غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


مفتون امینی پس از 70 سال شاعری در 96سالگی درگذشت

پایان نسل طلایی شعر نیمایی

همدلی|  در میانه‌های جنگ حس‌های دوگانه از باخت تیم ملی فوتبال ایران مقابل آمریکا، حذف از جام جهانی 2022 قطر، هنرنمایی رشک‌برانگیز تیم ملی فوتبال ژاپن، بازدید سرخوشانه کارلوس کی‌روش از کاخ سعدآباد در روزهای استعفای سرمربیان مکزیک و بلژیک و البته گردن‌کشی لشکر خبرنگاران بی‌ربط اعزامی به قطر، خبر آمد قلب یکی از شاعران برجسته معاصر ایران‌زمین از تپش ایستاد. 
«یدالله مفتون امینی» ۲۱ خرداد سال ۱۳۰۵ در شهرستان شاهین‌دژ استان آذربایجان غربی به دنیا آمد. 
دانش‌آموخته رشته حقوق قضایی از دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. در آغاز شاعری کلاسیک و کهن‌پرداز بود اما بعدها به شعر بی‌وزن و قالب‌های نوپردازانه روی آورد. علاوه بر فارسی، شعرهایی به زبان‌ ترکی نیز سرود و با شاعرانی چون شهریار، رهی‌ معیری و فریدون مشیری هم‌نشینی داشت.
مجموعه‌های «دریاچه»، «کولاک»، «انارستان»، «عاشیقلی کروان»، «فصل پنهان»، «یک تاکستان احتمال»، «سپیدخوانی روز»، «عصرانه در باغ رصدخانه»، «شب ۱۰۰۲»، «من و خزان و تو»، «اکنون‌های دور»، «نهنگ یا موج»، «از پرسه خیال در اطراف وقت سبز»، «جشن واژه‌ها و حس‌ها و حال‌ها»، «طلایی/ خاکستری/ رگبار»، «گزینه اشعار»، «آجی چای» و «مستقیم تا نرسیده به صبح» از جمله آثار انتشاریافته او هستند؛ شاعری که به اندازه بزرگانی چون نیما یوشیج، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و فریدون مشیری شهرت نیافت اما 70 سال با شعر و ادب زیست و کارنامه‌ای درخشان بر جای گذاشت.
جنگ جهانی اول و دوم، اشغال ایران و حکومت پیشه‌وری در تبریز را به چشم دید و با احمد قوام، محمد مصدق، نیما یوشیج و جعفر پیشه‌وری دیدار کرد. حافظه شعر معاصر ایران بود و می‌توانست تاریخ شفاهی و فراز و فرود شعر این دوره را مرور کند. یدالله مفتون امینی را روزگاری با نام «محزون» می‌شناختند. 
خودش در این باره گفت: «می‌خواستم شعری را در «روشنفکر» منتشر کنم با نام «محزون» که گفتند محزون چیه؟! اسم دیگری را انتخاب کنید و سرانجام آن شعر را فریدون مشیری با نام یدالله مفتون امینی چاپ کرد و کم‌کم آن یدالله را برداشتند و مفتون امینی ماند. خلاصه جناب مشیری این نام را برای ما باب کرد».
او با انتشار نخستین دفتر شعرش به نام «دریاچه» در سال ۱۳۳۶ فعالیت جدی شاعری را آغاز کرد. البته آشنایی او با شعر به دوران حضور در مکتب‌خانه برمی‌گردد: «من از همان دوره‌ دبیرستان استعداد شعر داشتم. از مکتب، آموختن را آغاز کردم و تا حدود ۹‌ سالگی در روستا بودم. بعد  به تبریز آمدم. از مکتب که شروع کردیم به خواندن، به فاصله‌ خیلی کمی «شاهنامه» و «گلستان» را خواندیم. در تبریز کلاس هفتم، هشتم آن موقع و به معنایی، دبیرستان الان که بودم، شعر می‌گفتم اما شعر نبود؛ نظم بود. دفترچه‌های 16برگی به نام «دفتر سبز» بود که من آن را برمی‌داشتم و به شکل منظوم، دفتر را پر می‌کردم از نام پرنده‌ها، گل‌ها، شهرها و... که نوعی شروع برای من بود. این تجربه‌ها در 16 سالگی‌ام است».
به پایتخت آمد تا وکیل شود اما بعد به این نتیجه رسید وکالت کار او نیست و به جمع بچه‌های شاعر راه یافت: «هر روز صبح ما در محل «تئاتر نو» در کافه فیروز جمع می‌شدیم و به خواندن و بحث کردن در رابطه با شعر نو می‌پرداختیم؛ چنان‌که به این گروه پیاده‌نظام شعر نو گفته می‌شد. محمد زهری که کتاب اولش«جزیره» را منتشر کرده بود، سردسته‌ ما بود. همچنین نصرت رحمانی که کتاب «کوچ» از او به چاپ رسیده بود. پس از آن نیز ما هم مجموعه شعرهایی منتشر کردیم و در واقع می‌توان گفت شروع واقعی شعر نو از همین این دوره رخ داد. پس از آن، شاعرانی چون یدالله رؤیایی، منوچهر آتشی و رضا براهنی در شعر نو ثابت شدند، البته از ما شعرهای بهتری می‌گفتند؛ ولی شروع واقعی شعر نو با آنها نبود».
او معتقد بود نیمایی‌های واقعی در برابر غزل‌سراها و نیمایی‌های غیرواقعی هویت مستقلی برای خودشان قائل بودند: «از نخستین کتابم که چاپ شد، مشی نیمایی را دنبال کردم. اولین کتابم سال ۱۳۳۶ چاپ شد. دومین کتابم هم به نام «کولاک» سال ۱۳۴۴ چاپ شد که آن هم خیلی گرفت و رضا براهنی هم بر آن نقد نوشت. البته بنده بعدها از رهی معیری، فریدون مشیری و دیگران فاصله گرفتم و از سال ۴۲، ۴۱ با همان نیمایی‌های واقعی حشر و نشر داشتم. به اعتقاد من، نیمایی‌های واقعی یکی‌ منوچهر آتشی بود و محمدعلی سپانلو. شعرهای اولیه‌ی احمدرضا را قبول دارم اما شعرهای این اواخرش را نه. دیگر اسماعیل شاهرودی بود، نصرت رحمانی و محمد زهری، این‌ها نیمایی‌های درست بودند و همچنین برخی از شعرهای سیاوش کسرایی که شبیه نادر توللی نبود».
کامیار عابدی پژوهشگر و منتقد ادبی، مفتون امینی را جزو شاعران جوان دهه ۱۳۲۰ می‌دانست، یعنی شاعرانی که دهه ۱۳۲۰ شروع به فعالیت ادبی و شعرگویی کردند: «او آخرین نفر از نسل طلایی دهه ۱۳۲۰ بود. این شاعران معمولا از کسانی بودند که دهه ۱۳۰۰ به دنیا آمده و در دهه ۱۳۲۰ وارد دوره جوانی شده و فعالیت ادبی خود را آغاز کردند؛ هوشنگ ابتهاج، اسماعیل شاهرودی، محمد زهری، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، سهراب سپهری و بسیاران دیگر جزو این نسل بودند. همه آن‌ها به نوعی به نیما علاقه داشتند یا به تدریج به نیما علاقه پیدا کردند. همه این شاعران یک ویژگی مشترک دارند؛ این‌که، دوره‌ای به شعر سنتی یا نوسنتی توجه نشان دادند و سپس به تدریج وارد شعر نیمایی شدند و در زمره دوستداران و پیروان سبک نیما قرار گرفتند».
سرانجام یداله مفتون امینی در 96 سالگی درگذشت؛ مردی که احمد شاملو برایش سرود: «ای کاش آب بودم... گر می‌شد آن باشی که خود می‌خواهی... آدمی بودن... حسرتا! مشکلی‌ست در مرزِ ناممکن. نمی‌بینی؟» و او را «وسواس مهربان شعر» خطاب کرد.