بعد از این همه سال جایگاه اقناع افکار عمومی در میان مسئولان کجاست؟
بازی رسانههای داخلی در زمین دشمن
همدلی| علی نامجو: مسئولیت رسانههای حاکمیتی از جمله صدا و سیما و مجلات و روزنامهها و خبرگزاریهای قدرتمند مرتبط با ارگانها و نهادهای ویژه در بیاعتمادی ایجادشده میان مردم و تحقق یک دوقطبی کشنده در این روزهای کشور چه زمانی باید مشخص شود؟ آیا اساسا این شخصیتهای حقوقی و مدیران حقیقیشان با سخنانی که در موارد بسیار پر از مجازهای آزاردهنده است، بنا دارند گناه خودشان را بپذیرند و دستکم اگر به زبان نمیآورند، بابتش شرمنده باشند؛ البته به شکلی که بتوان این شرمندگی را در رفتار آنان دید و شاید در آن صورت از سر تقصیراتشان به عنوان مردمی که حق الناسشان را بر گردن دارند، گذشت؟ جریانهایی که در دهههای گذشته، نو به نو شعار وحدت دادند و از لزوم حفظ یکپارچگی جلوی دوربین و در رسانههای اینترنتی و مکتوب گفتند و البته فقط گفتند و گفتند و در عمل یک طومار بلند و پر از خالی را پیش روی ما گذاشتند.
در طول هفتههای گذشته به حق بسیاری از صاحبنظران به تاثیر رسانههای خارجی انگلیسی یا فارسیزبان در به خشونت کشیده شدن اعتراضات مردمی سخن گفتند و به نظر میرسد هیچ انسان عاقل و اهل اندیشهای (در حد معمول) شیطنتهای برنامهریزیشده و نقشههای از سر دشمنی این رسانهها را خواب و خیال نمیبیند و بدون شک به تاثیرگذاریشان صحه میگذارد.
در این میان اما یکی از مهمترین بخشهایی که به نظر میرسد در طول چند ده روز گذشته مغفول مانده یا دستکم ناگفته گذاشته شده است، گناه یا حداقل خطای عمیق و راهبردی رسانههایی است که به نام دفاع از انقلاب و ایران تا توانستند بر طبل تفرقه کوفتند و تا جان در تنشان بود بین خودشان و مردم خطی پررنگ کشیدند، خود و نزدیکانشان را خودی خواندند و دیگران را غیرخودی و مزدور و وطنفروش نامیدند.
اشکال در این طرز فکر چگونه عیان میشود؟ با تورق تاریخ معاصر و به ویژه تاریخ دفاع مقدس؛ آنگونه که 4 دهه قبل و در کوران جنگ تحمیلی جوانانی پا به میدان جبههها گذاشتند و از جانشان برای حفظ میهنمان گذشتند که با تصاویر ترسیمشده از سوی رسانههای پیشگفته، تفاوتی عمیق داشتند؛ تفاوتی از زمین تا آسمان.
در آن ایام هم با آدمهایی روبهرو هستیم درست شبیه به کسانی که امروز دارند در این کشور نفس میکشند؛ زنان و مردان و جوانان و پیرانی که از عزیزترین داشته خودشان یعنی جان گذشتند و رفتند تا ایران بماند و ما بمانیم. آنان در مقایسه با آنچه این گروه میگویند که هیچ در قیاس با یکدیگر نیز شکل و شمایل و ظاهر گوناگون و متفاوتی داشتند و بر همین اساس هم هست که نمیشد از روی ظاهرشان تشخیص داد در دل و جان حب وطن دارند یا نه تا وقتی که به خط میزدند، در میدانهای مین خودشان را زمینگیر میکردند تا همرزمانشان پیشروی کنند یا سپر بلای دیگر رزمندگان میشدند و از جان شیرینشان میگذشتند.
در این روزها هم اوضاع همچون همان ایام است؛ گروهی با شکل و شمایل و ظاهری خاص عنوان ویژهای دست و پا کردهاند و شدهاند خودی و طبیعی است که خیل بزرگی از مردمان این ملک در این تقسیمبندی غیرخودی خواهند بود. با این توضیح اما در روز موعود مشخص نیست این گروه پای کار این کشور بمانند یا همان کسانی که گروه نخست برچسب وطنفروش و غیرخودی و برانداز به آنان زدهاند.
آیا وقت آن نرسیده که رسانههای مرتبط با جریان انقلابی شیوه کلامی خودشان را تغییر بدهند و از دریچهای نو به جهاد تبیین نگاه کنند؟ بهتر نیست به جای تیترهای توهینآمیز و تحقیرکننده در روزنامههایشان که فقط و فقط در این روزگار کارکرد موتور نفرتپراکنی را پیدا کرده و با واکنشهای تندی از سوی برخی افراد مرتبط با جریان خود آنان هم رو به رو میشود، طرحی نو در اندازند و به جبران همه کمکاریها و هدر دادن بودجههای قابلتوجه، گفتمان دوستی و آشتی را بین جوانان و پیران و زنان و مردان این سرزمین آغاز کند؟
خدای متعال به میان؛ کدام یک از شما از یاد برده ماجرای سپیده رشنو و شیوه پرداختن رسانه ملی به آن داستان را؟ آیا همان یک غائله برای اینکه صدا و سیما نشان بدهد به معنای واقعی کلمه، رسانه ملی نیست، کافی نبود؟
نمیشود که همه گناهها را به گردن ایران اینترنشنال و بیبیسی و من و تو و رسانههای انگلیسی زبان دشمن ایران انداخت؟ اگر همین چند شبکه توانستهاند ذهن و فکر چندده میلیون جوان و پیر و زن و مرد ایرانی را به خود مشغول کنند، نباید بپرسیم پس این چندده رسانه حاکمیتی با بودجههای قابل توجه در طول این چند دهه به شکل خیلی خیلی محترمانه دقیقا مشغول انجام چه کاری بودهاند؟
چطور میشود از قدرت و اقتدار خودمان سخن بگوییم (که البته در بسیاری از موارد هم حق است) اما چهار پنج شبکه فارسیزبان که به جز بیبیسی بقیه آنها هم در زمینه استانداردهای رسانهای از آخر اولاند، بتوانند خیابانهای کشورمان را برای چندده روز اینطور به هم بریزند؟
آیا وقت آن نرسیده که مسئولان جمهوری اسلامی ایران دستها را به نشانه تسلیم در مقابل ناتوانیشان در اقناع افکار عمومی بالا ببرند و اعتراف کنند در طول این چهار دهه نتوانستند از ابزار رسانهای به درستی استفاده کنند و حالا تصمیم گرفتهاند رسانه را از نو فهم کنند و برای توضیح به افکار عمومی و اقناعش دستکم از این پس ترهای خرد کنند؟
وقتی مقام رهبری در سخنان خود به اهمیت فعالیت رسانهها در دنیای امروز و تغییر شکل جنگهای نوین با اسکادرانی رسانهها اشاره میکند، یعنی به عنوان شخص اول مملکت جایگاه و تاثیرگذاری رسانه را فهم کرده اما واقعا مسئولان جمهوری اسلامی در سطوح دیگر اساسا ارزشی برای فعالیت حرفهای رسانه و اقناع افکار عمومی قائل هستند؟