“وفاق‌ملی” و الزام‌های آن
علی کرد (فعال سیاسی)
۱- صفحه اول

۲- سیاست

۳- اقتصاد

۴- جامعه
۵- ویژه شهرستان
۶- فرهنگ و هنر
۷- ورزش
۸- صفحه آخر

2490
جهت اشتراک در روزنامه همدلی ایمیل خود را ثبت فرمائید


نامه‌ای به آقای ماکیاولی (3)

علی مندنی پور- جناب ماکیاولی! نسخه‌ای که در آن جنگ قدرت میان خاندان‌ها و خانواده‌ها را از یک‌سو و دارودسته کارچاق‌کن‌ها لابی‌ها از سوی دیگر را که شما از آن‌ها با اصطلاح sette یاد می‌کنید و باعث فساد و تباهی و درنهایت موجبات سقوط جمهوری رُم و زادگاهت فلورانس را فراهم آورده‌اند را به زیبایی هر چه تمام‌تر ترسیم می‌کنید. نسخه‌ای که در آن از فساد حکومتی گفته‌اید که ناشایستگان مناصبش را اشغال کرده‌اند.
عالی‌جناب! اگر این‌همه غِلُ و غش و ناخالصی که بدخواهان و منتقدان برایت ردیف کرده‌اند، یکجا در وجودت جمع می‌بود، بازهم جای نگرانی نبود. وقتی در دنیایی که دارد کم‌کم از اخلاق تهی می‌شود و از اصول و ارزش‌های انسانی فاصله می‌گیرد، بازارت پررونق است و شهرتت عالم‌گیر و تا دلت بخواهد تعداد عشّاق سینه‌چاک و هواخواهان دوآتشه‌ات روزبه‌روز دوچندان می‌شوند، چه غمی داری؟ وقتی در فضای به‌هم‌ریخته‌ای که تشخیص خوب از بد به‌راحتی ممکن نیست و در آن زشت، لباس زیبا را می‌پوشد و زیبا از سر ناچاری لباس‌های زشت را بر تن کرده و راه خود را می‌گیرد و می‌رود، آدم‌ها مدام رنگ می‌بازند و جوامع به‌سرعت در حال پوست‌اندازی هستند، بنیان خانواده متزلزل و در سراشیبی سقوط قرار می‌گیرد و پدیده‌ای ویرانگر بنام «ازدواج سپید» آرام‌آرام جای خود را باز می‌کند و کمتر کسی در جای واقعی خود قرارگرفته و تغییر و تحوّلات غیرقابل‌پیش‌بینی و نظام سلسله‌مراتب از خانه تا مدرسه و خانواده و اجتماع به‌هم‌ریخته بی‌بندوباری بیداد می‌کند و سایه شوم خشونت، جنگ و آدم کشی هر روز بر پهنه دنیا گسترده می‌شود و... این‌همه دل‌مشغولی و نگرانی‌ات برای چیست؟
دنیای عجیبی است؛ درحالی‌که در حوزه نظری برای نمونه یک شهروند در این شهر و دیار چشم دیدنت را ندارد و همگان از مدینه فاضله سخن می‌گویند و از خیر و خوبی و نیکی و نیکویی دَم می‌زنند و پیوسته از طریق وسایل ارتباطی جمعی و تریبون‌های در اختیار از گفتار نیک، پندار نیکوکردار نیک یادکرده، واعظان خود و مؤمنان را به رعایت تقوای الهی و اصول و ارزش‌های انسانی فرامی‌خوانند و از تو و آثارت بیزاری جسته و برائت حاصل می‌نمایند و خود «چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند.»