غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


خانه‌ گربه‌ها در حاشیه نمایشگاه کتاب

فیض شریفی (نویسنده)

وای سگ زیبایم الان زابرا شده، ولش کرده‌ام، آن را پیش بچه‌ام گذاشته‌ام و به نمایشگاه آمده‌ام. هرکس باید سگی داشته باشد، یا گربه‌ای. گفتم گربه‌ای، یادم به رمان «خانه‌ی گربه‌ها» آمد و هیوا قادر، به او دست دادیم در جوار مريوان حلبچه‌ای و فصلی در باب ادبیات کردستان این‌سو و آن‌سوی مرز و حد سخن گفتیم، گفت «چه می‌گویید اندر باب و رباب ادبیات کرد؟» خوانده‌ بودم فصلی مشبع از هیوا قادر، بختیار علی، شیرزاد حسن و شیرکو بیکس و کسان که یادم نمی‌آید بسیار.
گفتم:«ادبیات ایران بدون ادبیات کردستان یک‌پایش لنگ می‌شود، کامل نمی‌شود که سرنوشت ما با ادبیات شما گره‌ خورده است. ادبیات کرد، حماسه است و تغزل، مرثيه هست و موسیقی و هجران، واسوخت است که از هر سو این قوم با قوام در منگنه و در شهر خود غریب، در هرکجا غریب ...اصلاً ادبیات کرد مهاجرت است و مرگ و مقاومت.» و تشکر کردم از مريوان حلبچه‌ای که ادبیات کرد را، شعر و داستان و نمایش‌نامه‌های شاعران و نویسندگان را ترجمه می‌کند و جان خود در تیر می‌کند و «کار صدها صد هزاران تیغه‌ی شمشیر.» به سر تأیید می‌کرد و وقت کم بود.
گفتم:«من هم یک قناری داشتم که گربه‌ای او را پرپیت کرد، او نمی‌دانست که صدای زیبایی را قورت داده است، لب بر بینی می‌جنباند و چند قطره خون بر زمین می‌چکاند و کفتران تو را گربه‌ها لت‌وپار کرده‌اند و تو مرگ موش در دل کفترهای مرده کردی و گربه‌ها را به دیار نیستی فرستادی.» زن می‌گفت: «هرکس باید یک سگ داشته باشد» و نگران سگش بود و قید کتاب و نمایشگاه را زده بود. یادمان می‌آید که در ایام صباب و شباب دنبال سگ و گربه‌ها می‌افتادیم و دمار از روزگار آن‌ها برمی‌آوردیم ولی حالا از آن‌ها دلجویی می‌کنیم و آن‌ها را در بغل می‌گیریم و غذای خود را پیش آن‌ها می‌گذاریم. هیوا قادر می‌گفت:«با استعاره و مجاز و براعت استهلالی در نقد فهمیدی که قاتل خانه‌ گربه‌ها و عامل آتش‌سوزی کیست؛ راوی.» با براعت استهلالی فهمیدم که دکتر سگش را به دنیا نمی‌دهد. اشکی بر گوشه‌ چشمانش دوید و دوید.