دانشجوی تراز دانشگاه ایرانی!
محمدحسن علایی(جامعهشناس)دانشجوی ایرانی؛ نخبه خودآگاه به تاریخ و فرهنگ ایران است؛ دانشجوی نخبه ایرانی، بازیچه دست سیاسیون و رسانههای داخلی و خارجی نمی گردد. دانشجوی نخبه خودآگاه فرار را بر قرار ترجیح نمیدهد؛ می ماند و تحول میآفریند. نخبه فرهنگی، با فرهنگ و تاریخ خویش برخورد سطحی، شعاری و سرسری نمی کند؛ و میآموزد که تفکر در سایه تفکر ممکن است پس نهایت همت خویش را مصروف شناخت متفکرین و دستاوردهای فکری ایشان میکند. من دانشجویی را به جان آزموده ام؛ حالا از دوستان دانشجوی خویش میپرسم؛ آیا به فکر اجتهاد در عرصه فرهنگ افتاده اند؛ آیا به صرافت طبع دریافته اند که کدام استاد را به کدام استاد باید ترجیح داد؛ به این اسامی و مقولات توجه کنید: ایران باستان؛ اسلام؛ تجدد؛ توسعه؛مدرنیته؛ شریعتی؛ سروش؛عبدالکریمی؛دموکراسی؛جامعه مدنی؛نظریه اجتماعی... آیا دانشجوی نخبه میتواند مجتهدانه درخصوص این نامها و مقولهها نظر دهد؛ بگذارید تعارف را کنار بگذارم؛ تفاوت بارز تحلیلهای دانشجویی با تفاسیر رسانههای زرد و حرفهای کوچه و بازاری در چیست؟!به این وجه تمایزات بی اعتنا نباشیم؛ دانشجوی فرهیخته در ابراز نظر باید متمایز ظاهر شود؛ ایضا در مقام اعتراض و انتقاد؛ وبالاتر از همه باید به عرصه خطیر تشخیص مسئله و حل مسئله ورود کند.دانشجوی نخبه را ایدئولوژی راهبری نمیکند؛دانشجوی نخبه سرسپرده نیست؛ عدالتخواهی و آزادیخواهی را با عنایت به لوازمات آن طلب میکند؛ به توسعهنیافتگی تاریخی ایرانیان خودآگاهی دارد؛ به فرماسیون های اجتماعی متضمن جامعه مدنی می اندیشد، کتاب میخواند و کتاب میخواند و کتاب میخواند.در همین حوادث اخیر هم مع الاسف شاهد خشونت ورزی ها و خردستیزی های کثیری بودیم که حاکی ازعقلانیت گریزی در میان طرفین تقابلات بود؛ در این میان دانشجو میتواند با آگاهیبخشی و توسعه گفتمانهای میانجی مطالبات مردمی را نمایندگی کند.همه عشق خویش را در پایان سخن نثار دانشجویان ایران عزیز میکنم و امیدوارم فردای ایران به دست ایشان رقم بخورد؛ دانشجوی ایرانی به تعبیرهایدگری همان دازاینی هست که در اگزيستانس خویش به ایرانیت خویش؛ به تاریخ و فرهنگ و حکمت خویش خودآگاه است؛ و با هوشیاری تمام به سرنوشت مدینه و جامعه خویش میاندیشند و با تمام وجود به ایران و ایرانی عشق میورزد؛ درود بر این دختران و پسران جوان؛ این منادیان تحولخواهی و هستی بخشی.