با شاعران امروز
علی احسانی زادههر آدمی زاده قبیله ای بدوی است؛
قبیله ای بدوی
با چهره ای آراسته!
و همچنان که در پارک ها مینشیند
و روزنامه میخواند.
و همچنان که به پیراهنش ادکلن می زند
و به سینما میرود.
و همچنان که به تماشای بارانها میایستد-
و پیپ می کشد،
نیزه ی مرصع اش را نیز
با خود حمل میکند.
هر آدمی زاده قبیلهی خشمگینی است
قبیله ای که نیزه به سایه ی قبایل همسایه
پرتاب میکند.
و هر شامگاه به ضیافی خونین
مردار قبایل دیگر را به دندان می کشد.
و آفتاب صبح که بر می آید
در آینه به خود می نگرد
تا از آراستگی اش مطمئن شود.
و به سر کارش بر می گردد،
با نیزه ای مرصع که به دندان گرگ آراسته است.
هر آدمی زاده
درنده ایست آرام –
و آراسته،
که لنگ لنگان می گذرد،
با انبوه مگس
بر زخم های گرده اش!