نگاهی به «به یاد ایران» از سرودههای میر جلالالدین کزازی (زروان)
ستایم اگر جز تو را در چکامه...
فیض شریفی (منتقد و پژوهشگر ادبیات)جلالالدین کزازی چکامه 60بیتی با نام(به یاد ایران) را در شهر بارسلونا سروده است. او در غربت اختیاری به یاد بوموبر خویش با زبان فارسی سره با یار یا میهن با زاویه دید اولشخص سخن ساز کرده است. زبان شاعر حماسی-تغزلی است.او با وزن عروضی (فعولن) و زبان سخته گرانمایه فردوسی فرخآیین حرف میزند.در هنگامهای که کژدم غربت جگرش را آزرده میکند از زبان آن پیر پارسی گوی اندکی فاصله میگیرد و از حماسه به تغزل روی میکند.کزازی یک شاعر(وطن معشوق) است.وطن جگرگوشه اوست.سه ماه دوری او را بهغایت فرسوده کرده:«سه ماهی هست کای سرزمین نیایم/بهدوراز تو مانده در اسپانیایم/زتک ماندگی،جفت اندوه مانم/زبیگانگی، دل به درد آشنایم...» در همین دو بیت سادگی و سره سرایی سراینده بهخوبی نمایان است.آرایههایی که شاعر برای بیان تم و درونمایه شعریاش از آن استفاده میکند،بیشتر همان کنایهها و استعارهها یا تشبیه است که بهراحتی قابلیت بازگشایی را دارند.شاعر در تمامی سرودههای خویش از سبک خراسانی پیروی میکند.سبک خراسانی از تزیینات صوری و تکلف عاری است.از تکرار الفاظ و جملهها ابایی ندارد.از لغات تازی بیزار است.حروف اضافه (اندر، اندرون، در)و لفظ (بر) و پیشاوندهای قدیمی و متروک (فراز، باز، فرو، فرود، همی) و فعلهای انشایی (است و بود) و (شاید و باید) و با تأکید (مثل بنگفتا و برفت) و مصادر و افعال (شایستن و یارستن) زیاد کار میگیرد.در اشعار کزازی هم بهتقریب چنین شاخصههایی را نظاره میکنیم.واژههای (کنونت، دوریت، کم به معنی که برای من، گرت، نیارستمی، یادآرمت، کت به معنی که ترا، گرم به معنی اگر برای من، یارد، تیره رای) در سرودههای فردوسی بسیار یافت میشود و شاعر نیز چون به این شاعر بزرگ عشق میورزد خودآگاه یا ناخودآگاهانه از این واژگان بار میگیرد.کزازی در یادداشت سخنور که در مقدمه کتاب نگاشته، مینویسد:«من سخنور پیشه ورز(=حرفهای) نیستم و گه گاه بهفرمان دل یا به انگیزهای دیگر شعری سرودهام...» ناچاریم بر این سخن سراینده که فروتنانه بیان نموده، معترض باشیم چون در این چکامه 60بیتی ابیاتی ارزنده وجود دارد که دال بر تبحر شاعر دارد.بیتهایی که از بار و بارم هنری والایی برخوردار است، از این نوع و نمونه، بیتهای:«جدا از جگرگوشگانم، ز اندوه/شگفتم نیاید جگر گر بخایم/در شادمانی به رخ بندم از غم/مگر جوی از دیدگان برگشایم/زبار غم، ای کشور بیهمانند!/به یکتاییات، پشت مانده دو تایم/رهانید یاد تو کم زندگانی است/از این درد مردافکن مرگزایم/بجز یاد و مهر توأم نیست همدم/اگر سرگرانم، اگر سر گرایم/اگر مار اندوه خواهد گزیدن/به افسون این خامه نیک اش فسایم...»عمده هنر شاعر بهجز سخنورزی استفاده از آرایههای جملات کنایی است که گاهی این سطرها یا مثل سایرها در دل خود واژگان و آرایههای دیگری را حمل میکنند.مثل:«جگرگوشگانم» که بار معنایی دوگانهای دارد.هم کنایه از عزیزان و هم مقصود جگر شاعر است که از بیم جدایی از معشوق یا وطن از تن جداشده و در گوشه اتاق افتاده است.در بیت بعدی (در شادمانی) اضافه تشبیهی یا بلیغ است.(به رخ بستن) و (جوی از دیدگان برگشودن) به ترتیب کنایه از اندوه فراوان و اشک فراوان و (جوی)استعاره از اشک است.شاعر با توجه به بازگشایی صور خیال میگوید:شادمانی من چون در خانهای بود که آن را بر چهره بربستم و زندانی غم شدهام.در صورتی این در باز میشود که جویبار اشک از دیده بگشایم.این بیتهای جانسوز در وزن و آهنگی حماسی سروده شدهاند ولی بهشدت تغزلی و اندوه گسارانه است. ترکیبهای تصویری شاعر بیشتر تشبیهی است. فردوسی یک شاعر ترکیب گریز است چون این نوع ترکیبها از ضربآهنگ و حرکت کلمات جلوگیری میکنند.مثلاً کسره مضاف در اضافه تشبیهی(بار غم)مضاف و مضافالیه را به هم متصل و حرکت شعر را کند کرده است.از این نمونه ترکیبها در چند جای دیگر این چکامه هست، مثل:(باغ جان، گنجینه یاد، مار اندوه)از اضافات استعاری در این شعر(گوش گردون) را داریم. از حسآمیزی که آغشته کردن حس چشایی و شنوایی است دو مورد موجود است که با تضادهای خود بهخوبی کیپ شدهاند،مثل شیرینی های و هو و تلخی هوی و هایم در بیت:«هم از توست شیرینی های و هویم/ز تو نیز هم تلخی هوی و هایم» از نگاه نگارنده این مطالب بهجز کنایههای آشنای(پشت دوتا شدن، مردافکن، به سر شتافتن، خاک پا توتیا کردن، سایه بر سر بودن، به جان آتش زدن، هرزهدرا بودن و سر سودن)هنر شاعر در واجآرایی یا نغمه حروف است.مثل بازی شاعر با صامت (ن)در بیت:«نوازد نوان نای نایم نوایت/اگر بینوایم، اگر بانوایم»یا بازی با صامت (ج)در بیت:«به جان، جاودان،با تو جان جهانم/به تن، گر که چندی ست از تو جدایم» یا بازی هنرمندانه با (س):«هلا! ای سپهرینه سامان سیمرغ/گرم سایهی توست بر سر سرایم.»از این نمونهها در این چکامه بسیار است.هرچه این چکامه رو به پایان میرود به واجآرایی بیشتر تمایل پیدا میکند و از آرایههای هنری دیگر بیشتر فاصله میگیرد.از هنرهای اصلی کزازی باروبارمگیری از واژگان سره یا ناب فارسی است. استفاده از این کلمات و گریز از واژگان تازی در یک غزل 60 بیتی کار هر کسی نیست.