حوادث تلخ کنونی و یک سناریوی محتمل (1)
محسن اوركى کوهشور- اعتراضات و ناآرامیهای شهریور ۱۴۰۱ و تداوم آنها تاکنون موجب خسارت و صدمات مادی و معنوی غیرقابلجبرانی همچون از دست دادن سرمایههای اکنون و آیندهی کشور از جمله کودکان، نوجوانان و جوانان این سرزمین شده است که گویی سر باز ایستادن ندارد و هر روز با پر کشیدن کبوتران معصومی چون « کیان پیرفلک» جان انسان را برافروخته، وجدان بشری را سوخته و هر دیندار و آزادهای را از شدت غم و اندوه سر در گریبان و مغموم میکند. در تحلیل و تجزیه ریشهی این یافتهها که هر کدام از منظری واجد توجه و درخور تأمل و تعمق میباشند، انواع عوامل، متغیرها و گزارهها را مؤثر دانستهاند؛ از اینکه نسل متولد شده در نیمهی دوم دههی هفتاد و دههی هشتاد هجری شمسی به دلیل بیاعتنایی به آنها و خواستههایشان موتور و پیشران این ناآرامیها و اعتراضات بودهاند، زنان و دختران بخش غیرقابل اغماض و سرعتدهندهی آن بودهاند، همگی سری نترس دارند، مطالبات ترکیبی و متنوع در آن نسبت به گذشته که بعضأ فقط رویکرد سیاسی یا اقتصادی داشته بیشتر به چشم میآید، رنگ و وزن فرهنگی و اجتماعی در آن بیشتر به نظر میآید، بالا رفتن سطح عمومی سواد و تا افزایش سطح آگاهیهای سیاسی و اجتماعی جامعه ... و خیلی متغیرها و مؤلفههای دیگر که همه در جای خود درست و بخشی از حقیقتاند، را شامل میشوند. اما آنچه تا حدودی با واقعیت فاصله دارد و بهخاطر همین نگاه هم یافتن راه حل را برای این وضعیت دشوار مینماید گزارهی « انقطاع یا شکاف نسلی و گفتمانی» است که به کرات هم از سوی مسئولین و هم بعضأ از سوی اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی بیان و اقامه میشود که نمیتواند صد درصد دقیق، اقناع کننده، جامع و مانع باشد؛ مگر اینکه احتمالأ بخواهیم موضوع را از وادی عقل و تدبیر به عالم تخیلات احاله و ارجاع دهیم. اینکه بگوییم این نسل و کنشگران از جایی دیگر هبوط کرده و بهیکباره ما با جوانانی بین ۱۸ تا ۳۰ سال مواجه شدهایم که زبان ما را نمیفهمند، قدرت تعامل با آنها را نداریم و باید کسی یا پیامبری از همین نسل فرو فرستاده شود تا زبان آنان را بفهمد و به گفتگو و مفاهمه با او تن در دهند و خود و جامعه را از آنچه انتظار دارند راضی، خرسند نموده و از تنش وارهانند. از منظر روانی، روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی سیاسی کنار آمدن با این گزاره قدری دشوار است مگر اینکه بخواهیم با توسل به این گزاره مسئولیت را از دوش خود و دیگران برگرفته و به ناکجاآباد احاله دهیم. مگر میشود طفلی در خانواده بدنیا آید، رشد و نمو نماید و از تأثیر و تأثر خانواده، خصوصیات ارثی والدین، تأثیر رفتار همسالان، جامعه و آنچه دور و بر او را احاطه کردهاست بری، بدون تاثیر باشد؟ اساسأ نقش و جایگاه خانواده، مدرسه، جامعه و حکومت را کجای این پدیده باید دید؟ آیا نقش نسلهای قبلی خصوصأ پدر و مادر، آموزگاران، دبیران و اساتید دانشگاه در تکوین شخصیت و جامعهپذیری این جوانان را میتوان نادیده گرفت؟ آیا حکومت و حکمرانان، و کارآمدی یا ناکارآمدی آنان در این وضعیت مؤثر بوده است؟ وضع و اجرای قوانین بالادستی و موضوعه چه نقشی در واگرایی و عدم پذیرش فرمانهای فرهنگی در این قشر جوان و مورد مناقشهی امروز داشته است؟چنانچه به این پرسشها پاسخی در خور و علمی داده شود و متغیرهای فوق(نفیأ و اثباتأ) بر این وضعیت اثر داشته باشند، آنگاه این پرسش مطرح میشود که آیا عوامل فوق که طی زمان در تکوین شخصیت این جوانان و وضعیت جدید نقش داشتهاند قادر و حاضر به گفتگو و مفاهمه با این جوانان هستند؟ چنانچه پاسخ به این پرسش مثبت باشد آیا حاضرند دست از گفتمان«خودبسندگی» و یکطرفه بر داشته و یا حداقل از موضع کمی برابر با آنها گفتگو کنند؟اگر بر سیاق برخی که معتقدند تنها انقلاب سایبری، رسانهها و پلتفرمهای اجتماعی از جمله تلگرام، واتساپ، اینستاگرام و توییتر و یا انواع دیگر پلتفرمهای خارجی، یکسره بانی و باعث وضعیت کنونی و تقابل با هنجارها و ارزشهای مستقر شدهاند، باز این سئوال پیش میآید که نقش ما در کجای ماجراست؟ چرا و چگونه است که این پلتفرمها در کشورهای مبدأء باعث ناآرامی و تکانههایی از این سنخ نشدهاند و سیستمهای سیاسی این کشورها دچار مشکل و معضل نشدهاند؟
کارویژههای حکمرانان در حکومتهای مردمبنیان و ملتپایه ارتباط مستمر، پیوسته و دایم، گفتوگو و مفاهمه با جامعه برای احصاء و یافتن مسائل و مشکلات اجتماعی و اقتصادی و حل آنها در زمان، پیشگیری از انباشته شدن و تبدیل این مسایل و مشکلات به معضلات اجتماعی، سیاسی، امنیتی و ایجاد فاصله و عدم اعتماد بین حکمرانان و مردم است.
این ویژگی و کار ویژه به طریق اولی نزد حکمرانان دانشباور، قانونمدار، اخلاقمدار و دینمدار واجد توجه، حساسیت، دقت و وسواس بیشتر است؛ از این روی که اینان علاوه بر اعتبار مردمی خود وثیقهی مهمی چون دانش، قانون، اخلاق و دین را در نزد مردم به ودیعه گذاشتهاند. مؤلفههایی چون دین، دانش، قانون، اخلاق و قرادادهای اجتماعی و فرهنگی سرمایههای بینبشری، بیندینی و یا بهطور کلی بینفرهنگی هستند که در طول تاریخ موجب دوام و قوام زندگی خصوصی و اجتماعی انسان بوده و حیات بشری به این سرمایهها وابسته بودهاست. برای حفظ و کارآمدی این سرمایهها همه آحاد جامعه از جمله افراد به عنوان سلولهای زنده اجتماعی، نخبگان و حاکمان مسئولیت و وظایفی به عهده دارند که در صورت عدم ایفای نقش خود موجب تزلزل، از بین رفتن همبستگی و نظم اجتماعی خواهد شد.سیر حوادث ۴۳ سال گذشته حاکی از ایفای کامل و حتی ورای طاقت و ظرفیت مردم عزیز کشورمان بوده است، از هزینههای مادی و معنوی جنگ ۸ ساله با عراق گرفته تا تحمل هزینههای بازسازی جنگ که هنوز روی دست بخش بزرگ و نجیبی از مردم مانده تا دادن هزاران شهید، آزاده، جانباز، ایثارگر و مفقودین عزیزی که هنوز چشمهای خسته انتظار آنها را میکشند؛ خانوادهای را نمیتوان یافت که در این واقعه بهرهای و صدمهای ندیده باشد. در صحنههای تعیین سرنوشت و انتخابات تا توانستهاند فعالانه مشارکت نموده و با وجود سختیها و موانع فعالانه و کاملأ مدنی شرکت کرده و ایفای نقش و مسئولیت نمودهاند.نخبگان فکری و ابزاری جامعه هم هریک به فراخور توان و موقعیت در ایفای نقش و مسئولیت خود تا توانستهاند به حکمرانان و کارگزاران حکومت به منزلهی چراغ راهنما و نصیحت گران دلسوز نقش اجتماعی و سیاسی خود را با هزینههای فراوان، انجام وظیفه کردهاند؛ اما در مقابل باید دید سهم حکمرانان و کارگزاران حکومتی و نقش آنها در انسجام و همبستگی اجتماعی که به مراتب چندین بار بیشتر از سهم مردم و نخبگان است و حتی به منزله اساس و بنیاد این شالوده است، به چه کیفیتی ایفاء شده است. چرا که تمام ابزار سرزمینی اعم از مردم، حاکمیت ملی، منابع اقتصادی و انسانی را حکمرانان تمامأ و یکجا دارند. حکمرانی خوب یا «انجام امور و اقداماتی برای نزدیکی بیشتر مردم و حاکمیت و پیشگیری از اقداماتی برای ایجاد بیاعتمادی بیشتر مردم و حاکمیت»، چگونه و با چه کیفیتی محقق شده است؟ این پرسش مطرح است که آیا حکومت با توجه به امکانات و اختیارات و نقش اساسی که بر عهده داشته و دارد در انجام این وظیفهی اساسی اما در عین حال سهل و ممتنع موفق و بری از قصور یا تقصیر بوده است؟روندهای طی شده طی ۴۳ سال بعد از انقلاب نشانگر نمود اختلاف برداشت مردم و نخبگان و سوءتفاهم ایندو با حاکمیت در ایفای نقش« حکمرانی خوب» در دورههای مختلف بوده است که با صرف نظر از برخی اشکالات و نارضایتیهای کوچک و کمدامنه در برخی مقاطع به برخی از فرازهای مهم و تأثیرگذار در شکلگیری تدریجی وضعیت کنونی ازجمله: چالشهای انتخابات خرداد ۷۶، انتخابات ریاست جمهوری۸۸، تجمعات ۹۶ در مشهد و گسترش دامنهی آن در دیگر شهرها، گرانی یکباره بنزین و سقوط هواپیمای مسافربری در آبان ۹۸ و اعتراضات کنونی یعنی از شهریور ۱۴۰۱ تا کنون میتوان اشاره کرد. که اگر نگوییم صد درصد بلکه در اکثر قریب به اتفاق این رویدادها ریشه نارضایتی در نپرداختن درست و حل بهموقع مسائل اجتماعی، اقتصادی و در بدکارکردی و تأخیر سیستم سیاسی در اقدامات لازم و عدم پیشگیری از برخی اقدامات داشتهاست. به هر میزان که از مبدأ انقلاب اسلامی در بهمن ۵۷ دور شدهایم این اختلاف برداشت و سوءتفاهم بیشتر و بیشر شده است. در این سوء تفاهم بین مردم، نخبگان و حاکمیتتمام قشرهای جامعه از جمله روحانیون، دانشگاهیان، خانوادههای شهدا و ایثارگران، دانشجویان، فرهنگیان، بازنشستگان، زنان و جوانان با سهمی کم وبیش مشابه نقش و حضور داشتهاند و به بیانی همانهایی که در ۱۲ فروردین ۵۸ به میزان بالای ۹۸ درصد به جمهوری اسلامی رأی داده بودند در گذر زمان خود و فرزندانشان در برابر گفتمان مسلط بعضأ بیتفاوت و در پارهای مواقع در مقابل آن ایستادهاند و این نشانه و شاخص مثبت و خوبی برای توفیق جمهوری اسلامی در ارائهی یک حکمرانی خوب نبوده است.زمانی که جامعه متوجه ناکارآمدی، کژتابی و سوء استفاده از اعتماد وسرمایههای احتماعی خود شود، آنگاه است که خیلی سخت و مشکل خواهد شد که دولتی ولو خیلی قدرتمند و بااقتدار، توان برگرداندن التفات و توجه دوباره به این سرمایههای مخدوش شده را داشته باشد و رویگردانی جامعه و قهر، طغیان و فرمانپذیری وی را مجددأ از فرمانهای فرهنگی به سامان آورده و میسور سازد؛ مگر و تا زمانی که قصور و یا تقصیر هر یک از کنشگران اجتماعی اعم از مردم، نخبگان و حکمرانان مشخص گردد و سهم هریک از این کنشگران برآورد شده و تلاش دراصلاح آن صورت گیرد وگر نه این خشم که در دایرهای بسته و مخرب نمود پیدا کرده است سری به باز ماندن و آرامش نخواهد داشت. (ادامه در شماره بعد)