غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


روایت مجید انتظامی از موسیقی فیلم‌های جنگی در گفت‌وگو با «همدلی»

دفاع از کشور حس مرا درگیر کرده بود

همدلی|  سارا حیدرنژاد - از «سفر سنگ» تا «بوی پیراهن یوسف»، از «پوتین» تا «از کرخه تا راین» و ... سینمای جنگ در ایران وامدار کارهای اوست. بخش زیادی از خاطرات مردم ایران در مورد جنگ و البته سینمای بعد از جنگ یا ملودی‌هایی که این آهنگساز شناخته‌شده ساخت شکل گرفت. یکی از ویژگی‌های مهم کارهای انتظامی که بیان موسیقایی او را از سایر آهنگسازان موسیقی جنگ در ایران جدا می‌کند وجود نگاه عاطفی است که در کارهای او نهفته است. انتظامی وقتی قلم را به دست می‌گرفت تا برای یک فیلم نت‌نویسی کند المان‌های خشن موجود در موسیقی را به کناری می‌گذاشت تا از میان آن‌هم تلخی و سختی و درد، عواطف انسان را بازنمایی کند. به مناسبت هفته دفاع مقدس به  بهانه آزادسازی خرمشهر با این آهنگساز و رهبر ارکستر شناخته‌شده کشورمان گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که خواندنش برای مرور زندگی انتظامی در دوران جنگ و نگاهی که او به مقوله جنگ دارد خالی از لطف نیست. شرح این گفت‌وگو را در ادامه مطلب بخوانید:

 بهانه گفت‌وگوی ما کارهای قابل‌اعتنایی است که شما در حوزه موسیقی جنگ انجام داده‌اید. موسیقی شما بر متن بسیاری از تولیدات سینمایی خاصه فیلم‌هایی که دوران جنگ 8ساله را روایت می‌کنند نقش بسته است. بسیاری از این موسیقی فیلم‌ها بی‌کلام هستند و اتفاقاً از پس ترسیم فضا و انتقال حس هم به‌خوبی برآمده‌اند. چرا بیشتر در حوزه موسیقی بی‌کلام کارکرده‌اید؟

من هم مثل هر موزیسین دیگری به فکر این بوده‌ام که موسیقی‌ام توسط مخاطبان شنیده شود. در مورد این موضوع بسیار اندیشیده‌ام و تلاش خودم را برای برقراری این ارتباط انجام داده‌ام. در یک دوره زمانی که معطوف به همان سال‌هایی است که بیشتر برای فیلم‌های جنگی موسیقی می‌نوشتم در این زمینه اعتقادی داشتم که تا سال‌ها با همان اعتقاد به کارم مشغول بودم. از نگاه من موسیقی آن‌قدر توانا بود و آن‌قدر امکان در برقراری ارتباط درون خودش داشت که دیگر حاجتی به کلام نبود. درواقع نگاه من راوی این مفهوم بود که موسیقی کلامش را در دل خودش جای داده و بنابراین برای انتقال مفهوم درونی‌اش احتیاجی به چیز دیگری ندارد.
خب طبیعی است که وقتی یک اثر خودش می‌تواند سخن و حرف دلش را با مخاطبش در میان بگذارد به‌احتمال‌قوی نیازی نیست شما یک نفر را دعوت کنید تا همان حرف‌ها را با مردم در میان بگذارد و قصه موسیقی را تعریف کند. بعداً اما متوجه ابعاد جدیدی شدم که مربوط به گرایش‌های موسیقایی مردم کشورم بود. دریافتم آن‌ها به آواز علاقه‌مندی زیادی دارند و در مراحل بعدی که گرایش‌های موسیقایی آن‌ها را موردمطالعه قرار دادم دیدم گرایش ایرانی‌ها بیشتر معطوف به موسیقی پاپ است. حالا من باید کاری می‌کردم که هم شنونده خودش را پیدا کند و هم به علایق موسیقایی خودم به‌عنوان نویسنده اثر نزدیک باشد؛ بنابراین قالب کلاسیک را که علاقه‌مندی خودم بود به نحوی ارائه دادم که با حس و حال موسیقی پاپ غریبه نباشد.

 در سال‌های اخیر یکی از ویژگی‌هایی که موسیقی شما داشته این بوده که توسط مدیران هم موردتوجه قرار گرفته است. البته در سال‌های اخیر شاهد حضور کم‌رنگ شما در مجامع هنری هستیم اما اگر بنا باشد کارنامه حرفه‌ای شما را ورق بزنیم احتمالاً شما هم با من هم‌نظر هستید که غیر از مخاطبان بسیاری از مدیران هم به آن روی خوش نشان داده‌اند. از این ظرفیت در جهت بهبود نگاه‌های حاکمیتی به موسیقی سود برده‌اید؟

مسئله‌ای که شما به آن اشاره کردید، در مواردی که امکانش برایم فراهم بوده، همیشه به‌عنوان یک دغدغه خودش را بر من عرضه داشته است. به نظرم می‌رسد اگر بنا باشد نگاهی به‌دوراز غرض‌ورزی و حسد داشته باشیم قبول می‌کنیم که افراد معدودی از هنرمندان ما بعد از انقلاب به دلیل نوع همکاری‌هایی که البته من آن‌ها را صرفاً هنری می‌دانم توانسته‌اند تا حدودی نگاه برخی از مسئولان را به مقوله موسیقی تغییر بدهند. البته این ادعا را هم ندارم که تغییرات فاحش و باورنکردنی بوده اما اگر به سیر تغییرات صورت گرفته توجه کنید درمی‌یابید حضور برخی از هنرمندان در اتفاقات مهمی که بعد از انقلاب افتاد همگی در جهت تغییر همین نگاه‌ها به مقوله موسیقی بود. البته میزان توفیق این اتفاقات را مردم می‌توانند درجه‌بندی کنند و محک بزنند اما تلاش‌های زیادی انجام شده ولو آنکه به نتیجه‌های دلخواه و ایدآل نرسیده باشد. خاطرم هست در روزهای آغازین انقلاب برای اجرای موسیقی ما را به میدان‌های مختلف تهران می‌بردند و با وجود تمام سختی‌هایی که بود موسیقی اجرا می‌کردیم. به حافظه خودم که اتفاقات را مرور می‌کنم می‌بینم در روزهایی که جنگ تحمیلی آغاز شده بود و مردم ما جوان‌هایشان را برای دفاع از کشور به جبهه می‌فرستادند، ما هم همراهشان بودیم. آن جوان‌ها رفته بودند خط مقدم و ما هم مشغول ساختن آثاری بودیم که آن حماسه‌ها و ازخودگذشتگی‌ها را تصویر کنیم. حضور مردم برای همه هنرمندان در طول تاریخ دلگرم‌کننده بوده. برای من هم همین حضور، امید و انرژی بود تا راه را ادامه بدهم و باوجود تمام ناملایمات از پا نایستم. البته که وقتی به همه‌روزه‌ای سختی که گذرانده‌ام فکر می‌کنم و بعد لطف مردم را می‌بینم بازهم چون همیشه درمی‌یابم آن‌ها که باشند سختی‌ها آسان است. اصلاً ذات فعالیت هنری در همین دیده شدن‌ها توسط مردم نهفته است.
 البته که هستند کسانی که چون من مجید انتظامی کارهایم را به سفارش ارگان‌های مختلف انجام می‌دهم، زبان به تهمت می‌گشایند و تهمت می‌زنند. این سخنان در حالی در تمام این سال‌ها از سوی برخی افراد مطرح شده که داشتن اطلاعات ضمنی از موسیقی و شیوه آهنگسازی کارهای ارکسترال می‌تواند مانع ارائه چنین اظهارنظرهایی شود. چون کارهایی که سازبندی‌های مفصل دارند طبیعتاً باید از سمت نهادی حمایت شود وگرنه آهنگسازی که به فکر کار هنری است و سرمایه‌دار به‌حساب نمی‌آید که نمی‌تواند دست‌ تنها برود تمام مراحل کار را انجام دهد.

 به کارنامه کاری شما که نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم اولین موسیقی فیلمی که توسط شما ساخته شده برای فیلم آقای کیمیایی بوده است. شما برای فیلم «سفر سنگ» مسعود کیمیایی موسیقی فیلم ساختید. بااین‌وجود به فاصله‌ای نسبتاً اندک اوج کار شما در حوزه موسیقی فیلم اتفاق افتاد و این دقیقاً همان بازه زمانی بود که ساختن موسیقی روی فیلم‌های جنگی را شروع کرده بودید. می‌خواهم بپرسم به لحاظ فنی برای خودتان در حوزه‌های مختلف چه تفاوتی داشت که به سراغ موسیقی فیلم‌های جنگ آمدید؟

ببینید! اگر از منظر فنی از یک آهنگساز بخواهیم موسیقی فیلم بسازد اگر در این حوزه مطالعه کرده و تجربه به دست آورده باشد دیگر فرقی نمی‌کند بخواهد برای چه ژانری موسیقی فیلم بنویسد. اتفاقاً در اینجا من معتقدم باید مسئله را به لحاظ حسی موردبررسی قرار دهیم. بالاخره بعدازآنکه من دوران جوانی را با حضور در ارکستر سمفونیک پشت سر گذاشته بودم و در کشورهای مختلف هم برای برگزاری کنسرت به روی صحنه رفتم، می‌خواستم وارد فضای جدیدی شوم. بعد از کارهایی که روی صدای برخی شاعران معاصر انجام دادم که بسیاری از آن‌ها هم البته تصادفی اتفاق افتاد من وارد فضایی شده بودم که می‌خواستم برای فیلم‌ها موسیقی بنویسم. بعد از همکاری که با آقای کیمیایی در سفر سنگ داشتم کار موردتوجه کارگردان‌ها و تهیه‌کننده‌ها قرار گرفته بود و برای همکاری در فیلم‌های مختلفی با من صحبت می‌کردند. کم‌کم وقتی سینمای ایران هم خودش را درگیر جنگ کرد کارها بیشتر به این سمت متمایل شدند. در این شرایط مسئله مواجهه من با فیلم‌های جنگی و آهنگسازی برای آن‌ها بیش از آنکه دارای تفاوت‌های فنی باشد (که البته نمی‌گویم تفاوت فنی میان این کارها وجود ندارد که اگر بگویم سخنی اشتباه بر زبان آورده‌ام) مربوط به درگیری حسی بود که خودم با مقوله جنگ برقرار کرده بودم. بالاخره صحبت بر سر یک اتفاق مهم، عظیم و البته دردناک بود که کشور را درگیر خودش کرده بود و ما خیلی از جوان‌هایمان را ازدست‌داده بودیم.
 خیلی‌ها هم داشتند نو به نو می‌رفتند و تا از مملکت دفاع کنند.  آن فضا مرا هم درگیر خودش کرده بود و به‌خوبی حسش می‌کردم. لمس می‌کردم آن شرایط را. راستش به عقب که برمی‌گردم روزهایی را به یاد می‌آورم که احساس می‌کردم خودم هم پا به میدان نبرد گذاشته‌ام و بناست از خاک کشور دفاع کنم. به کارنامه من در دوران جنگ و بعدازآن که نگاه کنید می‌بینید بسیاری از آثاری که ساخته‌ام از دوره‌ای به بعد حول محور همین جنگ چرخش می‌کند. البته این تأثیرپذیری و در فضای جنگ بودن جنبه‌های مستقیم و غیرمستقیم مربوط به خودش را دارد. به‌عنوان‌مثال در برخی از کارها مسئله به‌صورت مستقیم مربوط به جنگ است و برخی از کارها هم به‌روزهای پس از جنگ و اتفاقاتی که برای شهرهای مختلف ایران، مردم کشورمان و جوان‌هایی که برای دفاع از ایران به جبهه رفته بودند مربوط می‌شود. ضایعات بدنی که برای این افراد پیش آمد و درگیری که خانواده‌ها بعد از سال‌های جنگ داشتند ازجمله ابعاد غیرمستقیم این مسئله است که اگر جنگی در کار نبود، شاهد آن‌ها هم نبودیم.

 دست‌فروش، ناصرالدین‌شاه، بایسیکل‌ران، نون و گلدون، آژانس شیشه‌ای، ابلیس، وصل نیکان، کرخه تا راین، بوی پیراهن یوسف، دوئل و روز واقعه مثال‌هایی از کارهای موسیقی فیلمی بودند که نام شما به‌عنوان آهنگساز روی آن‌ها نقش بسته است؛ اما احتمالاً باید دلیل مانایی بیشتر کارهایی را که برای جنگ انجام دادید همین حس همذات‌پنداری که درباره‌اش صحبت کردید بدانیم...

بله من همین نگاه حسی را دلیل این مقبولیت می‌دانم. من در بسیاری از ژانرهای سینمایی موسیقی نوشته‌ام اما راستش اگر بخواهم دلی به این ماجرا نگاه کنم قلبم نسبت به کارهایی که به‌نوعی به جنگ ارتباط داشتند حس دیگری داشت. دلیلش این حس هم احتمالاً این بود که رزمنده برایم یک موجود غریبه نبود. حسش می‌کردم و گاهی حتی فکر می‌کردم این خود هستم که پا به صحنه نبرد گذاشته‌ام، تیر خورده‌ام، تشنه‌ام و خسته، شیمیایی شده‌ام و ... این‌ها همه کار عشق است. خب طبیعی است که وقتی مضمون برایم آشنا بود کاری که نوشته می‌شد هم همان مشخصات را درون خودش داشت. باید ملی- میهنی به این کارها نگاه کرد. هر کدام از ما وقتی به این موضوع فکر کنیم که برای آنکه امنیت را حس کنیم و برای آنکه وضعی شبیه بسیاری از کشورهای منطقه نداشته باشیم عده‌ای از جوانانمان جانشان را کف دستشان گذاشتند و جلوی متجاوز را گرفتند می‌بینم این موضوع خیلی تأثیرگذار و عظیم و قابل‌احترام است. وقتی از جنگ و رشادت معلم‌ها، کسبه، دانشجویان، کارمندان و دیگر کسانی که کار و مشغله‌های روزمره رها کرده بودند تا بروند و از مملکت دفاع کنند حرف می‌زنم، بدی و تلخی جنگ را از خاطر نمی‌برم. بااین‌حال این نکته هم از خاطرم نمی‌رود که آن‌ها برای مردم کشورشان از عزیزترین داشته آدمی که جانش است گذشتند. در این شرایط مگر می‌شد جنگ روی منی که اهل موسیقی بودم و در کشوری که درگیر جنگ بود زندگی می‌کردم اثر نگذارد؟ بااین‌وجود برای خیلی از اتفاقاتی که در همین مسیر افتاد خوشحالم. موسیقی‌هایی که نوشتم خیلی از مواقع برای شیرین بود و شیرینی‌هایی زودتر از موعد را هم نوید می‌داد.

 مثلاً چه اتفاقات خوبی بعدازاین ماجراها افتاد؟

یکی از این اتفاقات جالب و فراموش ناشدنی آزادسازی خرمشهر بود. سمفونی «حماسه خرمشهر» را که ساختم، خرمشهر هنوز آزاد نشده بود. آن اثر چند موومان داشت که آخرین موومانش جایی بود که خرمشهر آزاد می‌شد. بارها گفته‌ام وقتی آن اثر را نوشتم خرمشهر را آزادشده فرض کردم. سوم خرداد که رسید، خرمشهر آزاد شد.

 نگاه شما به این دست وقایع خیلی عاطفی و احساسی است. این البته درست همان چیزی است که در موسیقی فیلم‌هایی که نوشته‌اید هم مشهود است. از کنار هم قرار گرفتن این عاطفه و خشونتی که در دل جنگ و اسلحه و زخم و شهادت جاری است کنتراستی ایجاد می‌شود که دیدنی و شنیدنی است...

این درست همان نگاهی است که وقتی دست‌به‌قلم می‌بردم تا چیزی از جنگ بنویسم فکرم را درگیر می‌کرد. در واقع از جایی به بعد منی که به‌واسطه شرایط آن سال‌ها وارد حوزه موسیقی فیلم شده بودم (و البته در ابتدا قصد نداشتم در این حوزه ماندگار شوم بلکه نگاهم بیشتر معطوف به کاری بود که بتواند هزینه‌های زندگی‌ام را تأمین کند) دیدم دل‌بسته این فضا هستم. اصلاً دستم به کارهای دیگر نمی‌رفت.  این مهم‌ترین اتفاقی بود که در آن سال‌ها افتاده بود و تمام ما مردم درگیرش شده بودیم. من موزیسین نگاه و روایت خودم را داشتم از آن سال‌ها؛ بنابراین سعی می‌کردم موسیقی فیلمی که می‌نویسم عاطفی باشد. تضادی که فضای تصویری جنگ و موسیقی باهم داشتند اثرگذاری فراوانی بر مخاطب داشت.
 البته به‌مرورزمان این نگاه‌های عاطفی و عمیق‌تر بر فیلم‌ها هم تأثیر گذاشت؛ بنابراین کارهایی مثل بوی پیراهن یوسف در همان فضاها ساخته شدند و برداشتی دگرگون را از جنگ ارائه می‌دادند.

 بعدازآن سال‌ها اما شما تقریباً موسیقی فیلم را رها کردید و سعی کردید کارهای سمفونیکی را که خودتان نوشته بودید به روی صحنه ببرید. چرا این اتفاق درروند کاریتان افتاد؟

احتمالاً برای من این اتفاق با خصوصی‌سازی سینما عجین شد. روزها و سال‌های اولی که سینما به بخش خصوصی سپرده شد، دولت همچنان نقش خودش را ایفا می‌کرد و به بخش خصوصی یارانه تعلق می‌گرفت. کم‌کم اما فرآیند آزادسازی تکمیل شد و یارانه‌ای در کار نبود. حالا بخش خصوصی خودش باید هزینه‌هایش را تأمین می‌کرد. در این شرایط سینما تا حدود زیادی نگاهش را تغییر داد و بیشتر نگاه‌ها بازاری شد. راستش از جایی به بعد شخص من این حس را داشت که موسیقی‌اش دیگر به کار این فیلم‌ها نمی‌آید مضامین محوری بسیاری از فیلم‌هایی که ساخته می‌شد نه دغدغه جامعه بود و نه با دغدغه‌های من سنخیتی داشت. البته اتفاق دیگری هم دراین‌بین افتاده بود که من آن را به فال نیک می‌گیرم. کمک کم تعداد فعالان در این حوزه بیشتر شده بود و بسیاری از موسیقی فیلم‌های خوب و زیبا هم توسط آن‌ها نوشته می‌شد. البته مشکل بر سر نوع کار هم بود. نوع کاری که من علاقه‌مند به اجرای آن هستم ازنظر تأمین هزینه با مشکلاتی مواجه است. راستش من اعتقادی به موسیقی ساختن با یارانه نداشتم و البته هنوز هم ندارم. از نگاه من موسیقی باید زنده ضبط شود. این اتفاقات باعث شد بیشتر به اجراهای صحنه‌ای فکر کنم. البته پیش آنکه این تغییرات ایجاد شود هم کارهایی نوشته بودم اما خیلی دغدغه اجرای آن‌ها را نداشتم.
 به‌عنوان‌مثال در سال‌های اول انقلاب اثر کرالی نوشته بودم که آزادی نام داشت و هیچ‌وقت هم به مرحله اجرا درنیامد. بعدازآنکه کار در حوزه موسیقی فیلم را به کناری گذاشتم، اما کم‌کم به سراغ اجراهای صحنه‌ای رفتم. اولین کاری هم که به روی صحنه بردم «ایثار» نام داشت که به سفارش بنیاد شهید آن را اجرا کردم. بعد هم این امکان برایمان به وجود آمد که آن اثر را به روی صحنه ببریم.
 این فصل را با من بخوان هم ازجمله کارهایی بود که به روی صحنه بردید و خیلی مورد استقبال قرار گرفت. درباره آن اثر هم توضیح دهید...
این فصل را با من بخوان را به سفارش تالار وحدت نوشتم. این اثر درواقع یک اپرای جمع‌وجور بود که در آن خواننده‌ها و نوازنده‌ها حضور داشتند و وقایع با استفاده از هم‌نشینی تئاتر و موسیقی روایت می‌شد. ما دو سال این کار را به روی صحنه بردیم و در هر سال هم 10بار اجرا داشتیم. خاطرم هست شب آخر آن‌قدر از کار استقبال شده بود که جمعیت نمی‌توانستند داخل سالن بیایند و بنابراین در لابی تالار وحدت تماشاگرهایی گذاشته بودند تا افرادی که نتوانستند وارد سالن شوند از آن راه ‌کار را ببینند. در ادامه کار دیگری به سفارش بنیاد شهید نوشتم. آن‌ها در واقع دوست داشتند روی سه موضوع ایثار، مقاومت و پیروزی کار کنند. ایثار که قبلاً ساخته شده بود و بنابراین مقاومت را نوشتم که آن کار هم مثل بقیه کارهایم ضبط زنده داشت و البته جزو معدود کارهایی از من بود که به روی صحنه هم رفت.

 وقتی به برخوردهای عمومی با کارهایتان مواجه می‌شوید دست کم در ذهن خودتان چطور این واکنش‌ها را بررسی می‌کنید؟

به‌طورکلی هر اثری که تولید و تصنیف می‌شود (فارغ از آنکه رمان باشد یا موسیقی و یا هنری از میان فعالیت‌های نمایشی) عده‌ای از آن استقبال می‌کنند و افرادی هم هستند که بنا به دلایل مختلفی آن را نمی‌پسندند. کارهای من هم طبعاً از این قاعده کلی جدا نیست. به‌طور دقیق‌تر اگر بخواهم توضیح دهم هستند کسانی که چون کارهایی که نوشته‌ام به من سفارش داده شده‌اند می‌گویند مجید انتظامی یک هنرمند دولتی است. جالب است که این نتیجه‌گیری را هم می‌شود از اظهارنظر افرادی ازاین‌دست استخراج کرد که هر هنرمندی که کار سفارشی انجام می‌دهد لاجرم اثرش بی‌ارزش است یا ارزش هنری ندارد. اگر ازنقطه‌نظر فنی به کارها نقد روا می‌داشتند من استقبال می‌کردم اما خب حیف که نقدهای فنی در کشور ما چندان مرسوم نیست. بااین‌وجود من به آینده امیدوارم و می‌دانم کسانی می‌آیند که در آینده بدون حب و بغض کارهای مختلف را می‌شنوند و از منظر فنی آن‌ها را تجزیه‌وتحلیل می‌کنند. درست است که آن موقع احتمالاً خیلی از ما دیگر زنده نیستیم اما خوبی‌اش این است که حب و بغض‌ها به کناری رفته‌اند و عیار واقعی کارهاست که موقعیت مصنفشان را در تاریخ هنر مشخص می‌کند.

 به‌عنوان پرسش پایانی می‌خواهم از کار کردن در زمینه صلح هم بپرسم. شما کارهای زیادی با پس‌زمینه جنگ انجام دادید که در این گفت‌وگو به بخشی از آن‌ها پرداخته شد. بااین‌وجود چند سال پیش سمفونی صلح را هم نوشتید و به روی صحنه بردید. درباره چرایی این کار سخنی دارید که علاقه‌مند باشید آن را با مخاطبان در میان بگذارید؟

راستش وقتی من داشتم سمفونی صلح را می‌نوشتم اوضاع منطقه خوب نبود و از سوی دیگر بسیاری از کشورهای قدرتمند (ازنظر نظامی) ایران را جنگ‌افروز معرفی می‌کردند. این سمفونی را نوشتم تا بخشی از حقیقت موجود در زندگی مردم سرزمینم را بازگو کنم و بگویم آن‌ها اهل جنگ نیستند و تاریخشان هم می‌گویند صلح در این ملک جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد.