غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نامه‌ای به آقای ماکیاولی (1)

علی مندنی پور:  به‌رسم شما فرنگی‌ها بدون تعارف و به‌دوراز حاشیه‌پردازی مرسوم در فرهنگِ دیار مردمان سرزمینِ پارس، یکسره وارد متن می‌شوم.
جناب ماکیاولی! چندی پیش، یادداشتی کوتاه نوشتم خطاب به جمعی از جوانان دردمند که به هوای آزادی، گِرد هم آمده‌ و در دنیای مجازی در قالبِ پیغام‌وپسغام، شب را به‌روز و روز را به شب رسانده و از این رهگذر، سنگ برابری، برادری، دموکراسی، حقوق بشر، قانون مداری، نظم و امنیت، کرامت انسانی و عشق و محبت به همنوع را به سینه زده و در دالان دراز و پرپیچ‌وخم، امّا خطیر و پرخطرِ شبکه‌های مجازی، این معجزه‌گران هزاره سوّم و پیامبران پرسرعت عصر ارتباطات و انفجار اطلاعات که تصوّر کارکرد معجزه آساشان بسان شمشیری دولبه در دو نقشِ کاملاً ناهمگون و متضاد؛ یکی در جامه «مصلحی آبادگر» و دیگری در پوستین «هیولایی ویرانگر» هرگز در ذهن و فکر شما- که چه بگویم، حتّی در مخیّله پیشگوی اعجوبه‌ای چون نوستراداموس هم - نمی‌گنجد. در این یادداشت فرصتی دست داد تا یادی از شما و اثر پررمزوراز و بحث‌برانگیزتان «شهریار» داشته باشم. اثری که داستان «فیلِ در تاریکی» از مولانای ما را در ذهن‌ها متبادر می‌کند.
پیشاپیش بی‌مناسبت نمی‌دانم نکته‌ای را یادآور شوم و آن اینکه شباهت نزدیکِ اصطلاح «معجزه گران هزاره سوّم» در این یادداشت با اصطلاح «معجزه هزاره سوّم» عنوان عاریتی که در وصفِ حضرتِ استاد دکتر محمود احمدی‌نژاد- همو که صاحبِ کرم بود و کرامت و مدّعی پروپاقرص اداره‌ جهان پرتلاطم امروزی –به‌کاررفته شما را به‌اشتباه نیندازد، چه؛ هر دو جان‌سوزند، اما این کجا و آن کجا؟!
خوش ندارم بگویم، امّا ظاهراً در این سرِ دنیا و در میان شرقی‌های غمگین، آبروداری نکرده‌اید و تا آنجا که می‌دانم در نزد باخترنشینان نیز موقعیتتان چندان چنگی به دل نمی‌زند و از وجهه خوبی برخوردار نیستید. اگرچه در نزدِ اهلِ بخیه و اکثریت قریب به‌اتفاق «اهالی سیاست» محبوب و دوست‌داشتنی هستید، اما از منظرِ صداقت پیشگان، مذموم و منفورید.
انگار پانصدسالی است گناهِ تمامی کج‌رفتاری‌ها، بدخلقی‌ها و بدآموزی‌های رایج در بازار مکّارِ سیاست را به‌حساب شما واریز کرده و در ستون بدهکاری‌هایتان ثبت و ضبط کرده‌اند. گویی این جماعت دیواری کوتاه‌تر از دیوار تَرَک برداشته شما برای زدن انگ‌ها و برچسب‌های ناخوشایند پیدا نکرده و راهی سرراست‌تر از ورودی خانه‌ی آن جناب برای عبور از تونلِ تاریک تهمت، افترا، دروغ، دورنگی و نفاق نیافته‌اند.
در یک‌کلام نام و نشان و به تعبیر امروزی‌ها «بِرند» شما با نشان خدعه و نیرنگ شناخته می‌شود و کار به‌جایی رسیده که هر جا سخن از ریا، تملق، جاه‌طلبی، چاپلوسی، دروغ، تخریب، تظاهر، خیانت و سرهم‌بندی به میان می‌آید، بی‌اختیار نام و یاد شما در افکار عمومی زنده می‌شود. چاشنی هر آشی شده‌اید که بوی فتنه، فساد، بداخلاقی، نیرنگ و دو بهم‌زنی از آن به مشام می‌رسد. لاجرم به‌تبع این رسوایی‌ها سیل اتهام‌های ناروا و ناسزاهای آن‌چنانی است که بی‌پروا به سویتان سرازیر می‌شود. عوام به عادت شناخته‌شده، تحت تأثیر تبلیغات رنگارنگ و کاذب «طوطی‌وار» از شما و آموزه‌هایتان به زشتی یادکرده و انگشت اتّهام را به سویتان نشانه می‌روند و ارباب قدرت به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی‌شده و آگاهانه و صدالبته هدفمند، پیرامون کیش شخصیت و آثار شما نه آن‌گونه که خود دوست داشته و موردنظرتان بوده، بَل آن‌گونه که مصالح و منافع خودشان ایجاب می‌نماید، شهروندان از همه‌جا بی‌خبر را جهت می‌دهند. کوتاه بگویم‌ نام و ‌نشان و آثار شما سنگ‌ ترازویی شده برای وزن کردن اربابان ریا، فرصت‌طلبان و جماعت نان به نرخ روز خور.
 در این میان کم نبوده و نیستند اهالی انصاف و صاحبان خرد و اندیشه که داوری‌شان از نوع نگرش آن جناب به مقوله سیاست و سیاست ورزی از جنس دیگری است و بر این باورند که برخلاف آنچه بدان شهره شده‌اید، آدمِ دَغل‌باز، دورو و بدطینتی نبوده‌اید و منظورتان از نوشتن رساله‌ شهریار در آن بازه‌ زمانی خاص، همانا برمَلا ساختن ماهیت واقعی سیاست‌بازان فرصت‌طلب و عوام‌فریب و نشان دادن روش‌های زشت و رذیلت‌های اخلاقی دغل‌بازان زمانه و ارائه تصویری واقعی از دنیای پشت پرده بازی‌های پَلشتِ سیاست به شهروندان بوده است.
(ادامه دارد.)