رنگها، حوادث و بازهم تفاوتهای میان نسلی
علی داریا (جستارنویس)همه رنگها رنگاند، سفید، آبی، صورتی، سرخ آبی، سیاه، قهوهای حتی...همه رنگها رنگاند مثل بنفش که رنگ غریبی است یا خاکستری غروب که دلگیر میشود، گاهی و عصرهای جمعه بیش از همیشه، همه رنگها رنگاند اما قرمز رنگ عجیبی است، قرمز گاهی رنگ حادثه میگیرد، یا شاید حادثه رنگ میگیرد، قرمز میشود، خونرنگ میشود، حوادثی گاه دور از هم و نامنفصل که وجه اشتراکشان رنگ است و آن رنگ قرمز و بعد قرمزیها اندوه میزایند اندوهی تیره، سیاه و خاکستری نمیخواهم مثال بزنم و نمک بپاشم بر زخم خیل انسانهایی که کسانی را در حوادث از دست دادند یا طیف انسانهایی که از سر همدردی مکدر و اندوهگین شدند. قطار، ساختمان، اتوبوس یا هر قالب حادثه با خود درد میآورد، رنج، اندوه و از میان رنگها؛ سیاه به طرز غریبی نماد میشود.رنگها، نمادها، فرمها، گاه شیون و ضجه و فریاد از سرد درد و اندوه متراکم بر ناخودآگاه یا خودآگاه آدمهای نزدیک به کانون حادثه تا دور دور اثر میگذارد، بدیهی است آدمها کنش و واکنشهای متفاوتی نشان میدهند، چون نهتنها بنیآدم اعضای یکدیگرند که اصلاً جنس انسان از رگ و پوست و خون و حس و اندیشه و عواطف بیتفاوت بودن و سکون را تاب نمیآورد، حتی در حد و اندازه آهوافسوس و دریغ و تسلیت ...بازمیگردم به رنگها: یادت هست؟ خود من اولبار سیاه نوشتم، از مداد آغاز شد، بعدها از دوده چراغ فتیلهای نفتی که به آن چراغموشی میگفتند مادرم از دوده چراغموشی برایمان مرکب ساخت و ما گاه با قلم نیش که چوب قلم هم میگفتیم و قلم نی مشق مینوشتیم و شادمان بودیم، سیاه عادت مألوف و معهود ما بود و امروز هم هنوز سیاه مینویسم و رنگها میگذاریم برای نقاشی و نقاشان، غربت و قرابت رنگها و بیش از همه رنگ قرمز، خاکستری و سیاه این جستار را به وادی حادثه و حوادث آورد، گیج و بیقرار در همین وادی قلم سرگردان شد آنسان که تفاوتهای میان نسلی گم شدند و یا بدل شدند به حاشیهای که متن این روزها فراوان با قرمزی خون آسیب دیدگان آمیخته است. به باور من بخشی از تفاوتهای میان نسلها را میتوان در همین سبک زندگی نسلها و به قولی لایف استایل در حال مشاهده جستجو کرد تا بعد به لایههای ژرفتری برویم و ببینیم در حفرهها، قنات و سفرههای آبهای زیرزمینی و زیرپوست این نمادها و ظواهر چه میگذرد. در یک نگاه گذرا نسل جوان بیشتر فست فود میخورد، وقت بیشتری را در کافیشاپها میگذراند، کمتر کتاب میخواند، کمتر عشقهای پایدار را تجربه میکند و سیالتر است در عشق، پایبندیهای اخلاقیاش با نسل پیشین متفاوت است، شاید رگ گوتر و برونگراتر باشد، به نفع استراتژیک کمتر توجه میکند و نفع سریع و سرمایهگذاری زودبازده را ترجیح میدهد، کمتر رویکرد مکتوب و مستند دارد و بیشتر شفاهی است، کمتر اهل تفکر، تأمل و آیندهنگری است و در نتیجه بیشتر به دنبال نتیجهگیری سریع و شرکت در پروژههای زودبازده است به قول قدیمیها دیر آمده و زود میخواهد برود.یادت هست نسل کهن گردو میکاشتند و میگفتند ثمرهاش را آیندگان بخورند همانگونه که گذشتگان برای ما کاشتند قدیمیترها اغلب میگویند کار عمری بکنیم کاری که برایمان عاقبتبهخیری بیاورد. در نسل کنونی این اخلاقیات یا نیست یا کمرنگتر است این تفاوتها برداشتی و شاید نتوان همه را صد درصد تعمیم داد اما درهرحال ما پرانتزی بازکردهایم برای آغاز و گسترش یک بحث، خوب است مخاطبانی که نظر دیگری دارند یا نقدی براین نظرگاه سکوت نکنند و با بیان دیدگاه خود به غنای بحث مدد برسانند.چهبسا دوستانی بخواهند درباره خاستگاه و ریشه تفاوتهای میان نسلی، اثرات و پیامدهای آن با ما وارد بحث و گفتوگو و نقد و نظر بشوند درهرحال، درهرحال و هر شکل و صورت از مشارکت دوستان شادمان خواهیم شد.