کار کودکان به مثابه یک شعار انتخاباتی
رسول اسدزاده (فعال اجتماعی)یکی از غمانگیزترین جنبههای زندگی به هم ریختنِ نقش و جایگاه افراد در خانواده و به طبع آن در جامعه است. از بدترین اشکالِ این به هم ریختگی، میتوان به کارِ اجباری کودکان اشاره کرد. وقتی کودکی ناچار به ایفای نقش نانآور، سرپرست خانوار، کارگر جنسی یا هر چیزی که مناسب سن او نیست میشود، تراژدی رنگ و بوی تندتری به خود میگیرد. کار در سنین کودکی بیگمان یکی از فرزندانِ فقر است و فقر اقتصادی و عدم توزیعِ متوازنِ رفاه اجتماعی یکی از مشکلات باستانی بشریت است که هنوز انسان پاسخ قطعی و یکسان برای آن پیدا نکرده است. اگر جامعه جهانی امروزی را یک جامعه یکپارچه بدانیم (چنانچه در شعارهای طرفداران جهان وطنی تکرار میشود) اشتغال کودکان برای کسب درآمد و رفع و رجوعِ نیازهای ابتدایی زیستی در قرن بیست و یکم - قرنی که انسان به دنبال فتح کره مریخ و فرستادن توریست فضایی به کائنات است- یک لکه ننگ بزرگ بر پیشانی بشریت است. هرچند کشورهای مترقی در زمینه رفاه اجتماعی تا حدود قابل قبولی جلوی استثمار کودکان را گرفتهاند ولی به تجربه باید پذیرفت فقر چیزی شبیه به پاندمیِ ویروسی است و تا زمانی که تمام جهان واکسینه نشده نمیشود ادعای چیرگی بر آن را داشت. فقر در جهان را به قانون نسبیت و پایستگی انرژی هم میشود تشبیه کرد. مصداق واقعی و ملموس این ادعا موج فزاینده مهاجرت از کشورهای فقیر به سمت کشورهای مترقی است که با خود مشکلاتی را به کشور میزبان منتقل میکنند، که زاییده فقر هستند. امسال دوازدهم ژوئن روز جهانی مبارزه با کارِ کودکان مصادف با مناظرات انتخاباتی در کشور ماست. موضوع کودکان کار مانند حقوق مدنی زنان، و حقوق اقلیتها در شمار موضوعاتی است که این روزها از دهانهای بسیاری خارج میشود. تقریبا تمام نامزدهای ریاست جمهوری یک جمله یا غمنامه مختصری همراه با بغض درباره کودکان کار گفته و از آن عبور کردهاند. اما در میان مناظرات و منازعات انتخاباتی اوضاعِ کودکان کار در کشور ما چگونه است؟ اشتغال کودکان در کشور ما برخلاف کشورهای توسعه یافته و حتی در حال توسعه نه توسط باندهای قاچاقِ انسان و بردهداران زیرزمینی و کارگاههای مخفی، بلکه در روز روشن و روی زمین جریان دارد. حتی گاهی کارفرما یک ارگان دولتی است. برای نمونه در شهر تهران پیمانکارانِ طرف حساب با فضای سبز، میادین میوه و ترهبار، بازار گل و جمعآوری زباله، کارفرمایانِ عیانِ کودکان کار هستند. اشتغال کودکان توسط کارفرمای خصوصی و خُرد هم به نوبه خود مثنوی هفتاد من است. کار کودکان تازه شروع تراژدی است نه پایانِ آن، چنانکه مطالعات جامع و کاملی وجود دارد که ثابت میکند وقتی کودک وارد محیط کار میشود در معرض انواع آسیبهای روحی روانی و اجتماعی قرار خواهد گرفت. سویِ غمانگیزتر داستان این است که اغلب محیطهایی که میزبانِ کودکان کار هستند، مشاغل خشن، کثیف و زیانآوری هستند که حتی در سلامت و استاندارد آنها برای کارگر بزرگسال تردیدهای جدی وجود دارد و تقریبا بر همگان واضح است که خشونت فیزیکی، تعرض جنسی، گرایش زودهنگام به دخانیات، مواد مخدر و الکل تنها نمونهای از هدایایی است که جامعه برای کودکان کار به ارمغان میآورد. کودکان کارِ ایران چه کارفرمای دولتی و سیستماتیک داشته باشند، چه به حال خود رها شده باشند به تعداد کافی در میان شهروندان عادی مرثیهخوان و گریهکن دارند، ما در مقوله فقر فزاینده و میزان اشتغال کودکان نباید خودمان را با آفریقا، هند و کشورهایی که با دست خالی روزگار سپری میکنند مقایسه کنیم. همچنین نباید با کشورهای اسکاندیناوی که پرچمدار عدالت اجتماعی در جهان هستند سنجیده شویم. ما باید با همسایگانِ همتراز خودمان مقایسه شویم. پرسش اینجاست که آیا ترکیه، امارات متحده عربی و حتی کشورهای جدا شده از شوروی سابق مانند ما کودکِ زبالهگرد و به حال خود رها شده دارند؟ آیا در کشوری که یکی از داراییهای عظیمش دومین منابع گاز طبیعی جهان است، مقوله کودکِ کار و زبالهگرد باید مستمسکِ جمعآوری آرای سرگردان باشد؟ و اینکه اساسا چرا باید چنین پدیدهای در کشوری که داعیه اخلاق اسلامی در حکومت را دارد، وجود داشته باشد که به زبان آوردنِ آن تبدیل به شعار انتخاباتی شود؟