به پزشکیان فرصت دهیم
ولی‌الله شجاع‌پوریان (مدیرمسئول)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2479
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


غفلت از شبکه و کادرسازی جدید

محسن خرامین(روزنامه‌نگار)

انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری پرده از بحران‌ها و بسیاری واقعیات زیر پوست جامعه که تلاش بر انکار آنها بود برداشت. در رابطه با عدم مشارکت و کنش رای دهندگان و آنان که رای ندادند فراوان گفته و نوشته شد. حتی در رابطه با اینکه پیروزی پزشکیان نباید به پای اصلاح‌طلبان نوشته شود که این انتخابات فروپاشی سازمان اصلاح‌طلبان را نیز عیان نمود تحلیل و نقدهای زیادی به میان آمد. به‌ویژه اینکه اصلاح‌طلبان شبکه و نفوذ سابق خود را در میان گروه‌های مختلف مردم از جمله نسل‌های جدید از دست داده‌اند. این موضوع گرچه می‌تواند معلول شرایط عمومی و پایان ماجرا برای دو طیف باشد ولی این همه مسئله نیست. اصلاح‌طلبان سازمانی هرگز برای آینده برنامه نداشته و ندارند و در دولت فعلی نیز بیم آن می‌رود که نگاهی کاملاً از سر بی مسئولیتی و اصطلاحا رهگذری در نگاه آنها وجود داشته باشد. ما در این مطلب قصد داریم حول دو مقوله کادرسازی و شبکه و اتصالات سیاسی و جریانی متاثر از ژیل دلوز و برونو لاتور مطلب را به پیش بریم. انسان موجودی اجتماعی است و اکثر مسائل روزمره اش بویژه کار سیاسی یک حرکت جمعی و سازمانی است. بدون وجود سازمان اساسا کار سیاسی و هر نوع کنشی ناقص است. طبق تعاریف در علوم سیاسی سازمان فی نفسه قدرت است. بر همین اساس در جهان مدرن بشر به سمت شکل بخشی به احزاب و تقویت آن حرکت کرد.
در دموکراسی های امروزی وجود احزاب حتمی به نظر می‌رسد. تاریخ سیاسی ایران اما تاریخ پا نگرفتن احزاب و سنگ‌اندازی در مسیر تفکر و رفتار حزبی و سازمانی است. هیچ رئیس جمهوری در کشور حاضر نشده است خود را منتسب به احزاب معرفی کند که در آخرین مورد شاهد انکار این موضوع از سوی مسعود پزشکیان هستیم.
در ابتدای مطلب ادعا کردیم رای به پزشکیان به منزله رأی به اصلاح‌طلبان نباید کامل برداشت شود اما با این حال باید گفت بدون حمایت اصلاح‌طلبان از پزشکیان شرایط و پیروزی برای وی آن گونه که پیش آمد به احتمال زیاد پیش نمی‌آمد. با وجود انکار پزشکیان و روسای جمهور قبلی از تعلق به احزاب اما بر کسی پوشیده نیست که روسای جمهور از دل دو جریان سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا بیرون آمدند و با وجود شکل‌گیری جریان‌های دیگر بویژه در قالب اپوزیسیون اما این دو جریان کماکان در عرصه حضور دارند و در انتخابات و مناسبات درون نظام قائل به ایفای نقش و بازی هستند. اصولگرایان به جهت نزدیکی به سایر مراکز قدرت از انگیزه، انسجام و برنامه‌ریزی بلندمدت تر سازمانی برخوردارند و تا حدود زیادی واقف به ضرورت کادرسازی و گسترش شبکه اعضای خود هستند. این جریان علاوه بر گسترش پایگاه و شبکه خود از طریق مساجد، پایگاه‌های بسیج و هیئت های مذهبی از آن مهم‌تر اصرار زیادی در بکارگیری و رشد و ارتقای نیروهای خود در سیستم اداری حتی به بهای عبور و نادیده گرفتن دستورالعمل‌ها و قوانین استخدامی و تحمیل برخی خسارت‌های هزینه‌ای و مدیریتی دارد. موضوعی که در جریان اصلاح‌طلب کمتر دیده می‌شود و اساسا مقوله کادرسازی مغفول مانده است و یکی از دلایل «از دست رفتن سنگر به سنگر» نهادها و سازمان‌های قدرت و اجرایی از سوی اصلاح‌طلبان می‌تواند نتیجه کم‌توجهی به این بخش باشد. بعد از دولت محمد خاتمی 8سال یک دولت اصولگرا بر سر کار بود و بعد از آن دولت تدبیر و امید هر چند با حمایت اصلاح‌طلبان بر سرکار آمد اما موضوع کادرسازی برای تصمیم گیرندگان آن دولت به جهت فاصله عقیدتی با اصلاحات از هیچ اهمیت و اولویتی برخوردار نبود. ضمن آنکه در آن دولت سختگیری های زیادی برای کوچک سازی دولت و برون سپاری انجام شد و عملا هیچ وقعی برای تقویت و توسعه نیروی انسانی و کادری گذاشته نشد. در سه سال گذشته یک دولت کاملا مخالف بر سر کار بود که اتفاقا برنامه‌های سازمانی و برنامه‌ریزی شده بسیاری برای جذب نیروهای عقیدتی و کادری خود حتی از صفر داشت. قوه اجرایی مقصد اصلی نیروهای جوان و کادری جریان‌های سیاسی است و تداوم حیات سیاسی و سازمانی یک جریان سیاسی بدون رشد و ارتقای نیروهای جوان آن جریان ممکن نیست. اصلاحات یک سازمان فرسوده و رو به تعطیلی است و کمترین ارتباط را با نسل‌های جدید دارد و در اکثر موفقیت‌های انتخاباتی نیز مرهون «نه» مردم به جریان رقیب بوده است.
ارتباط و فهم نسل جدید در کلیت یک موضوع است و اینکه آن‌ها را ترغیب و تشویق به ورود به تشکیلات و فعالیت‌های جریانی نمود کاری است به غایت ظریف و حساس و نیازمند دانش روز و تعریف سازوکارهای متناسب. احیا و بازسازی سازمان اصلاح‌طلبان بسیار سخت است و آنچه در انتخابات اخیر رخ داد یعنی پیروزی مسعود پزشکیان پرده از واقعیات تلخ و شاید هشدارآمیزی برای آن‌ها برداشت که اصلاح‌طلبان به مانند سابق جایگاه و پایگاه قابل اتکایی در میان مردم ندارند. اصلاح‌طلبان اگر حیات سیاسی می‌خواهند منوط به پوست اندازی و روزآمدسازی واقعی و هزینه‌کرد و از خودگذشتگی نسل‌های مسن‌تر است. در رأی به پزشکیان بخش زیادی از آن نتیجه اتفاقات خودجوش ستادی و برخی شخصیت ها، تصمیمات شخصی مردم و یا پویش و موج سازی های خارج از حلقه سازمانی و به میانجی رسانه‌های غیر رسمی و اجتماعی بوده است. امروزه شبکه‌های غیر رسمی در حال نضج گیری هستند و پیش‌بینی می‌شود با رفع برخی کاستی‌ها قادر به ایجاد جنبش‌های بزرگ اجتماعی نیز باشند. آینده ثابت نیست بلکه عرصه پیش‌بینی ناپذیری و دگردیسی است و هر لحظه باید منتظر پیشامدهای جدید بود پس دیگر نمی‌توان به سبک و سیاق گذشته به کار سیاسی و گروهی پرداخت. مردم در این انتخابات نشان دادند فراتر از نقش سیاهی لشکر، کنشگران اصلی هستند تا مصداقی روشن از تحقق تئوری کنشگر- شبکه لاتور به عنوان یک هستی شناسی بسیار عام باشند. تعیین کننده برای آینده نام‌ها و اسطوره‌های رسانه‌ای نیست و نسل های جدید به هیچ وجه در دوم خرداد 76 یا 88 باقی نمی‌مانند و تنها متناسب با  موقعیت های پیش رو، اتفاقات و ارتباطات و شبکه‌های جدید اقدام و حرکت خواهند کرد.
به‌عنوان نکته آخر اشاره به شبکه‌های اجتماعی به‌عنوان قدرتمندترین شبکه مجازی و در ارتباط با دنیای واقعی نیز لازم است. این شبکه‌ها امروزه در تمام نقاط جهان و ایران و به رغم فیلترینگ در دسترس همگان قرار دارند و نه تنها گریزی از آنها نیست که شاهد رشد و حضور بیشتر آنها و انواع جدیدتری از آنها خواهیم بود. این شبکه‌ها به تعبیر «هنری برگسون» که در رابطه با تکنولوژی باور داشت؛ خیرهای توام با شر هستند که ضمن امکان بالقوگی مثبت می‌توانند تهدید نیز باشند. تهدید از این حیث که افراد را از فضای واقعی و کنشگری دور کرده‌اند و فرصت از جهتی که به مدد آنها می‌توان شبکه واقعی را حفظ و گسترش داد. خلاصه آنچه آمد می‌تواند این پاراگراف کوتاه پایانی باشد که کار سیاسی و جریانی یک کار جمعی و سازمانی است و هیچ سازمانی بدون وجود نیروهای فعال و هماهنگ پیشرفت نخواهد داشت و در این راه در وهله اول باید نیروهای مستعد و خلاق شناسایی و جذب و حمایت شوند و در وهله دوم با ایجاد یک شبکه قوی آنها را در دو حوزه قدرت و مقاومت باقی نگه داشت.