درسهایِ عاشورا
علی مندنیپور (فعال فرهنگی)درسهایِ عاشورا
علی مندنیپور (فعال فرهنگی)
“عاشورا نفی همه ستمها و پلیدیها وپستیها و فجورهاو ظلمها وحق کشی هاست، به هر نام و در هر عملکرد*”... عاشورای دیگری را پشت سرگذاشتیم، امّا ایکاش از درسهای انسانساز مدرسهاش بیشتر میآموختیم! عاشورا درس آزادی و آزادگی است.
عاشورا زبانِ حالِ دردمندان در هر بُرهه از تاریخ است و زمان ومکان نمیشناسد. کوتاه و گویا، جملهای که تاریخ آن را در بطن ومتن خود به خط خوش نگاشته است:” همه روزها عاشورا و همه سرزمینها کربلاست”. واقعیّتی که در گذر زمان و به اقتضای شرائط سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع مصداق پیدا کرده و عبرتهای عاشورا به مرورتکرار شده و میشوند. درسهایی که رازِ ماندگاری نام ویاد حسین( ع) و مکتب عاشورا در آنها نهفته است. صف آرایی حسینیان در برابر یزیدیان، صفبندی که گویی در گذرِ تاریخ تمامی نداشته و ندارد! عاشورایی را دوست دارم که قهرمانش حسین و حسینهای زمان در همه دورههای تاریخ بشریّتاند و حسینگونههایی را دوست دارم که “پهلوانیهای” همه عاشوراهای تاریخ با نام و یاد آنها گِره خورده است؛ هم آنانی که در دفاع از آرمان والایشان از همه داشتههای خویش در میگذرند و در سمتِ مردم قرار میگیرند. حسینی را دوست دارم که بیعت با حاکمان جَور، حرام خوار، زنباره و شرابخواره را بر نتابیده و دست رَد برسینه سالوسان، چاپلوسان، خرافهگرایان وراهزنان جان و مال وناموس مردم میزند و آنان را از خود میرانَد و در هر فرصتی وَلو در نبرد با یزیدیان از حقوق مردم (حقّالناس) میگوید و همه یاران و پیروانش را به رعایت حریم حرمت “آن” سفارش میکند.
حسینی را دوست میدارم، که همراه و همگام با یاران شفیق و وفادارش تا آخرین لحظه زندگی بر سرِ آرمانهایش میایستد و در این آزمون بزرگ سربلند بیرون میآید و اگر چه همگی در دفاع از حقّ، آزادی و عدالت جان میسپارند، امّا از منظرِ تاریخ، پیروز واقعی این میدان هستند وبه واژههای: حقّ محوری، عدالت خواهی و آزادمنشی معنایی تازه میبخشند.
حسین و حسینگونههایی را دوست دارم، که ستایش غیرخدا در فرهنگِ پنداری، گفتاری و کرداریشان جایگاهی ندارد. به حسینی عشق میورزم که زندگی در زیر بار ستم را برای خود و خاندانش ننگ و خفت همیشگی میشمارد و به یاران وفادارش حقّ انتخاب برای ماندن و جنگیدن و یا بیرون رفتن از میدان نبردی نا برابر را در تاریکی شب میدهد! هم او که قرنهاست الگوی آزادیخواهان در هر جامه و جایگاه و با هر دین و مذهب و آئینی از گبر و هند و و مسیحی و بودایی بگیرتا خدا ناباوران است! هم او که به واژه “ایثار” و از “خود گذشتگی” نه در شعار که در عمل زینت میبخشد و با ابن قیام به همگان پیام میدهد:” مرگِ سرخ” بِه از زندگی ننگین است.” و برسرِ لشکر یزید فریاد بر میآوُرَد :”اگر دین ندارید، دستکم، آزاده باشید.... .” هم او که منادی آزادی و عدالت است، و نه از آنِ یک قوم و قبیله و یک مذهب که از آنِ همه انسانهای متّعهد، وظیفه شناس و دردمند است. انسانهایی که به آزادی و عدالت عشق میورزند، به حقوق همنوعان تجاوز روانداشته، برای رسیدن به قدرت و ثروت از هر ابزاری بهره نگرفته ،با بازیهای سیاسی بیگانهاند. اعتقادات وارزشها را نردبان ترقی قرار نداده و از آن سکویِ پرتاب برای رسیدن به جاه و جایگاه تدارک نمیبینند! هم او که نام ویاد و جایگاه رفیع اش در دایره یک مجموعه خاص نمیگنجد و به همه آزادیخواهان و عدالتجویان جهان تعلّق دارد. او که اگر شیعه علی هم نباشی بیتردید انتخاب نخست تو برای زندگی بهتر، الگو برداری از نوع نگاه و زندگی “آن رهرو راه آزادی” خواهد بود.باشد که به پیروی از آموختههای حقیقی مکتب عاشورا و در راستای پیمودن راهِ آن انسان وارسته و خدا محور، بدعتها و پیرایهها را بهدور ریخته و فلسفه وجودی این نهضت را که همانا تحقّق آزادی و عدالت و دفاع از حق و رها شدن از بندِ بندگی غیر خدا، رویارویی با ستمگر، دفاع از ستمدیده، شجاعتِ بیان حقیقت و پیکار با جهل و خرافه و ریا و تزویر است، نه فقط در شعار که در میدان عمل سر لوحه زندگیمان قرار داده و به یاد داشته باشیم درسِ بنیادی و ماندگار مدرسه عاشورا همانا آزادی و آزادگی و رهایی شانههای خسته و کوفته و درمانده از زیر بار بیدادِ بیدادگران است، نه فقط اشک ریختن بر “مظلومیّتِ” پیشوای آزادگان و سر دادن شیون و ناله و افسوس بر زخمههای وارده بر پیکر “او” و یاران وفادار و توصیفِ گرمای سوزان صحرای کربلا، عطش زنان و فرزندان و ضجّه آنان، رَجز خوانیهای شِمر و شطّ فرات وآتش زدن خیمهها و... ! چرا که ؛ “عاشورا قلب تپنده دادخواهان است در محکمه بشریّت.”
و کلام آخر آنکه اگر به پاسداشت عاشورای واقعی و فلسفه وجودی شهادت امام حسین(ع) آنگونه که تاریخ نویسان متّعهد و صاحبنظران منصف نوشته و گفتهاند، پایبندیم و میخواهیم که درسهای مدرسه عاشورا همچنان درمانگر و التیام بخش زخمِ کهنه دردمندان بوده و در دفاع از حقوق حقّه آنان سرمشق قرار گرفته و کارگر افتند، چارهای جز دوری از تحریفهای دستسازِ این “نهضت”آموزنده وزدودن ناخالصیها از “آن” ، چنانچه درگذرِ این سالها و بویژه این روزها بر سرِ پارهای از منبرهای روضهخوانی، هیاتهای عزاداری و...! ناآگاهانه وای بسا آگاهانه، آن هم با هزینههای سنگین ازجیب مردم گرسنه میبینیم ومی شنویم، نداشته و نداریم!
بیائید و بیائیم از قیامِعاشورا درس: ایمان ، آگاهی ،اراده ، شجاعتِ دفاع از حقوق مردم و ظلم ستیزی را بیاموزیم ،نه آنکه آنرا به حاشیه برده وبه عَلَم وکُتَل وتعزیههای خوانیهای آنچنانی و گریه چند روزه بر حسین(ع) و یارانش بسنده کنیم. زنجیرها را برفرق یزیدها و معاویههای زمان بکوبیم، نه برسر و سینه خود.چه،حسین ابن علی قیام نکرد که ما برای او “گریه” کنیم... . حسین “مظلوم” نیست “او” ظلم ستیز است و بکارگیری واژه بی مُسّمای “ مظلوم” به هر بهانه و توجیهی و از جانبِ هر تفکری خواسته و یا نا خواسته در حقّ چنین شخصیّتی تاثیرگذار، جفایی است نابخشودنی! “مغز” را دریابیم، با دست کشیدن بر روی پوسته و بَزَک کردنها ، رَه بجابی نخواهیم برد ! انجام این مهّم وظیفه ذاتی دینمداران آگاه، آینده نگر و دلسوزانِ و دوستداران حقّ و آزادی و عدالت است، شاید که فردا دیر باشد. فراموش نکنیم؛ “ بیدینها امام حسین را نکشتند، دین دارها کشتند.**
*استاد محمدرضا حکیمی
** آیت اله سیّد مصطفی محقق داماد