وقتی سید ابراهیم رئیسی در انتخابات ریاست جمهوری 1400 با پیروزی به پاستور راه یافت، باور قاطبه منتقدان دولت روحانی و همچنین پایگاه اجتماعی او یعنی جریان اصولگرایان و اقشار کمدرآمد و آسیبپذیر جامعه آن بود که با تغییر مأموریت رئیسی و ورود از قوه قضاییه به قوه مجریه و سکانداری آن، شرایط دوران روحانی به پایان میرسد، گلوگاههای فساد در قوه مجریه شناسایی و عاملان آن به دستگاه قضا و عدالت سپرده میشوند، گرانی و تورم مهار میشود، قدرت خرید مردم بالا میرود، گوشت و مواد پروتئینی برای اقشار کمدرآمد دیگر آرزو و دستنیافتنی نمیشود، سفرهها رنگین میشود، بیکاری حل میگردد و دیگر گرسنه و ضعیفی در جامعه پیدا نمیشود. البته با پروپاگاندایی که بابت سامان اقتصادی و معیشتی از سوی حامیان رئیسی به راه افتاده بود، خود شخص رئیسی در کسوت رئیسجمهوری به این باور رسیده بود که روزگاران صدارت او در پاستور، کشور را به یکی از بهترین و آرمانیترین شرایط عصر انقلاب اسلامی خواهد رساند. به همین جهت بهصورت نسبی و بهمانند محمود احمدینژاد، دست به سفرهای استانی زد و با اقشار کمدرآمد و با وعده و امید بهروزهای بهتر با آنها همدردی کرد و حتی وعده میداد که حاضر است ناهار را با آنها همسفره شود. البته این رویکرد رئیسی در نوع خود و با توجه به شأن شخصیتیاش در کسوت ریاست جمهوری قابلستایش بود و او از تکرار این رویکردها هیچگاه ابایی نکرد و آن را در تضاد با مسئولیتش در قوه مجریه ندانست. باوجودآنکه همه شرایط عینی و ذهنی برای نقش یابی رئیسی فراهم بود که او بتواند به ناملایمات دولت روحانی از قبیل فساد سیستماتیک، گرانی و تورم ویرانگر، مشکل بیکاری، فامیل سالاری، تلاش برای جلوگیری از سقوط ارزش پول ملی و اقتصاد بدون برجام پایان دهد، اما نهتنها وضعیت به ثبات و سامان نرسید، بلکه به مصداق «ازقضا سرکنگبین صفرا فزود» وضعیت اقتصادی بهویژه معیشت اقشار متوسط و پایین و آحاد مردم به بدترین شرایط ممکن رسید. البته توجیه دولت رئیسی آن بود که او وارث مشکلات دولت قبلی است و تا آن مشکلات حل نشود، نمیتوان به وعدهها و آن مشکلات متراکم و انباشته، جامه عمل پوشاند. حال شاید ادله و محاجات رئیسی معطوف به حقیقت و راستی آزمایی باشد و او را در برخی موارد باید واقعاً وارث مشکلات دولت قبلی دانست، اما چرا به بزرگترین معضل و مشکل جامعه یعنی گرانی کمرشکن و ویرانگر، توجهی نشده است و ریشههای آن همواره و طبق عادت به دستهای پنهان و تبهکاران و محتکران نسبت داده میشود؟ چگونه است که دولت رئیسی در شرایط یکدستسازی قدرت در سپهر سیاست ایران، قادر به شناسایی آن دستهای پنهان، تبهکاران و محتکران نیست؟ آیا این دستهای پنهان و تبهکاران و محتکران موجودات آسمانی و متعلق بهکرات دیگرند که دولت رئیسی و کارگزاران امنیتیاش قادر به شناسایی و دستگیری آن نیستند؟ اینکه اگر مردم ضعیف و اقشار کمدرآمد نتوانند همانند لاکچریبازها و اغنیا، به بهترین و مرغوبترین مواد غذایی از قبیل گوشت قرمز، مرغ و ماهی، میوه، سفرهای خارجی، دور همیها و جشن تولدها، خرید سیسمونی در ترکیه و تولد فرزند در کانادا دست یابند، چرا خرید بستههای ماکارونی آنهم نه با گوشت قرمز بلکه با سویا و همچنین خرید نان ساندویچ به قیمت حیرتآور برای مردم ضعیف از مقوله تکلیف مالایطاق شده است؟ فراموش نکنیم که ماکارونی برای اغنیا غذای فاخری نیست و اما برای اغلب خانوادههای کمدرآمد و آسیبپذیر همچون مائده آسمانی است و شاید هم برای رفع گرسنگی نتوانند به آن دست یابند. اینکه دشمن شماره اول ما یعنی آمریکا و نظام سلطه بابت پیشرفت و قدرت ما مخالفت دارد و دائماً در حال دشمنی و دسیسه است، آیا افزایش حیرتآور و غیرمعقول قیمت بستههای ماکارونی، نان و گوجهفرنگی را باید حاصل نقشه و دسیسه همین دشمن شماره یک ما دانست؟ نیک پیداست که این وضعیت و بحران قیمت ماکارونی و نان ریشه در درون دارد و نباید در زایش آن به دنبال فرضیههای پوسیده و نخ نمای دائی جان ناپلئونی گشت. قطعاً برای کشوری که در منطقه غرب آسیا، گوی سبقت ژئوپلیتیکی را از رقبای چون مجموعههای عبری- عربی ربوده، مردمش نباید درگیر بحران قیمتهای بستههای ماکارونی و نانهای مرسوم ایرانیان بر سفرههای خود باشند.