غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


شرحی «سایلنت» از سفر به سلیمانیه

سلیمان با چنان حشمت ...

فیض شریفی (داستان نویس)

شال و کلاه کردیم که به سلیمانیه عراق برویم، فستيوال ۲۵ساله گلاویژ بود. با مريوان حلبچه‌ای که مترجم توانای آثار شاعران و نویسندگان کرد بود.پیاده که شدیم شهرام ناظری می‌خواند در سالن.سالن پر بود. انگار کرونا نبود. مريوان گفت: «سه سالی است اینجا از کرونا خبری نیست و نبود. ماسک را برداشتیم. آواز بود و ارکستر ملی و پس‌ازآن از همه‌ گروه‌های قومی ايرانی و عراقی با شال و شمایل ایل‌وتبار و یار بر صحنه آمدند. سر فصل ترانه از اول مولوی بود: «به روز مرگ چو تابوت من روان باشد/گمان مبر که مرا درد این جهان باشد ...» «چو بر گورم بخواهی بوسه دادن/رخ ام را بوسه ده که اکنون همانیم.» کسی گفت: شما فلانی و بهمانی نیستی؟ که فلان بن فلان عليه تو می‌گوید: گفتیم: عمری نمانده باقی عمر را چرا باید صرف بستن دل زین و آن کنم؟ این سخن بگذار تا وقت دگر که هرکس‌ میکروفونی در دست داشت و از کردستان و ادبیاتش می‌پرسید.از شیر کو بی‌کس، بختیار علی، هیوا قادر، شیرزاد حسن...گفتم این‌سوی هم ما درویش کرد داریم، علی الفتی کرد داریم و بسیار الفت در میان ما و شماست که بسیاری از شخصیت‌های داستان‌های بختیار علی مثل پروانه‌، خندان کوچلو، جمشید، مظفر و ...فارسی‌اند، حتا بسیاری از اشخاص داستان خوی و خصال ما را دارند. ما هم مثل شما حماسه داریم، اصلاً ما و شما نداریم: «من و تو چیست؟ من و ما باشیم روح تنگ آمده از تن باشیم ...»
شمس لنگرودی روی سن رفت و خطاب به داعشی یان خواند: «تمنا می‌کنم به غارهایتان برگردید...» برگشتیم به اتاق‌هایمان، پایمان باد کرده بود.آبی نوشیدیم و تنگ تشنگی‌مان را برداشتیم. حمامی و خوابی بر ما مستولی شد. بی‌هوش: «ببستی چشم يعنی وقت خواب است/نه خواب این حريفان را جواب است.» باید فصلی مشبع سخن بگویم.