غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


سایه و آمیختگی رندانه تغزل و مضامین سیاسی

سیروس قماشلو (موزیسین)

سیروس قماشلو- هوشنگ ابتهاج از آخرین بازماندگان نسل تجددخواهی بود که قبل از سال ۳۲ منورالفکرشان می‌خواندند و بعدازآن بیشتر در بستر مشروطه‌خواهی قد علم کردند و هر کدام به‌نوعی در وجهی از تاریخ تفکر و اندیشه ایران مؤثر واقع شدند. شاید دهه‌ اول قرن ۱۴ یعنی 10 سال اول ۱۳۰۰ را بتوان دهه زایش ادیبان و بزرگان ادبی ایران نام‌گذاری کرد. چراکه بیش از 10تن از بزرگان در همین دهه به دنیا آمده‌اند که یکی از آن‌ها هوشنگ ابتهاج بود. او از 1330 با توبه‌نامه مانندی در مقدمه سراب از غفلت جوانی و چهارپاره‌های احساسی تبری می‌جوید و به شبگیر می‌رسد و آرزوهای آزادی و «می‌رسد از دل خونین سحر بانگ خروس» و در بیان و اندیشه‌اش تحولی و در زاویه دید اجتماعی و سیاسی‌اش تغییری پدید می‌آید.
سایه بین ادبیات کلاسیک در فرم غزل و با سمبولیسمی نیمایی و مدرن در مقابل تمثیلات و استعارات گذشته و گذشتگان غزل پلی می‌شود در بیان و اندیشه و زبانی مدرن و به‌نوعی حافظ غزل اما به زبان و اندیشه مدرن و بی تکرار کلیشه‌های گذشته تبدیل می‌شود. ادبیاتی که علی‌رغم کشش و میل سایه به ایدئولوژی کمرنگ سیاسی‌اش، هیچ‌گاه ایدئولوژی زده نشدند. از نقاط قوت شعر سایه، بیان جدید اندیشه‌ورزی مدرن در فرم و ظاهر و رایج شعر گذشته، تناقضی دل‌نشین ایجاد کرد و ارتباط و همسویی و همپوشانی‌اش با موسیقی دهه‌ 50 و مخصوصاً اوایل انقلاب او را از سایه به درآورد و فروغ اندیشه مردم‌محورش بیشتر نمایان شد. سهل و ممتنع بودن شعر سایه و زبان لطیف و یکدست و آرامش محمل خوبی برای بیان اعتقادات و خواست و طلب سیاسی‌اش شد و اتفاقاً شعر او یکی از صداهای مهم و تأثیرگذار در انقلاب بود.توان و قدرت سایه در سرودن شعر در قالب غزل که رکن ادبیات کلاسیک ایران است و خاص و عام با بستر عاشقانه و بیان احساسی‌اش سریع ارتباط برقرار می‌کنند و به‌نوعی خوراک روحی آنان است و همچنین آشنایی شاعر با موسیقی و به دنبال آن ترانه‌هایی که می‌سراید؛ همه دست‌به‌دست هم می‌دهند که او را به‌عنوان یکی از غزل‌سرایان معاصر و یکی از ارکان ادب و هنر ایران معرفی کنند و او نیز به‌خوبی می‌داند که چگونه از امتزاج احساسات مجرد و امور سیاسی و جامعه‌شناسی آن روزهای ایران پیش از انقلاب در قالب ترانه و غزل پیام خودش را منتقل کند و باعث ارتباط بیشتر با مردم شود.
تفاوت عمده‌ سایه با هم‌نسلانش در دوری از وزن‌های پیچیده و روی آوردن به اوزان مألوف در فرم و ساختار است و نکته‌ دیگر همسویی با موسیقی است و اینکه خودش هم بیشتر از دیگر هم‌نسلانش از شعر درکی موسیقیایی داشت. شاید بتوان گفت این‌ها یکی از دلایل عمومیت و پذیرش شعر و شاعری سایه است؛ اما این‌ها بدون مضمون و محتوا و ارزشمندی شعر سایه نیست و این وجه تغزلی‌اش آمیختگی رندانه‌ای با مضامین سیاسی و اجتماعی آن روزهای ملتهب ایران دارد و با تحولات اجتماعی همسو و همراه می‌شود. سایه شاعری است رند که عده‌ای او را توده‌ای و کمونیست می‌دانند و اهل صفا و تغزل و گاه عرفان نیز او را می‌پسندند و حتی برخی از اهالی سیاست نیز از او سخن می‌گویند و می‌خواهند که او را سخنگوی افکار و تمایلات خود معرفی کنند. سایه در عین این تناقضات پنهان، واحدی در سایه ادبیات است که روشنی می‌بخشد و چراغدان تاریکی‌هاست.شاعری که از منظر خیال ورزی، رویکردی زیباشناسانه به شعر حافظ دارد و در جای‌جای شعرش این موضوع با خلاقیت و نوع‌آوری در ارکان شعری‌اش برجسته است. تشبیه او به حافظ در گفته‌های کسانی چون عبدالعلی دستغیب و دوستان شاعرش چون اخوان و ... باعث می‌شود هوادارانش نیز او را حافظ ثانی بخوانند؛ لقبی که هیچ‌گاه خودش چندان وقعی به آن ننهاد و همیشه فروتنانه از آن دوری می‌گزید.بعد از بحران در برنامه‌ی گلهای پیرنیا در رادیو، تصدی و برنامه‌ریزی این برنامه را به مدت شش سال و تا انقلاب بر عهده می‌گیرد. نتیجه این دوره معرفی جوانان بااستعدادی به فضای فرهنگی ایران است که هر کدام بعدها از بزرگان موسیقی ایران می‌شوند؛ کسانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، محمدرضا شجریان و ... که اندکی بعد در گروه چاووش با حرکت انقلابی مردم همراهی می‌کنند و خالق قطعات برجسته و ماندگاری در موسیقی ایرانی می‌شوند.