غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


گفت‌وگوی همدلی با هنگامه اخوان؛ آوازخوان نامدار ایرانی به بهانه زادروزش

مسئولین از موسیقی یک‌بارمصرف‌ حمایت می‌کنند

همدلی| علی نامجو: زاده شهر فومن استان گیلان است؛ به تاریخ سی‌ویک خردادماه سال 1334. کوچک‌ترین فرزند خانواده بود، عزیزکرده اهل خانه. «دل‌خون شد از امید و نشد یار، یار من» با صدای روح‌انگیز برای او یادآور خاطره جالبی است. پدرش آن‌قدر عاشق موسیقی ایرانی بود و این صفحه را شنید که بالاخره یک روز از دستش افتاد و شکست. 10ساله بود که پدرش آموختن آواز دشتی به او را آغاز کرد.
 به قول خودش مادرش همچون بلبل می‌خواند و صدا را از او به ارث برد. پیش از انقلاب با بسیاری از چهره‌های نامدار همکاری کرد، اما مجال چندانی نیافت برای عرض‌اندام. بعد از انقلاب هم که به صدای زنان قفلی محکم زده شد که تا امروز باز نشده است. اخوان هم سکوت پیشه کرد تا این‌که بالاخره دو سال قبل این سکوت سنگین در منچستر شکسته شد.
 او با همراهی سیامک جهانگیری(نوازنده نی)، بهداد بابایی(نوازنده سه‌تار) و فریبرز کیانی(نوازنده تنبک) در انگلستان به روی صحنه رفت و شش روز بعد در سالن «کویئن الیزابت ‌هال» خواند. به او قمر دوم می‌گویند بنا به دلایل گوناگون که شرح و تفسیرش در این مجال نمی‌گنجد. با او به بهانه زادروزش گفت‌وگویی انجام داده‌ایم که شرحش را در ادامه می‌خوانید:

 متأسفانه بسیاری از جوانان امروز بزرگان موسیقی ایران را از یاد برده‌اند. کمی درباره مسیری که در عرصه هنر موسیقی طی کردید، برایمان بگویید. خودتان از دورانی که از سر گذرانده‌اید، نکته جذابی در ذهن دارید؟

من شاگرد آقای ادیب خوانساری بودم و قبل از این‌که در 13سالگی وارد رادیو شوم با آقای خرم ملاقات کردم. حدود 8 سال از محضر آقای خوانساری استفاده کردم. البته 5سال از این مدت مربوط به زمانی بود که ادیب خوانساری کارمند رادیو بود و 3 سال دیگر کلاس‌هایم، در منزل ادیب برگزار می‌شد. من در این زمان از طریق آقای سایه با همایون خرم آشنا شدم. قرار بود که آقای خرم برنامه گل‌هایی را مبتنی بر پیانو بسازند و من با او بخوانم. این کار بنا به دلایل مختلفی مسیر نشد و من کارم را با آقای لطفی پی گرفتم. 

 کمتر از 10 روز تا زادروز روانشاد همایون خرم باقی مانده بنابراین خوب است درباره این استاد ارزنده هم سخن بگوییم. با توجه به ارتباط نزدیک شما و این استاد فقید، از دیدگاه شما همایون خرم در موسیقی ایران چه جایگاهی داشت؟

آقای خرم یکی از استادان برتر موسیقی و او دردانه موسیقی در ایران بود. چون بهترین آهنگساز سال‌های اخیر ایران بود و با تلاش‌هایی که انجام داد، بهترین اثر را در موسیقی ایران داشت. انسانیت، شخصیت و بزرگواری خرم به حدی بود که زبان من از بیانش ناتوان است. بزرگانی مثل همایون خرم، علی تجویدی، حبیب‌الله بدیعی و پرویز یاحقی از میان ما رفتند و ما کسانی را در هنر موسیقی از دست دادیم که نمونه و همتایی نخواهد داشت. از طرف خانه موسیقی چند بار با استاد خرم تماس گرفتم تا کمی صحبت کنیم. استاد فرمودند که نزد او بروم و با هم گفت‌و‌گو کنیم. من هرازگاهی به پارک ساعی که در نزدیکی منزلشان بود، می‌رفتم و ساعتی را باهم گفت‌و‌گو می‌کردیم. در این صحبت‌ها نظر آقای خرم را در مشکلات امروز موسیقی در ایران جویا می‌شدم. 

 به باور شما، موسیقی ایران در دوره حاضر با چه چالش‌هایی رو‌به‌رو است که دیگر آثاری به ماندگاری آثار گذشته در آن شکل نمی‌گیرد؟

خوب است دراین‌باره هم به نگاه استاد خرم اشاره کنم. روزی از این استاد بزرگ، پرسیدم چرا شور و کیفیت آثار موسیقی قبل از انقلاب امروز دیگر وجود ندارد و اثربخشی کارها بسیار پایین آمده است؟ استاد خرم گفت: قبل از انقلاب ما به شیوه‌ای دیگر کار می‌کردیم. فرضاً اگر قرار بود آقای تجویدی آهنگی بسازد دیگر آهنگسازان ازجمله جهانگیر ملک، اسدالله ملک، خود من و پرویز یاحقی به ارکسترش می‌رفتیم و در ساخت و اجرای اثر به او کمک می‌کردیم. آهنگساز و شاعر در قبل باهم زندگی می‌کردند تا یک کار به ثمر بنشیند. امروز اما آهنگسازان می‌خواهند ره صدساله را یک‌شبه بروند. به‌جای این‌که بنشینند و کار کنند فقط نسبت به هم حسادت می‌کنند و می‌خواهند سایه هم را با تیر بزنند. خرم می‌گفت هنرمند باید عاشق موسیقی باشد. خرم سی سال پیش گفت امروز موسیقی را به چشم درآمد می‌بینند؛ درحالی‌که او هیچ‌گاه این دید را نداشت. تو ای پری کجایی یا امشب در سر شوری دارم خرم با عنصر عشق ساخته شد که هنوز بعدازاین همه مدت ماندگار است و شنیدنی. درگذشته شعر و آهنگ در کنار هم ساخته می‌شد تا بتواند روی‌هم بنشیند. پس‌ازآن نوبت به خواننده‌ای می‌رسید که صدایش با فضای کار همخوانی داشته باشد. الآن هنرمندان موسیقی مداوم دست‌به‌کار می‌برند و آثار استادان‌ بزرگ را که درگذشته با تلاش گروهی ساخته شده را دست‌کاری می‌کنند، بدون این‌که از خلاقیت و ساخت کار جدید خبری باشد. ما قدر استادان‌ قدیم‌مان را ندانستیم و متأسفانه امروز از آن آثار فوق‌العاده فاصله‌ها گرفته‌ایم. همان‌طور که می‌دانید آثار استاد خرم باوجود اجرای چندباره توسط خواننده‌های مختلف هنوز هم تازگی دارد. اما امروز بیشتر آهنگسازان آثار گذشتگان را برمی‌دارند و با یک سری تغییرات جزئی می‌گویند ما آهنگ ساخته‌ایم. توانمندان عرصه آهنگسازی امروز از میان ما رفته‌اند و متأسفانه در بسیاری از موارد دچار تکرار شده‌ایم. اگر به یک قرن قبل از استادانی‌ نظیر آقای خرم بازگردیم استادانی همچون امیر جاهد هم بودند که دیگر نخواهند آمد.

 به باور بسیاری از اهالی فن، موسیقی ایران از دوره طلایی که امثال استاد خرم، علی تجویدی، پرویز یاحقی و دیگر بزرگان موسیقی در آن زیست می‌کردند، فاصله گرفته و با این وضع تکرار آن دوران بیشتر شبیه یک آرزو و خیال است. موافقید؟

بله. علت این وضع از دید من تنبلی و دل به کار ندادن آهنگسازان دوره ما است. قطعاً دوره طلایی موسیقی ایران دیگر تکرار نخواهد شد. هنرمند باید تلاش کند، ریاضت بکشد و دل به کار بدهد. امروز متأسفانه توجه رسانه مثل رادیو و تلویزیون فقط به موسیقی پاپ است و موسیقی کلاسیک ایرانی کمتر موردتوجه قرار می‌گیرد. آن‌هم چه نوع پاپی، موسیقی بی‌کیفیت یک‌بارمصرفی که خیلی زود بنا به درجه هنری پایینش فراموش خواهد شد. واقعاً استادان‌ گذشته ما موسیقی را با عشق‌شان پی می‌گرفتند. امروز اما موسیقی واقعاً دارد تجارت می‌شود. کمتر کسی توجه به موسیقی را به خاطر خود موسیقی انجام می‌دهند. بنا به همین دلیل است که من در دلم غمگینم که چرا تجویدی‌ها، خرم‌ها و یاحقی‌ها با آن‌همه توانایی موسیقایی و برجستگی اخلاقی باید از میان ما بروند؟ بنان، شجریان، محمودی خوانساری و دوامی رفتند. شهیدی را هم به تازگی از دست دادیم. گلپا نیز شرایط جسمی خوبی ندارد. ببینید دیگر چه کسی مانده؟

 برخی از چهره‌ها در موسیقی ایرانی در دوره کنونی به نام‌های آشنایی بدل شده‌اند و در اصطلاح خوانندگان مشهور عصر ما هستند. نظر شما درباره این گروه چیست؟

 به‌جز یکی دو نفر از خواننده‌هایی که امروز می‌خوانند بقیه شروع به جیغ کشیدن می‌کنند و اکثر کارها فالش است. زنده‌یاد خرم و لطفی دردانه‌های موسیقی بودند. کارهای خوب موسیقی قبل از انقلاب انجام می‌شد. امروز وقتی کارهای مرضیه و پروین را می‌شنوم، بی‌اختیار اشک می‌ریزم و نمی‌توانم باور کنم که بزرگان موسیقی کنار ما نیستند. وقتی به موسیقی پاپ امروز ایران نگاه می-کنم به یاد آثار عارف، داریوش و زنده‌یاد ویگن می‌افتم. نام کار آن هنرمندان هم پاپ بود، اما این کجا و آن کجا؟ امروز هر چیزی از ماهواره پخش می‌شود را برمی‌دارند. کارهای پاپ امروز ایران فقط کپی‌کاری است و ارزش هنری ندارد.

 فکر می‌کنید جوانان این دوره تا چه حد با بزرگان موسیقی و به‌طورکلی هنر ایران آشنایی دارند؟

جوانان امروز موسیقی چیزی از کارهای گذشته نمی‌دانند. نمی‌روند تحقیق کنند که مثلاً یک اثر هنری مربوط به کیست؟ چه کسی آن را ساخته و خواننده‌اش چه نام دارد؟ معمولاً یک گوشی به دست گرفته‌اند و با آن ور می‌روند یا یکی دو سال کلاس رفته‌اند و می‌گویند آواز کار کرده‌اند. علت اصلی این وضع پخش نکردن کارهای مربوط به موسیقی سنتی از رسانه دولتی است. هیچ میز گردی برای بررسی و تحلیل انواع موسیقی ایرانی ساخته نمی‌شود و همین عامل باعث شده که جوانان ما شناختی درباره موسیقی ایرانی نداشته باشند. همه علاقه مسئولین صداوسیما فقط موسیقی پاپ است. البته با این حرکت‌ها موسیقی ایرانی از بین نمی‌روند. اما کم‌رنگش کردند و می-خواهند فاتحه‌اش را بخوانند. من با دیدن این شرایط غمگین می‌شوم اما متأسفانه کاری از دستم برنمی‌آید. 

 فکر می‌کنید مخاطب امروز بابت نشنیدن موسیقی خوب مقصر است یا قربانی؟

به نظر من باید مشکل را در بافت خانوادگی جست‌و‌جو کرد. همین امروز، شاگردی پیشم آمد تا به او موسیقی بیاموزم. از او پرسیدم چه چیزی بلدی؟ گفت: هیچ‌چیز. والله آمدم تا یاد بگیرم. گفتم: در خانه چه چیزی گوش دادی؟ گفت: ما بیشتر ماهواره می‌بینیم. موسیقی که ما گوش می‌دهیم از همین جدیدهاست. گفتم: چیزی بخوان. دیدم «گل گلدون من» سیمین غانم را خواند. گفتم: دختر جان من که پاپ کار نمی‌کنم. کار من موسیقی ایرانی است. اما شاگرد دیگری دارم که می‌گفت: من تا چشمم را باز کردم، در خانه ما صدای بنان، عبادی، گلپا یا ایرج بوده. از موسیقی پاپ هم صدای عارف، داریوش و ویگن را گوش می‌دادیم. این شاگرد به لحاظ موسیقایی گوش خوبی داشت و خانواده در شکل‌گیری این توانمندی مؤثر بوده‌اند. وقتی پدر و مادر به این نکته توجه نمی‌کنند، بچه‌ها چه گناهی کرده‌اند؟ بچه که در شکم مادر موسیقی غربی گوش نمی‌دهد. این به پدر و مادر و بزرگ خانواده برمی‌گردد. 

 این چالش آیا راه‌حلی عملی هم دارد؟

ما بهترین گوشه‌ها و نغمه‌ها را در موسیقی خودمان داریم. گوش موسیقی کودکان را که ما نمی-توانیم عوض کنیم. خانواده‌ها باید به این مسئله توجه کنند. البته به نظر من هر جا جلوی خراب شدن گوش بچه‌هایمان را بگیریم، برده‌ایم. امیدوارم کودکان و نوجوانان ما به سمت موسیقی درست ترغیب شوند. این حرکت‌‌ها می‌تواند از جانب بخش فرهنگ کشور حمایت شود. باید مردم هم در این مسیر همکاری کنند. ناگفته نماند که موسیقی ایرانی مخاطب خاص خودش را دارد. چند سال قبل، روانشاد عبدالوهاب شهیدی را در سازمان فرهنگی هنری شهرداری دیدم. در جشنی که آنجا برگزار شد، او و آقای پیرنیاکان حضور داشتند، اما متأسفانه دوستان فقط تجلیل از جوان‌ها را در دستور کار خود قرار داده بودند و نامی از این بزرگان نبردند. من می‌خواستم به نشانه اعتراض مجلس را ترک کنم، اما آقای پیرنیاکان گفت خانم اخوان ممکن است فکر کنند شما قهر کرده‌ای و به همین دلیل او مانع رفتن من شد. این برخورد، خجالت‌آور بود که در حضور استاد شهیدی نامی از او برده نشود. به خدا جای تأسف است. من واقعاً در این مورد نمی‌دانم چه بگویم. موسیقی ملی ایران، نیاز به حمایت دارد، اما مسئولین فرهنگی مشغول حمایت از موسیقی یک‌بارمصرف هستند. جالب است اگر دریکی از کنسرت‌های پاپ شرکت کنید تا ببینید این‌ها اصلاً چه چیزی می‌خوانند. یک‌مشت سوسول جمع شده‌اند و بدون کمترین درکی درباره موسیقی فقط سالن‌ها را پر می‌کنند و سروصدا به پا می‌کنند. این خواننده‌ها را چه کسی تایید می‌کند؟ من کارشناس شورای عالی موسیقی تالار وحدت هستم. متاسفانه من و دیگر کارشناسان وقتی کسی را رد می‌کنیم، مقام بالاتر فرد رد شده را می‌پذیرند. ما دقت بالایی در پذیرش داریم. اما پاپی که در تلویزیون اجرا می‌شود در چه نهادی مورد ارزیابی قرار می‌گیرد. الفاظی مثل امپراتور، سلطان و استاد شایسته کسانی هست که الفبای موسیقی را اصلاً نمی‌دانند؟

 یکی از چهره‌های نامدار موسیقی ایرانی روزی به شخص من گفت در مملکتی که هنگامه اخوان از ماشین پراید پیاده می‌شود درحالی‌که یک خواننده جوان که معلوم نیست در چه زمینه‌ای از موسیقی تخصص دارد، کنار او از یک اتومبیل لوکس پیاده می‌شود، باید فاتحه هنر را خواند...

بله. این نکته قابل‌تأمل است. اما مسائل مالی هیچ‌گاه برای من مهم نبوده. من اقامت دائم هنری کشور آلمان را دارم، اما بعد از مدت کوتاهی آنجا را رها کردم و به ایران آمدم. من ایران را دوست دارم؛ وگرنه آنجا می‌توانستم بهترین زندگی را داشته باشم. درصورتی‌که در ایران ممکن است تا پانزدهم ماه پول داشته باشم و پانزده روز بعدی را منتظر پول بمانم. همه‌چیز برای من پول نیست. زندگی‌ من وقف موسیقی ایرانی شد.