مسئلههای حل نشده بهمثابه پنجرههای شکسته
مظاهر گودرزی (روزنامهنگار)«زندگی سراسر حل مسئله است»، این جمله از کارل پوپر، فیلسوف سیاسی قرن بیستمی است، البته بسیاری بعداً با کمی تغییر آن را به جمله «زندگی سراسر طرح مسئله است» تغییر دادند. با این وجود رابطه معناداری بین آنها وجود دارد، از این منظر باید گفت هر طرح مسئلهای نیازمند حل شدن آن است. حالا تصور کنید یک جامعه دائم با مسئلههایی مواجه است که حل نشده باقی ماندهاند، چنین جامعهای چه رویکردی به آینده خواهد داشت؟
برای اینکه وقت خوانندگان چندان گرفته نشود، یکی از جوابهای سریع به پرسش بالا این است که تکرار شدن یک وضعیت نامطلوب و باقی ماندن دائمی در فرآیند «طرح» مسئله، سبب شده مردم انتظار «حل» مسئله را از مسئولان نداشته باشند. در چنین وضعیتی جامعه نهتنها در برابر حل نشدن مسائل موجود بیحس، نا امید و کم رمق میشود بلکه ناخودآگاه آن را یک وضعیت پذیرفتنی قلمداد میکند، وضعیتی که در آن افراد جامعه هیچ مطالباتی ندارند. این افراد در برابر تغییرات حداقلی بهسرعت شگفتزده شده و مولفههای رضایتمندی در آنها هویدا میشود. این تغییر احتمالی میتواند رنگ شدن جدولهای خیابان محل سکونت یک شهروند باشد که با دیدن این اتفاق آن را نهیک حقوق حقه بلکه لطف شهردار قلمداد میکند.
اما بعد نظری رسیدن به این مرحله، روشی است که اغلب در مطالعات جرمشناسی از آن استفاده میشود.
بسیاری در شرح نظریه «پنجرههای شکسته» عنوان میکنند که ساختمانی با تعدادی پنجره شکسته تصور کنید، اگر پنجرهها تعمیر نشود خرابکاران وسوسه میشوند چند پنجره دیگر را بشکنند، نهایتاً ممکن است به ساختمان دستبرد بزنند و اگر ببینند ساختمان بیصاحب است، شاید آتش هم روشن کنند و همان جا بمانند. یا پیادهراهی را در نظر بگیرید که مقداری آشغال در آن انباشته شده است، خیلی زود آشغالهای بیشتری جمع میشود، کمی که بگذرد کیسههای زباله رستورانها نیز به آشغالها اضافه میشود. (جستارهایی در سرمایه اجتماعی در ایران: صفحه 4) و ماجراها همینطور ادامه دارد. این رویکرد معتقد است چنانچه یک مسئله مانند چند پنجره شکسته در یک ساختمان در بازه زمانی مشخص حل نشود-در اینجا یعنی پنجرهها تعمیر نشود- آنگاه کسی نهتنها انتظار ندارد که در آینده چنین اتفاقی بیفتد بلکه سببساز این میشود که دیگران آسیب بیشتری به آن ساختمان بزنند.
در پایان تنها به چند پنجره شکسته و مسئلههایی که بارها آن را شنیدهایم اشاره میشود که حداقل تا به امروز نتایج مثبتی در ساحت ذهن و عین درباره حل آنها بهدست نیامده است. سالها است که درخصوص مسئله ترافیک تهران راهحلی که بهنتیجه مطلوب ختم شود وجود نداشته، آلودگی هوای این کلانشهر آنقدر تکرار شده است که در سالهای اخیر نشانههای پر رنگ آن در اصفهان، اراک و برخی از شهرها دیده میشود. چندین سال است که بوی نامطبوع در شهر تهران احساس میشود و کسی نمیداند منبع اصلی این بو کجا است، هشدارها درباره ساختمانهای غیراستاندارد و حادثهساز هرگز شنیده نشد تا آنکه فاجعه پلاسکو و کلینیک سینا اطهر جان بسیاری را گرفت و خیلیها منتظر تکرار آن در تهران هستند. سالهاست که درخصوص زلزله تهران تنها راهکار دعا کردن برای نیامدن زلزله در دستور کار است. مسئله هوای خوزستان و ریزگردها یک نمونه دیگر است، مسئله آبگرفتگیهای اخیر در استانهای جنوبی که با هر بارش باران، شهرها تبدیل به استخر میشوند، پروژه گازرسانی بهمناطق مختلف استان سیستان و بلوچستان سالها دغدغه اهالی این استان است. مشکلات آبرسانی در این خطه سبب شده هربار کودکی در هوتک غرق شود و دستی در حمله گاندوها بریده شود. مدارس غیراستاندارد همچنان جان معلمها و دانشآموزان را تهدید میکند و هرسال کمبود بودجه دلیل اصلی برای تعمیر و ساخت مدارس جدید اعلام میشود و مجدد بودجهبندی سال آینده جوابگوی این نیاز نیست. مشکلات تیمهای فوتبال و پروندههای بدهیهای مالی در محاکم بینالمللی دائم در آن تکرار شدن است و آخرین نمونه گل درشت آن پرونده مارک ویلتموس بود. مسئله زنان در ابعاد متنوع آن، از کودکهمسری و خشونت گرفته تا محدودیتها و ممنوعیتها مانند بحث قدیمی دوچرخهسواری آنان تا مشکلات خروج قهرمانان و ورزشکاران زن از کشور دائم درحال بازتولید است و طرح مجالس و لوایح دولتها سالها است که خاک میخورند. مسئله بیکاری و رفاه اجتماعی، مسئله کاهش آسیبهای اجتماعی و ارائه خدمات درمان که نیازمند راهکاری در عرصه کلان است، سالها و بارها گفته و شنیده شده است، در عرصه سیاسی مدتها است که کارشناسان این حوزه روی قوام و معنا گرفتن احزاب دست گذاشتهاند، اما تلاشی جدی دیده نمیشود. اینها تنها نمونههایی از پنجرههای شکسته است که حل نشده باقی ماندهاند و همانطورکه در سطور بالا به آن اشاره شد، چنین وضعیتی سبب شده جامعه با یک بیحسی نسبت به آینده همراه شود.