تأملی بر چرایی کاهش میزان مشارکت مردم در انتخابات
نتیجه تمامیت خواهی
همدلی| جلال خوشچهره _ سردبیر : بر اساس آخرین گزارشهای غیر رسمی که ایرنا بازتاب داده ، بیش از ۲۵ میلیون نفر از واجدین شرایط در انتخابات دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی و ششمین دوره مجلس خبرگان رهبری شرکت کردند. این عدد، مشارکت ۴۱ درصدی را برای این دوره از انتخابات رقم زده است.
پیش از برگزاری انتخابات اسفندماه، پیشبینیها از میزان مشارکت در انتخابات نگران کننده بود و برخی از سیاسیون، حضور مردم در پای صندوقهای رأی را کم فروغ توصیف میکردند و برخی پیش بینی کرده بودند میزان مشارکت در این دور از انتخابات نیز به مثابه انتخابات ۹۸ و ۱۴۰۰ پایین باشد.
البته هنوز هیچ آمار رسمی از سوی وزارت کشور و نهادهای نظارتی مرتبط با انتخابات درباره میزان مشارکت اعلام نشده به جز آنچه سخنگوی شورای نگهبان پیش از پایان زمان رأیگیری اعلام کرده و گفته بود؛ میزان مشارکت بالاتر از سال ۹۸ است. ادعایی که از سوی برخی رسانه های اصولگرا نیز تکرار شد اما نقض آن نیز شنیده شد.
برخی رسانههای اصولگرا گفتهاند؛ میزان مشارکت در انتخابات مجلس دوازدهم، از انتخابات سال ۹۸ بیشتر بوده است.
مشارکت در انتخابات سال ۹۸ برابر با 5/42درصد بود.
با این حال، خبرگزاری دولتی ایرنا نیز چند ساعت بعد از آغاز شمارش آراء، اعتراف، که مشارکت در این دوره از انتخابات ۴۱ درصد بوده است.
هرچند این اعداد و ارقام قطعی نیست و باید تا پایان شمارش آرا منتظر ماند اما درصورت تایید این خبر، مجلس دوازدهم رکورددار کمترین میزان مشارکت مردم در انتخابات خواهد شد.
تاکنون، رکورد کمترین میزان مشارکت مردم در انتخابات مجلس، به نام پارلمان یازدهم گره خورده بود. در این انتخابات ۴۲.۵۷درصد در سراسر کشور به پای صندوق رأی رفتند تا تکلیف ۲۹۰ نماینده مجلس را مشخص کنند.
هشدارهایی که پیش از این داده شد
اما چرا میزان مشارکت مردم در انتخابات 11 اسفند نه تنها در این روز بلکه از ماهها پیش از آن با گمانهایی در باره کاهش شمار رأی دهندگان قابل پیش بینی بود.
این گمان تنها از سوی منتقدان و یا مخالفان نظام سیاسی بیان نمیشد؛ بلکه اصولگرایان میانه رو نیز بارها هشدار داده بودند که با دست فرمانی که امور را میراند، نمیتوان به مشارکت گسترده مردم در انتخابات امیدوار بود. این گروه از هشدار دهندگان هم سو با منتقدان اصلاح طلب، بر این مهم اصرار داشتند که تا دیر نشده لازم است راههای آشتی با مردم بیاعتماد به روند امور در دستور کار حاکمیت قرار گرفته و عرصه برای حضور پر نفوذ و خرابکارانه روابط «مردم _ حاکمیت» از سوی تمامیت خواهان تنگ کند.
این نگرانی دو وجه داشت: نخست؛ تسویههای سیاسی تمامیت خواهان با رقیبانشان که در بیش از چهاردهه گذشته، آنان را از آنچه در سریر قدرت میخواستند به نسبت دور نگه داشته بود.
رویکرد تمامیتخواهان
رویکرد تمامیت خواهان، هرگز با نگرش جذب در قطار نظام نبوده است، بلکه بیش از هرچیز، پیاده کردن چهرههایی از قطار حاکمیت است که به زعم آنان «ناخودی» شناخته شده و به هرترتیب باید عرصه را از آنان خالی کرد. همین رویکرد سبب گوشه نشینی و انزوای چهرههایی شد که یا در شمار نخبگان ریشهدار نظام بودند و یا به لحاظ سابقه در امور اجرایی یا تقنینی، رویکردی واقعگرایانه به اوضاع کشور در دو سطح داخلی و خارجی دارند. این مهم بر دامنه تردیدها درباره انگیزههای تمامیت خواهان در نه تنها بخشی از طیفهای اصولگرا، بلکه اصلاح طلبان و تودههای مردم افزود. دوم؛ تمامیت خواهان به رغم توانایی و زیرکی در بیرون کردن رقیبان از صحنه اعم از اصلاح طلبان و اصولگرایان میانهرو، اما در یک کار به شدت ناتوان نشان داده شدهاند. این ناتوانی در دو وجه خود را بروز داده است: یکم؛ فقدان ایده قوی برای برون رفت کشور از مشکلات به ویژه اقتصادی و ترمیم روابط خارجی. دوم؛ ناتوانی در حتی اجرای آنچه که به عنوان سیاستهای راهبردی اعلام میکنند.
به این ترتیب، تعمیق چاله رکود تورمی در اقتصاد، ناتوانی در اجرای سیاستهای فرهنگی جذاب، تشدید شکافهای اجتماعی و طبقاتی، عدم دستیابی به اهداف منطقهای در سیاستخارجی، تن سپردن به روزمرگی در اعلام سیاستهای برون رفت از مشکلات برجسته شده در هر مقطع و مهمتر از همه، بینیازی از هرگونه تلاش برای نزدیک کردن خود با افکار عمومی و... به نگرانیها در باره کیفیت و کمیت مشارکت مردم در انتخابات دامن میزد.
نتیجه کار تمامیتخواهان
حاصل کار تمامیت خواهان در آستانه برگزاری انتخابات 11 اسفند سه بازتاب را میان سه گروه داشت: گروه اول، شماری بودند که از ابتدا رویکرد تحریم انتخابات را پیشه کرده و هرگونه رفتار حاکمیت برای جذب آنان ممکن نبود. این گروه از ابتدا تکلیف خود را با حاکمیت روشن کرده بودند. حاکمیت نیز در این باره نیازی به تلاش بیشتر نداشت. در این حال، رفتار تمامیتخواهان بسترهای لازم ذهنی و عینی را برای تبلیغ نگرشهایشان فراهم کرد.
گروه دوم، حامیان امیدوار به کارآمدی سیستم بودند. این گروه نیز به تلاش بیشتر برای جلب مشارکت نیاز نداشت. گروه سوم اما وضعی متفاوت از دو گروه دیگر داشت؛ گروه حامیان ناامید که سیاستهای تمامیت خواهان رفته رفته بر بی اعتمادی این گروه به نتیجه عمل آنان افزوده است. این طیف نه تنها اصلاح طلبان و اصولگرایان بلکه شامل بخش پرشماری از مردمی میشود که به قشر خاکستری شهرهاند.
پاسخ به چرایی کاهش میزان مشارکت در انتخابات را میتوان در این گروه سوم تفسیر و تحلیل کرد. هشدارها درباره نتیجه عمل تمامیت خواهان که از سوی همه طرفهای درون نظام سیاسی و برخی ناصحان از مدتها پیش داده میشد، در این باره مصداق پیدا کرده است.ممکن است تمامیتخواهان برخلاف دیگران، کاهش مشارکت در انتخابات را فرصتی برای آسان شدن کسب قدرت تلقی کنند، اما در اندیشه سیاسی یک امر مسلم است؛ این که تصاحب قدرت و بیرون کردن رقیبان از صحنه به هر ترتیب ممکن شرط لازم است، شرط کافی اما هنر تثبیت و استمرار داشتن کرسی قدرت است که این امر تنها با کارآمدی و داشتن ایدههای قوی برای مدیریت امور امکان پذیر خواهد بود.