در مناظره با تخیل کارها حل میشود
علی داریا (شاعر و عکاس)- ممکن است کمی بنشینی استراگون؟ دارم سرگیجه میگیرم، مگر میخواهی در کنکور شرکت کنی که مدام راه میروی و با خودت حرف میزنی.
- نه ولادیمیر من هم میخواهم برای مناظره احتمالی آماده شوم.
- دست بردار دوست من، مناظره کنندگان مشخصند و تو را راه نمیدهند. تازه بر فرض راه بدهند تو چه حرف تازهای برای مخاطب داری؟
- خیلی حرفها ولادیمیر! من بارانساز میشوم و خشکسالی را حذف و تعدیل میکنم. آب را به رودخانههای خشک برمیگردانم، با سه سوت ممتد همه را در برابر کرونا واکسینه میکنم. برای یاکریمها، قمریها و بلدرچینها دانه میریزم، کاری میکنم اخلاق حرف اولمان بشود. آستانه تحملمان بالا برود و با هر بگو مگوی کوچک تبر و ششپر روی هم نکشیم، دوباره خطوط عابر پیاده را احیا میکنم، احترام آدم به آدم، فرزند به پدر ومادر و بالعکس را به خانهها برمیگردانم. در همه جای خیابانها سطل زباله میگذارم، تفکیک زبالهها را در اولویت قرار میدهم.
- صبر کن! صبرکن! خلط مبحث نکن. اول بگو تو قصد داری از چه منظری به مسایل نگاه میکنی. کار ساماندهی زبالهها کار شهردار است.
- شعار من این است: از کارهای کوچک آغاز کنیم.
- منظورت این است هرکس از خودش شروع کند؟
- نه! منظورم این است که قولمان قول باشد، نشدنی نباشد، درست است سنگ مفت است و گنجشکها جیک جیک میکنند، اما به قول عقلا حیای گربه هم مهم است و نباید در دیزی باز باشد چون سرد میشود.
- با فرض مخاطب بودن من بالاخره نفهمیدم اگر من ولادیمیر به تو استراگون رای بدهم چه چیزی عایدم میشود. - مشکل از گیرنده است، لطفا به فرستندههای خود دست نزنید: ما برای شما قدرت تجسم و تخیل و تجسم میآوریم، این کاری بنیادی است.
- دارم سعی میکنم بفهمم استراگون اما ...اما اینجا یک چیزی کم است و تو داری از مناظرهای فرضی حرف میزنی ولی خوب فرضش هم شنیدنی است گاهی البته.
- ببین دوست من! فکرت رو با اما و اگر تلف نکن! تصور کن خانه نداری اما یک نیروی تخیل بسیار قوی داری که با آن میتونی یک قصر بسازی با یک خشت طلا و یک خشت نقره.
- خدای من! احساس میکنم به فضای قصههای هزار و یک شب برگشتم! جالب انگیزناک است. تصورش برای کارتنخوابی که میتواند کارتنهای نو را برای خوابیدن تخیل کند.
- آیا قدرت تخیل همان امید به آینده نیست؟
- مشترکاتی دارد، اما قدرت تجسم نوعی مهارت است، مهارت اینکه روی سفرهای خالی غذاهای خوشمزه و متنوعی را تصور کنی، بتوانی از یک کارتن قصری باشکوه بسازی، بتوانی علیرغم گران شدن دقیقه به دقیقه تخم مرغ، به صورت مداوم صدای قدقد مرغهای چاق و چله را بشنویم که دارند تخمهای سه زرده میگذارند.
- چطور میشود این مهارت را یاد گرفت؟
- با تکرار و تمرین، تصورش را بکن ولادیمیر، در زمینی خشک بتوانیم برنج بکاریم یا با برهم گذاشتن چشمهایمان و سه بار کلمه شیرین چند تن شکر استخراج کنیم.
- من ترجیح میدهم به جای تخیل شکر مثلا یک باغ سیب گلاب را تصور کنم چون شکر برای دیابت مضر است.
- پس به این اعتبار شعار کابینه تو میشود: تخیل میکنم پس هستم.
- شاید بهتر باشد بگوییم: با تخیل کارها حل میشود.
- حل میشود، حل مشکلات را به زمانی در آینده ارجاع میدهد. واقعیت این است که بخشی از جامعه تاب آوری و تا اندازهای آن صبر و قرار لازم را ندارند، بنابراین بهتر هست بگوییم: با تخیل صورت مسایل و مشکلات پاک شد.
- همان ضربالمثل جاری در این خیابان: به عمل کار برآید به سخندانی نیست، مثلا: دوصد گفته نیم کردار نیست.
- و اگر گفتی ولادیمیر عزیز الان بهترین عمل چیست.
- منظورت اخلاق مداری است.
- آنکه سرلوحه است، فراتر از آن
- منقول است؟ توی جیب جا میشود؟!!
- بله اگر فشرده شود توی جیب هم جا میشود.
- تو داری؟ من دارم؟
- من دارم میروم بالای درخت، توی لانه درختیام تدوینش کنم، تحریرش کنم، بنویسمش.
- آفرین به تو: حتما یک شعر هایکو ناب است!