و ما را قادر خواهد ساخت بی‌هیچ دردسری این کشور را ترک کنیم». 
روز دوم اسفند فرا رسید. جنگ روانی سیدضیاء و رضاخان وحشتی عجیب بر دل اعضای دولت و سلطنت در تهران انداخته بود به‌ویژه آنکه وزیرمختار نورمن تلفن‌های شاه را پاسخ نمی‌داد و در سر بزنگاه به عنوان پیاده‌روی از سفارت خارج شده بود. نورمن به لرد کرزن گزارش داد: وقتی احمدشاه از نیّت قزاق‌ها مطلع شده در دوم اسفند سعی کرده است با وی تماس تلفنی بگیرد، اما به دلیل اینکه نورمن با رفتن تعمدی به راه‌پیمایی، شاه را در آن شرایط قال گذاشته بود، این امکان میسر نشده و در عوض با دبلیو اسمارت، مستشار سفارت، تماس گرفته و در دیدار با او وحشت‌زده جلوه کرده بود.
 اسمارت، که در مقابل شاه، خود را به بی‌خبری زده بود، گفته است که شاه قصد داشت فرار کند که اسمارت او را دلداری داده و گفته است: هیأت مشترکی از سوی سفارت بریتانیا و شما را به سوی قزاق‌ها می‌فرستیم که منصرفشان کنیم، و جمعی مرکب از حسین سمیعی، ملقب به ادیب‌السلطنه، معاون رئیس‌الوزرا سپهدار رشتی، (که اکنون از استعفای عجیب سردار همایون از ریاست قزاق‌خانه یکه خورده بود) با منشی شاه، معین‌الملک همراه کلنل هیگ و کلنل ‌هارلستن از طرف سفارت بریتانیا با آنها راهی مهرآباد که محل اردوی قزاق‌ها بود، فرستاده شدند. 
در این زمان رضاخان و سیدضیاء در حال بررسی نقشه عملیات شبانه حمله به پایتخت بودند. آن‌ها در محل فعلی فرودگاه مهرآباد که آن زمان دهی مختصر بود، اردو زده بودند و برای حمله به تهران باید از راهی بیابانی که امروز شامل خیابان‌های آزادی و انقلاب می‌شود در آستانه غروب آفتاب به مدت چهار ساعت پیشروی می‌کردند تا در نیمه‌شب به شهر تهران، که آن زمان از حوالی میدان فردوسی کنونی شروع می‌شد، برسند. در نخستین ساعات بامداد سوم اسفند ۱۲۹۹، قزاق‌های مستقر در قزوین به رهبری رضاخان به دروازه تهران رسیدند.
 احمدشاه ساعاتی پیش از آن تعداد واقعی قزاقان را دریافته و دست به دامان بریتانیایی‌ها شده بود که شاید قزاق‌ها به تهران نرسیده، بازگردند. اما در نتیجه مذاکرات و هماهنگی‌های به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان، در روز سوم اسفند، قوای قزاق وارد تهران شده و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از فعالان سیاسی و رجل سرشناس بازداشت و زندانی شدند. با شرایط به وجود آمده احمدشاه قاجار به ناچار رضاخان را با لقب سردار سپه، به وزارت جنگ و فرماندهی لشکر قزاق منصوب و فرمان نخست‌وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی را صادر کرد. به موجب آن کودتا، مقدمات تغییر سلطنت قاجار (در این زمان در ایران احمدشاه قاجار حکومت را در دست داشت) به پهلوی را فراهم کرد و فصل جدیدی  در تاریخ ایران رقم زده شد.