غرب گُزیده - غرب گَزیده
علی خورسندجلالی (فعال فرهنگی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2465
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


اندر مصایب یک منتقد

فیض شریفی (نویسنده)

همه‌ چیز در این مملکت از جان آدمیزاد هم گران‌‌تر شده به جز نقد و نگارش و تحقيق. همه چیز را نقد می‌گیرند و چک نمی‌پذیرند و پول نقد می‌خواهند به جز نقد. هر روز از اطراف و اکناف ایران و جهان کتاب شعر می‌فرستند و داستان و هم از فضای مجازی شعر می‌فرستند و داستان و کتاب که نقد کن. این فعل امر و نهی هم خود حکایتی است.
 شده‌ایم ماشین نقد، توی محظوریات گاهی می‌مانی، گاهی دوستی کتابی می‌فرستد، نقد نکنی ناراحت می‌شود. بکنی هم گاهی ناراحت می‌شود که چرا فلان جا فلان نوشته‌ای؟ آنکه می‌گوید نقد کن یعنی مرا بالا بکش، نکشی، پایینت می‌کشم. گاهی تو را بالا می‌کشند و به عرش می‌برند و تو فکر می‌کنی از عالم و آدم سر شده‌‌ای ولی پس از چندی کتابی می‌فرستند و مطلب‌ کم‌مایه و بی‌سروتهی و می‌گویند چاپ کن و یک مقدمه هم بر آن علاوه‌ کن. انگار وجه‌ نقدی هم باید برایشان ارسال کنم. حق تألیف هم می‌خواهند. 
وقتی می‌گوییم چاپ نکن که یکی دو سال دیگر پشیمان می‌شوی، چند فحش چارواداری هم نثارت می‌کنند و سراغ یکی دیگر می‌روند. چاپ می‌کنند و کسی کتاب از آنها تحویل نمی‌گیرد. ناشر هم می‌گوید بگیر و ببر و برو به امان خدا، کتابفروش تحویل نمی‌گیرد و می‌گويد فروش نمی‌رود. دوستان شاعر هم نمی‌گیرند. دلخسته و غمگین به کنجی فرو می‌روند. 
می‌گویم برو دوباره‌ بخوان. مگر شاملو کتاب اولش خوب بود؟ مگر فروش کرد؟ برو بخوان و بنویس و یک سری شعر خوب از بر کن. یک سری نظریه و نقد بخوان. هیچ اثر هنری که حاصل غرابت‌های طبع یک شاعر و هنرمند باشد فاقد قدرت و نیروی القاکنندگی و پیام‌دهی در شکلی‌ گسترده است. این را که فقط من نمی‌گویم. کانت و ارنست کاسیرر، فیلسوف برجسته آلمانی هم گفته‌‌‌اند. مضامین و موضوعات شخصی مانع آن می‌شوند که اثر هنری وجهه جهانی پیدا کند. این کار را مکن که به انزوای بومی دچار می‌شوی. می‌گوید چیزی بر آن بنويس تا به دیده بیاید.
 می‌گویم در این جهان دیجیتال، می‌توانی شعر و مطلبت را بگذاری، اگر مقبول طبع مردم صاحب‌ نظر قرار گرفت جهان را فتح می‌کنی. اینها فکر می‌کنند شاعری و نویسندگی فقط طبع روان می‌خواهد که آن را هم ندارند. 
تو به جز طبع روان، هم معانی می‌خواهی و هم زبان و بیان و گنجينه لغات. آخر اگر من تو را تعريف دهم به من نمی‌خندند؟ هر متفکر سياسی و فلسفی‌ و ادبی که در این تصور باشد که می‌تواند از دیدگاهی مربوط با رویدادهای بزرگ تاریخی و فرهنگی صرف نظر کند، هرگز در کار خود به پختگی و سختگی نمی‌رسد. آلن پو افسردگی و مالیخولیا را مشروع‌‌ترین لحن شعر می‌دانست.
 از این همه مطالبی که شاعران و نویسندگان و ناقدان به مطبوعات می‌دهند، سر سوزنی و اندازه‌ ارزنی، سود اقتصادی عاید نمی‌شود ولی واعظانی که در مجلس و منبر و مطبوعات جلوه‌ می‌کنند و برای معنویات سخن می‌گویند هماره دستمزد و دست‌خوش می‌گیرند. در کشورهای متمدن جهان اولیای روزنامه و مطبوعات و رسانه‌ها برای یک سطر مطلب خرج می‌کنند و هزينه می‌دهند.
 در ایران، هم شاعر و هم نويسنده و هم رسانه‌های فرهنگی، همه‌ چیز را مفتی می‌خواهند و تازه چیزی هم طلبکارند. از نگاه ما یکی از دلایل پسرفت علم و فرهنگ همین است که کسی سر کیسه را شل نمی‌کند. فوتبالیست و خواننده و سیاستمدار و بازيگر و امثالهم پول می‌گیرند و باید هم که بگیرند ولی در این ولایت کسی برای محقق و منتقد تره هم خرد نمی‌کند: 
حاجی بازار حراج است حراج 
کو خریدار؟ حراج است حراج 
تا ملک این است و این روزگار 
این ده ویران دهمت صد هزار