خیالِ تغییرِ طالبان خام است
رضا صادقیان- با فرار و سقوط دولت اشرفغنی در افغانستان و تسخیر توطئهگونه شهرهای این کشور توسط طالبان، برخی از تحلیلگران همیشه مدعی بهجای خوانش دوباره تاریخ شکلگیری نیروهای طالبان و دقت به موضعگیری آنان در سالهای گذشته و بدون ارائه کوچکترین سند مکتوب و تصویری، خبر از «تغییر» طالبان دادند. حذف تاریخ رسمی نوروز و عاشورا در تقویم رسمی کشور افغانستان و جلوگیری از مراسم عزاداری شیعیان به مناسبت شهادت امام حسین (ع) در ولایتهای این کشور، مرا واداشت تا برای سخنگویان همیشه توجیهگر و آنان که به تاریخ اهمیت نمیدهند، بخش کوچکی از تاریخچه طالبان را بر اساس مستندترین منبع مکتوب فارسی بازخوانی کنم.کتاب «افغانستان و پنج سال حکومت طالبان» به قلم وحید مژده، یکی از چهرههایی که در طول حکومت طالبان در سمتهای مختلف وزارت امور خارجه فعالیت داشته و در سال 98 بهصورت مرموز نزدیک منزلش ترور شد برای آشنایی بهتر با افکار این گروه شبهنظامی بسیار کارساز است. کتاب در سال 1382 و توسط نشر نی منتشرشده است، اما اطلاعات موجود در کتاب برای درک وضعیت و تحلیل شرایط امروز افغانستان کاربردی و بسیار مفید است.مژده مدعی است وقتی طالبان نتوانست تغییرات زمان را برای اجرایی کردن تصمیمات در ساختار قدرت درک کند و نیازهای حکمرانی را با اعمال تغییرات پویا نگاه دارد، بهسرعت سقوط کرد. آنها خود را در حصاری از پندارهای ناهمساز با شرایط زمان محصور و تجدید کردند و در دو جبهه–هم با مردم خود و هم با جامعه جهانی- درگیر جنگ شدند.(ص 14) این بخش از سخن نویسنده بیش از آنکه حامل نقد باشد، نشانههایی از دلسوزی را نیز در خود دارد، بههرحال ما با متن و کتابی روبرو هستیم که نگارنده آن وابستگیهای زیادی با ساختار قدرت طالبان داشته است، بنابراین طبیعی است که در بخشهایی از کتاب با نقد و در قسمتهایی با افسوس از دست دادن زمان توسط نیروهای طالبان روبرو شویم. مژده اعتقاد دارد که طالبان با پذیریش تغییرات و اهمیت دادن به مردم و دوری از ستیز با سایر قدرتها، میتوانست اهرم قدرت را در دست بگیرد.
نویسنده درباره رابطه طالبان و غرب و نزدیکی این گروه با کشورهای دیگر مینویسد: طالبان در سال 1995 روابط حسنهای با اروپاییها و آمریکا داشتند و از سویی دیگر همزمان حمایتهای پاکستان را نیز داشتند. (ص 27) برخلاف تصویری مخدوش و دستکاریشده که طی روزهای گذشته توسط رسانههای خارجی به مخاطبان ارائهشده و میشود، رابطه طالبان بهعنوان نیروهای جهادی و اهرمی که میتوانست قدرت اتحاد جماهیر شوروی را در خاک افغانستان با چالش عمده روبرو کند، از زمان شکلگیری و گام برداشتن بهسوی تسخیر افغانستان در دهه هشتاد و نود میلادی با جهان غرب بسیار خوب بوده است. در واقع طالبان اسلحهای پرقدرت بود در دستان غرب و آمریکا، نیرویی بود که بهصورت نیابتی سایر نیروهای جهادی را از سرتاسر پاکستان، عربستان سعودی، افغانستان، اردن، تاجیکستان، ازبکستان، چچن و حتی چین را جذب خودکرده بود؛ بنابراین تا زمانی که علیه غرب اقدامی نکرده بود و به مخالفان قسمخورده آمریکا مانند القاعده پناه نداده بود، موردحمایت قرار میگرفت؛ بنابراین؛ همه عواملی که امروز بهعنوان خطر از جهان اسلام از جانب آمریکا و غرب عنوان میشود، در آن زمان نادیده گرفته میشد و حتی حمایت و تقویت میگردید. (ص 57) در واقع دنیای غرب طالبان را تنها برای بیرون راندن ارتش سرخ فربه ساخت و مهمتر آنکه چشمانش را در برابر سرازیر شدن دلارهای عربستان سعودی و خرج کردن آن از سوی بنلادن برای سایر نیروهای جهادی در افغانستان را نادیده میگرفت.مژده نیز مانند بشیراحمد انصاری، نویسنده کتاب «مذهب طالبان» آنان را خوارج جهان معاصر میداند. او خوارج را چنین معرفی میکند: افرادی که از کثرت نماز بردن پیشانی پینهبسته داشتند، اما در هیچ زمینهای تغییر نمیکردند.(ص 52) از همینرو، طالبان نظام اداری دولت را دارای تشکیلاتی اکثراً زاید و بیثمر تلقی میکردند.(ص 46) همین تلقی باعث شد که طی پنج سال حکومت طالبان آنان لباس یونیفورم بر تن نیروهای نظام خود نکنند و همچنان با برداشت سطحی که از تعالیم دینی داشتند، دستار را بخشی جدانشدنی از آموزههای دینی تلقی کنند.(ص 44)
خواندن فصل «افغانستان، سرزمین بتشکنان» برای هر خواننده آشنا با میراث تاریخی یک کشور بسیار هولناک است.(ص 81) چرا که نویسنده جزءبهجزء نشان میدهد که چگونه و بر اساس کدامین برداشت طالبان ابتدا مجسمههای موزه ملی افغانستان را تخریب کردند و سپس به سمت بمباران مجسمههای بودا رفتند. طالبان بدون شناخت و دانستن ارزش آثار باستانی و پس از گشودن درهای موزه ملی افغانستان؛ در موزه را باز کردند و آن گروه درحالیکه هر یک وسیلهای برای شکستن در دست داشتند اللهاکبر گویان به جان مجسمه افتادند.(ص 87)
هرچند همان زمان که بخشی از نیروهای طالبان مشغول ویران کردن آثار باستانی بودند، گروهی دیگر از همین افراد با قاچاق مجسمهها به پاکستان و پس از مدتی به لندن از کنار همین ویرانی ساختن آثار ماندگار گذشتگان به ثروت رسیدند؛ اما دیری نگذشت که ملا محمد عمر برای آنکه نشان دهد رهبر بلامنازع است، تخریب مجسمههای بامیان را اعلام کرد.(ص 88) مجسمههایی که در نگاه طالبان و حتی گروههای مختلف جهادی وابسته به طالبان در شمال افغانستان بهعنوان کفر و رواج بیایمانی در میان مردم درک میشد. مژده در بخشهایی از همین فصل کتاب از تلاشهای دیپلماتهای ایرانی و خارجی برای حفظ مجسمههای بودا سخن میگوید که در جای خود بسیار جالبتوجه است.نویسنده کتاب در بخشی دیگر از کتاب سلطه طالبان بر افغانستان را نماد پیروزی «روستا» بر «شهر» میداند، انتقامی که فکر روستایی از شهر و شهرنشینی میگیرد. او روستا را جهانی به تصویر میکشد که «عقبافتاده» است.(ص 119) اما همین فکر عقبافتاده با اتکا به نیروی اسلحه در شهر حاکم میشود. روستا را جایی میداند که ارتباطات محدود دارد، رابطه مردم با همدیگر بر اساس ریشههای قبیلهای شکلگرفته و میگیرد، از وسایل جدید و مدرن به دور است، راههای ارتباط با دنیای خارج ندارد، اما وقتی همین فکر به قدرت میرسد لاجرم بر اساس همان برداشتهای سطحی و سادهانگارانه اقدام به حکمرانی میکند و طالبان در زمان به دست گرفتن افغانستان بیش از این کاری نکرد. آنان تلاش کردند حال افغانستان را به گذشته نامعلوم تبدیل کنند و این چیزی نبود مگر بازگشت به عقب و باقی گذاشتن ویرانیهای بیشتر.
رفتار طالبان با مردم افغانستان نیز در کتاب منعکسشده است. رفتاری که شلاق زدن در ملأعام را به نمایش میگذاشتند، زنان را محدود میکردند، اجازه داشتن تلویزیون و رادیو را به دلیل ایجاد مفسده برای مردم نمیدادند و حتی این محدودیت را نیز به وزارتخانه امور خارجه که قرار بود اطلاعات دنیای خارج را بهوسیله رسانهها کسب کند نمیدهند و تنها فردی که بهصورت مخفی به ماهواره دسترسی داشت وزیر امور خارجه بوده است و اساساً در ساختار حکومت طالبان بهجای آنکه تقسیم وظایفی صورت بگیرد، وزارت امربهمعروف برای همگان تصمیم میگرفت و ملامحمد عمر حرفشنوی قابلتوجهی از فرماندهان نظامی و این وزارت خانه داشت.
با خواندن فصلهای کتاب وحید مژده متوجه میشویم طالبان امروز نیز همان رفتار سابق را فقط به شکلی دیگر در افغانستان تکرار میکند. طالبان دقیقاً همان خواهد کرد که در گذشته انجام میداده است، حتی بدتر و بسیار خشنتر. فکر طالبان در روزگار تاریخی منجمد، متصلب و بدون تغییر مانده است، بنابراین نهتنها تغییر را برنمیتابد، بلکه با هرگونه تحول و پذیرش دیگری به بدترین روش ممکن روبرو خواهد شد. طالبان امروز بهمراتب سرکوبکنندهتر، خشنتر و جنگجوتر از گذشته است. بهعنوانمثال؛ طی چند روز گذشته طالبان به حریم مرزهای کشورمان تجاوز کرده است که با پاسخ و رفتار مناسب از سوی مرزبانان ایرانی و وزارت امور خارجه روبرو شده است؛ اگر خیال خام تغییر در طالبان واقعیت میبود، حداقل این نیروها در زمان حال میبایست به اهمیت مرز میان کشورها واقف میشدند. همچنین؛ فیلمهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی نشان میدهد طالبان رفتارهای خشونتآمیزی را با مردم پیشه کردهاند، کارمندان را از سازمانهای اداری اخراج میکنند، به زنان اجازه ورود به اماکن دولتی را نمیدهند، برای خودشان دادگاه صحرایی برگزار میکنند و... کنار هم قرار دادن مطالب مندرج در کتاب وحید مژده و رفتارهای این روزهای طالبان در ولایتهای مختلف مشخص میکند کسانی که از تغییر و عوض شدن طالبان حرفها میزنند بیش از هر مسئلهای به دنبال فریب افکار عمومی هستند، افکاری که چندی بعد مشخص میشود این مدعیان واقعبینی و تحلیل شرایط موجود چیزی جزء دروغ درباره طالبان بر زبان جاری نکردهاند.