از دیگری تا دیو و دَد
در هر جامعه انسانی، طیفهای مختلفی از افراد با آرا و عقاید و افکار و باورهای گوناگون در کنار هم زندگی میکنند. تفاوتهای سبک زندگی و هنجارها نیز در نتیجه گوناگونی اولیه از بدیهیات زندگی انسانهاست. تمام این تفاوتها، در قالب سازوکارهای عرفی و قانونی زندگی اجتماعی گرد هم آمده و هم افزایی توان اجتماعی در نتیجه آن پدید میآیند. این، شرایط یک جامعه نرمطبیعی است. اما در شرایط بحرانی، قضیه صورت دیگری مییابد.
وقتی بحران بر جامعهای حاکم میشود، سازوکارهای معمول اجتماعی براثر عامل بحرانزای داخلی/خارجی از کارکرد مناسب خود خارج میشوند. در این شرایط، مرزهای بین افراد یا گروهها، بسته به اینکه در چه قسمتی از بحران قرار گرفتهاند شروع به پر رنگ شدن میکنند.«ما» از ضمیر جمع مورد استفاده برای کل جامعه به گروه مشخصی از افراد با اشتراکات بیشتر تغییر ماهیت یافته و «آنها» مرجع ضمیر خود را نه در برون جامعه، که درون آن می یابد. با ادامه بحران،این افتراق بیشتر و بیشتر میشود. در این شرایط، اگر سازوکارهای مقابله با بحران به درستی عمل نکرده و دمای التهاب در جامعه رو به تزاید گذارد، این افتراق به دشمنی تبدیل میشود.«ما»ی هر گروه، «آنها» را خصمپنداری کرده و شروع به اعلام برائت از آن و تمامی اشتراکات موجود میکند. در این شرایط، نقش رسانههای مختلف اعم از رسانه رسمی، فراگیر و شبکههای اجتماعی در حاد شدن وضعیت تعیین کننده است.شرایطی که این روزها در کشور شاهد آن هستیم و به ویژه آنچه پس از اولین مسابقه تیم ملی فوتبال در جام جهانی مشاهده شد، شرایط حاد و منحصربه فردی است. رسانههای فعال با کژکارکردی ناشی از سیاستگذاری غلط، چنان تصویر نادرستی به مخاطبان خود مخابره کردهاند که عملا هر گروه جامعه، گروه مقابل را نه تنها به عنوان هم وطن، بلکه حتی تحت نام انسان قبول نداشته و او را طرد کرده از وی برائت میجوید.این وضعیت، عواقب بسیار خطرناکتری از تشویق تیم فوتبال کشور بیگانه در خیابانهای شهر دارد. خشونت افسارگسیخته، استفاده از تمامی امکانات برای حذف «دیگری» که حالا به مدد تصویرسازی رسانهای به «دیو و دَد» بدل شده است و تهدید تمامی افرادی که در میانه ایستادهاند، نوید بروز شرایط خطرناکی در آینده نزدیک را میدهد. خشونتی که بر یکدیگر روا میداریم، نفرتی که تنها با نابودی طرف مقابل سیراب میشود، حرکت به جهتی که تنها چشمانداز آن وجود «ما» و محو «آنها»ست، فقط و فقط به انهدام اجتماعی مجموعه انسانی کشور منجر خواهد شد. این وضعیت، برای هیچ صاحب خِردی پذیرفتنی نیست. آنچه هر کدام از ما به سهم خود در این معرکه میتوانیم انجام دهیم، پافشاری و برجسته کردن اشتراکاتی است که همه ما را به عنوان افراد یک آب و خاک و اعضای یک فرهنگ به یکدیگر پیوند میدهد. این که به هم یادآوری کنیم که «هموطن» ولو خطاکار، «زامبی» نیست و هدف هیچ یک از ما نبایست حذف و محو دیگری باشد؛ زیرا در پایان این راه نه «ما» و نه «آنها» هیچ یک بر جا نخواهیم ماند. این که از یک مجموعه خصم یکدیگر، در نهایت چیزی برجا نخواهد ماند جز زمین سوخته و خانه ویران. اینکه سقف اگر ویران شد، برسر همه آوار میشود. البته که تکلیف رواداری و تحمل بر آنکه قدرت بیشتری دارد، بیشتر است. اما این را بدانیم که هر کدام از ما برای امحای تصویر نادرست «دیو و دَد» در محیط و اطرافیانمان مسئول هستیم و این نه تنها یک مسئولیت اخلاقی، که مسئولیت مدنی و مسئولیت اجتماعی است و برای بقای جامعه و آب وخاکی که بدان تعلق داریم، ضروری. «چو ایران مباشد تن من مباد» فقط برای جنگیدن برابر دشمن نیست. گاهی لازم است با ذهنیت نادرست خود و دیگران پنجه در پنجه بیافکنیم تا این وطن دوباره وطن شود.